در مورد جنگ حماس و اسرائیل / ٢

نوشته های زير در ادامه درج مطالبی در مورد جنگ حماس و اسرائيل از نظر خوانندگان می گذرد با اين تاکيد که درج آنها به معنی تائيد اين مطالب نمی باشد.

  • وحشت بی‌تفاوتی / یادداشتی درباره‌ی جنگ / ف. دشتی – زمانه
  • پیرامون فاجعه‌ی غزه و ضد غزه: راه، برپایی دولت واحد سکولار فدرال شهروند – محور است در سرزمین اسرائیل – فلسطین! / بهزاد کريمی
  • حملۀ حماس شکست راهبردی اسرائیل و مسئول این شکست شخص نتانیاهو است / سامی کوهن

*

وحشت بی‌تفاوتی / يادداشتی درباره‌ی جنگ

ف. دشتی – زمانه

کشتاری عظیم در جریان است، و ما بی‌تفاوت هستیم. فضا را غوغای کسانی پر کرده‌ است که نفرت‌پراکنی می‌کنند و مشوق خونریزی‌های بیشتری هستند.

بسیاری ازما ایرانیان از ازل قهرمانان دنیای خیالی خود هستیم. هر اتفاق کوچک و بزرگی که برایمان بیفتد چشم می‌درانیم ببینیم جهانیان تشویق‌مان می‌کنند، یا دست کمک به سوی‌مان دراز می‌کنند، و یا بالاخره به طریقی دیده می‌شویم یا نه. در طی چند روز گذشته صدها نفر کشته شدند، صحنه‌های وحشتناکی رخ داد، اعمال فاجعه‌باری که همه را از انسانیت خود شرمنده کرد، چیزهایی که وقتی هنوز به عواقب اجتناب‌ناپذیرش فکر می‌کنیم، سراپا به لرزه درمی‌آییم… اما عده‌ای از همان لحظه‌ی اول در پی خرده‌ریزه‌های خاصی در میان غبار و دود، در خاک گل آلود از خون بودند، وتا آن را پیدا کردند، شروع کردند به بازی با آنها. بازی‌ای که در طی آن در میان آوارهای آغشته به خون و حیثیت دیگران بالاخره اجسام تیز خاصی را برگزیدند و سعی کردند با آنها به ریشه ضربه بزنند. البته، تمام این فعالیت در اتاق‌های امن و پشت کامپیوتر صورت پذیرفت، اما در نهایت هوای تنفسی ما را مسموم کرد. در رأس این زمره “ایکسی‌“های دست به سینه‌ی ایلان ماسک و کانال کوچه و امثالهم قرار دارد.

چرا؟ – چون اینان چیزی به نام اخلاق نمی‌شناسند.  اخلاق چیزی نیست که بازی را ممکن کند. برای بازی نیاز به خودمحوری ابلهانه است، و البته، بخش جدایی‌ناپذیر شخصیت‌  بازی‌گران، نژادپرستی است. پشت پرده قدرت سرمایه قرار دارد و این‌گونه جریان‌ها را به حرکت می‌اندازد.

تردید جدی وجود دارد که آیا ما می‌توانیم برای افرادی که به طرز وحشیانه‌ای به قتل رسیده‌اند، غمی واقعی احساس کنیم. چنان روی اعصاب ما راه رفته‌اند، چنان مبتلا به کرختی روح و بی‌تفاوتی شده‌ایم که به خود انگار قبولانده‌ایم در این جهان دیگر کسی قادر به نشان دادن هیچ واکنش انسانی‌ای نیست.

شتابزدگی غیر اخلاقی در قضاوت

مسئله‌ی اسراییل و فلسطین البته پیچیده است.‌ حتا تاریخ دقیق آن نیز محل بحث است و مدت درازی که از آغاز آن تاکنون گذشته است، حتا برسازنده‌های ساده‌ی آن را برای بسیاری مه‌آلود کرده است. گروه‌هایی از افرادی که می‌توان آنها را به عنوان «طرف‌های درگیر» طبقه‌بندی کرد، در درون خود دستخوش تغییرات اساسی شده‌اند؛ کمتر در طرف اسراییلی، بیشتر در طرف فلسطینی. اگر فقط این دو عنصر اصلی طرفین قضیه بودند، شاید اوضاع تا این حد پیچیده نمی‌شد. اما دیگرانی در کنار، پشت سر و گاهی جلوی این طرف‌ها صف می‌کشند؛ با منافع کاملا متفاوت، و محاسبات کاملا متفاوت. تغییراتی که آنها به آن دامن زده‌اند، و حتا ترفندهای گاه و بیگاه آنها برای ظاهر شدن در یک طرف و بازی در طرف دیگر، همه چیز را بیشتر پیچیده می‌کند. بنابراین اظهار نظر، موضع‌گیری، تحلیل و نتیجه‌گیری درباره‌ی این موضوع چندان آسان نیست، زیرا حتا افرادی که ما آنها را متخصص صالح در این موضوع یا معضل می‌دانیم، دقت می‌کنند خیلی سنجیده و البته کم سخن بگویند.

 بنابراین، کسانی از ما که شروع کرده‌اند به تحلیل‌های از پیش آماده آن هم در مرحله‌ای که حتا معلوم نیست اعضای حماس چگونه و از کجا وارد خاک اسراییل شده‌اند، در مودبانه‌ترین تعبیر فاقد اصول اخلاقی هستند.

نفرت‌پراکنی ضد یهود

اول از همه این‌ها عده‌ای هستند که تنها در دل شعارها می‌توانند فکر کنند: «نه غزه نه لبنان…» پس نتیجه می‌گیرند که: این موضوع اصلی ما نیست. صدها نفر در خون خود می‌غلتند ولی آن شعور لازم که بر ریشه‌ها و سرنوشت مشترک مردمان ما در این منطقه نور بیادازد غایب است.

بیایید با بزرگترین گروه‌های نفرت‌پراکن شروع کنیم. اول، سران حاکمیت ما که تفاوتی بین دولت و مردم اسراییل و در یک قدم جلوتر بین همه‌ی یهودیان قایل نیستند. یادمان بیاید ج. ا. همچنان منکر هولوکاست است، و این محدود به ذهن مشعشع احمدی‌نژادشان نیست. تا زمانی که آخرین یهودی در منطقه‌ای که امروز به نام اسراییل می‌شناسیم محو نشود، صدای این گروه آرام نخواهند گرفت. در دید قشر رادیکال این گروه «یهودی» آفتی است که هر جا دیده شود باید از بین برود. چه رسد به اینکه طرف او را بگیریم و حق او را بجوییم. حتا دفاع از حق حیات او خیانت و «صهیونیستی» است. کشتار و شکنجه‌ی غیرنظامیان اسراییلی توسط حماس با شادی مورد استقبال این گروه قرار گرفت که درست مثل شادی پنهان بسیاری از متعصبان دین‌گرا در کشورهای عربی بود وقتی داعش سرها را می‌برید و ویدیوهایش را به فضای مجازی ارسال می‌کرد. حالا نوبت سر بریدن‌های حماس بود وشادی‌های پنهان قشریون ما. در پس پشت تمام این نفرت‌پراکنی نیاز حکم‌ران مستبد و تمامیت‌خواه به وجود «دشمن» نهفته است.

نفرت‌پراکنی ضد عرب

دسته‌ی دوم را بخشی از افراد شهرنشین تشکیل می‌دهند: از حیث طبقه‌ی اجتماعی نمی‌توان مشخصا گفت متعلق به کدام طبقه‌اند: هم در همه‌ی اقشار گوناگون طبقه‌ی متوسط و هم در طبقات مرفه و فرودست می‌توان آنان را در نسبت‌های متفاوت سراغ گرفت که غالبا هم‌مسیر با اپوزیسیون راست خارج از کشور‌اند، و به اندازه‌ی گروه اول در مواضع خود ثابت‌قدم و احساساتی‌اند، بدون ذره‌ای میل به دخالت دادن اندیشه در گفتمان خود. از اول معلوم است باید از چه کسی متنفر باشند؛ بحث حق یا باطل نیست: اسراییل متمدن است، اعراب بدوی هستند و الخ. البته اگر با افراد همین گروه هم طاقت بیاورید یک چای در معیت‌شان بخورید و بیشتر در این باره با ایشان حرف بزنید، شک نداشته باشید که مانند گروه نخست یهودی‌ستیزی قابل توجهی در آنان نیز می‌یابید.

با این حال، در این بخش، کسانی هم هستند که می‌دانند چگونه بین «یهودی» و اسراییل تمایز قائل شوند و البته از این تمایز نه برای خیر بلکه به نفع خود استفاده کنند: «یهودی» قابل اعتماد نیست، اما شکی هم ندارند که اسراییل تنها مرجعی است در خاورمیانه که می‌توان با آن صحبت کرد. بقیه، یعنی اعراب، نادان و بدوی‌اند. علاوه بر این، بزرگ‌ترهای‌شان به آنان گفته‌اند که سازمان آزادیبخش فلسطین و الفتح به کمونیست‌های ایران در زمان شاه پناه و به آنان آموزش نظامی می‌دادند. حالا هم که حماس در خط مقدم است و کسی نیست نداند که همدست رژیم جمهوری اسلامی است. پس بهتر است از تمام فلسطینی‌ها در تمام زمان‌ها نفرت داشت: نه غزه نه لبنان، … گاهی در برخی طیف‌های‌شان می‌شنویم که البته بد است که اسراییل غزه را تا حد کامل بمباران کند، نه برای اینکه دل‌شان به حال آنان سوخته باشد، بلکه از آن رو که اگر این اعراب فلسطینی چاره‌ای برای‌شان باقی نماند، این احتمال وجود دارد که به اینجا، خاک ایران، بیایند، و دست در دست «افغان»‌های «غیرمتمدن» زندگی را بیش از پیش به دهان ما زهر کنند.

تشویق اسرائیل به حمله به ایران

اپوزیسیون راست افراطی با حمایت خود از آدم‌کشان اسراییل، قصد در تحریک اسراییل و امریکا برای بزرگ‌تر کردن جبهه‌ی جنگ تا درون مرزهای ایران دارند. آنان کوچک‌ترین نگرانی‌ای از عواقب فاجعه‌آمیز چنین دخالت نظامی‌ای برای مردم ایران ندارند. در نظر آنان تبعیض نژادی ضرورت طبیعی دولت اسراییل، و آدم‌کشی‌های هفتاد ساله‌ی این حاکمیت حق کاملا مشروع آن است. آنان می‌دانند که نباید لحظه‌ای روی این واقعیت اظهر من‌الشمس بایستند که دولت کنونی نتانیاهو فاشیست‌ترین دولت تاریخ این کشور است؛ روی این که این سیاست هر روز و هر دقیقه در حال گسترش شیوه‌های آپارتایدی‌ای است که عزت نفس میلیون‌ها فلسطینی را زیر پا می‌گذارد، و به پاکسازی تدریجی قومی سرعت می‌بخشد.

آنان نمی‌خواهند لااقل نگاهی به تاریخ نزدیک منطقه بیاندازند تا ببینند که عمل سلطه که توسط ارتش اسراییل تحت عنوان «تامین امنیت» و «سرکوب شورش» تاکنون انجام شده، در دوران نتنیاهو شکلی تازه به خود گرفته که باعث تغذیه‌ی بیشتر خشونت شده است: با جای‌دادن گروه‌های فاشیست غیرنظامی ملقب به شهرک‌نشینان، نفرت بین مردم را عمیق‌تر کرده‌اند. تروریست‌های شهرک‌نشین با یورش مسلحانه به خانه‌های فلسطینی‌ها در روز روشن، ضرب و شتم کودکان، سوزاندن خانه‌ها، مزارع و درختان، در طول سال‌ها چنان خشم و اندوهی در دل فلسطینیان تلنبار کرده‌اند که در نهایت روز شنبه‌ی سیاه در خشونت مهارناپذیر حماس شاهد واکنش کور آنان شدیم. اما ما هنوز در شرایطی نیستیم که بتوانیم بدانیم جامعه‌ی فلسطین در چه نسبتی رفتار وحشیانه‌ی حماس با ورزشکاران زن را تایید می‌کند. بااین همه، از آنجایی که کلا علاقه‌ی ما به آنچه در آنجا می‌گذرد محدود است و تلاش ما برای اعتبار بخشیدن به «جنبش» خود مقدم بر هر چیز دیگری است، لذا کسانی که می‌گویند «من از اسراییل حمایت می‌کنم»، فقط به بیان خشونتی که اعضای حماس انجام می‌دهند علاقه‌مند هستند، و نه به آنچه دولت اسراییل در این هفتاد سال و به طور اخص در دوره‌ی زمامداری نتنیاهو کرده است. کاری ندارند که درصد بسیار قابل توجهی از یهودیان اسراییل سال‌هاست با سیاست نتنیاهو مخالفت جدی می‌کنند، و براستی خواهان اتمام این خشونت اند، و هم‌صدا با همه‌ی صلح‌طلبان جهان چاره‌ را در تشکیل دو دولت مستقل و رسمی می‌دانند. مهم برای آنان پیوستن به صف فاشیست‌های اسراییلی است تا شاید آنان بیایند و ایران را بمباران کنند؛ انگار پس از بمباران، ایرانی باقی می‌ماند که آنان در پی‌اش خادمانه و برده‌وار فرش قرمز برای رییس‌ تبعیدی‌شان بیاندازند.

دولت‌های غربی

حال و روز دولت‌های امروز غرب بهتر از این گروه‌های خودی نیست. دهه‌ها تجاوز اسراییل و وضعیت «انسان درجه دو»ی فلسطینی برای‌شان چیزی نیست جز طبیعت اشیا. اسلام‌گرایی حماس را تا کل جامعه‌ی فلسطین پوشش می‌دهند، و کل گفتمان خود را در ضدیت با بنیادگرایی اسلامی فرومی‌کاهند تا چشم بر واقعیت بسته نگاه دارند. یک کوری داوطلبانه اما هدف‌مند.

دنیا فقط دولت‌های غربی و دستگاه پروپاگاندایش نیست. کافی است مطبوعات کشورهای عربی، پاکستان، هند، ترکیه و کل کشورهای آسیایی، روسیه، امریکای لاتین، چین و آفریقا را در این روزها مطالعه کنید تا ببینید مردم جهان در این کشورها چگونه به این معضل نگاه می‌کنند. جریان راست در ایران بی کوچک‌ترین احساس شرمی، دور از تمام رنج‌بران تمام این کشورهای جهان در انزوایی کامل چشم منجی‌گرانه‌اش را به حمله‌ی نظامی امریکا دوخته است. باشند و ببینند تا چند صباح دیگر چگونه امریکا دمش را روی کولش می‌گذارد و همان‌طور که از افغانستان گریخت، از اوکراین نیز می‌گریزد و مردم آنجا را به رغم تمام وعده و نویدهایش با سرنوشت فجیع خود تنها می‌گذارد.

 اما من در پایان می‌خواهم به نکته‌ای انسانی‌تر اشاره کنم: تردید جدی وجود دارد که آیا ما می‌توانیم برای افرادی که به طرز وحشیانه‌ای به قتل رسیده‌اند، غمی واقعی احساس کنیم. چنان روی اعصاب ما راه رفته‌اند، چنان مبتلا به کرختی روح و بی‌تفاوتی شده‌ایم که به خود انگار قبولانده‌ایم در این جهان دیگر کسی قادر به نشان دادن هیچ واکنش انسانی‌ای نیست.

*

پیرامون فاجعه‌ی غزه و ضد غزه / بهزاد کريمی

راه، برپایی دولت واحد سکولار فدرال شهروند – محور است در سرزمین اسرائیل – فلسطین!

جنایت و دهشت ِ وسیع ابعاد ِ اسرائیل در غزه همچنان بیداد می‌کند و ناله‌ی سوگ خشماگین از کشتارهای حماس در اسرائیل کماکان برپاست. در چنین لحظات تراژیک، موضوع مقدم بی تردید همانا خاموش‌کردن صفیر گلوله‌ها، کورکردن راکت‌ها، از پرواز‌انداختن جنگنده‌های بمب افکن، جلوگیری از محاصره‌ی تمام عیار غزه از سوی تل آویو و در یک کلمه آتش‌بس دوام‌دار با دخالت سازمان ملل متحد و جهانیان است. در حال حاضر، حفظ بی هیچ معطلی جان کودک و جوان و پیر چه فلسطینی و چه اسرائیلی و به ویژه اولی‌های مطلقاً بی پناه برعکس دومی‌های برخوردار از حمایت بیشترین دولت‌های جهان و محافل قدرتمند بین المللی، طبعاً باید دغدغه‌ی نخست باشد و بالاتر از هر تحلیل و تبیین روند و نیز گشودن چشم انداز برای برون‌رفت قطعی از معضل قرار گیرد.

با اینهمه، همانگونه که امروز فلسطین سراسر فاجعه‌ ریشه در دیروزی دیرینه به درازای دستکم 75 سال دارد، فردای نجات آن نیز لازم است در درون این آخرین جام درهم شکسته‌ و غمبار امروز جست‌و‌جو شود. پس، پرسش گرهی متوجه برقراری صلحی است دایمی در سرزمینی آکنده از نفاق و نقار که خشت زندگی در آن هر روز با ساروج کینه و انتقام بیشتر بالا می‌رود. سئوال هم اینکه زیست امن و صلح‌آمیز دو ملت تاریخی‌هم‌جوار در گرو تامین و تضمین کدامین راه برای برون‌رفت از معضل بغرنج آنهاست؟ راه حل نجات‌ از دملی چنین چرکین چیست: پاکسازی «سرزمین قدس» از هرچه اسرائیلی است یا بیرون ریختن فلسطینی‌ها از «سرزمین موعود»، بازگشت به جغرافیای پیش از 1967، دو کشور – دو دولت مطرح در مذاکرات اسلو، «صلح ابراهیمی» مولود کاخ سفید، و یا یک کشور – دو ملت؟ امر صلح را کجا می‌توان بازیافت و در چه کانون توافقی باید کاوید که هم برگرفته از تجارب ناکام باشد و هم در پرتو افق‌گشایی کلان ضرور؟ 

جنگ بسیار ویژه‌ی اخیر با همه‌ی فجایع باراورده، شاید بتواند زمینه‌ی تبیین و استنتاجی دیگرسان از روندهای تاکنونی فراهم آورد؛ چیزی که متاسفانه هنوز در سپهر سیاسی مربوط به این موضوع جای درخوری نیافته است ولی امید بستن به آن نه تنها زیان ندارد که در اصل قابل چشم‌پوشی نیست. مسئله‌ی صلح و ثبات فلسطینی – اسرائیلی گرچه در وهله‌ی نخست امر خود اسرائیلی‌ها و فلسیطنی‌هاست و نهایتاً آنهایند که باید راه حل را یافته و به فرجام رسانند، اما یک موضوع فرامنطقه‌ای و بین المللی نیز است. در واقع جدا از اینکه «مسئله‌ی فلسطین» از همان بدو شکل‌گیری،‌ معضلی بوده فرابومی و انتقال‌یابی پراکندگی یهودی در جهان به مکانی ثابت، اما طی زمان هر چه بیشتر از پای «دیوار ندبه» و درب «مسجد الاقصی» گذشته و بدل به موضوع نه فقط خاورمیانه‌ای که جهانی شده است. با فرارویی موضوع از تقابل ملی و ارضی به تعارض دینی بر بستر درگیری‌ها، صهیونیسم تماماً نژادپرست در درون اسرائیل جای ایده‌ی درآمیخته یهود – سوسیالیسم بنیان‌گزاری اولیه صهیون نشسته، در میان فلسطینی‌ها بنیادگرایی جای ملی‌گرایی لیبرال – سوسیال تا سه دهه پیش را گرفته و در منطقه و جهان چونان ابزاری برای سیاست‌های خودغرضانه دول شده است. بنابراین ایجاد صلح در آن را باید رکن مهمی از صلح در جهان به شمار آورد و همه‌ی جهانیان و ما نیز در  زمره‌ی آنان مسئول در قبال چنین گرهی. چنین است آبشخور ضرورت اندیشیدن به موضوع و باز اندیشی در این زمینه‌.

در این رابطه، نیروهای دمکرات، صلح‌جو و عدالت‌طلب ایرانی لازم است حساب خود را هم از نگاه طیف مدافعان جمهوری اسلامی و همسویان آن و هم نگرش خودغرضانه در بخشی از اپوزیسیون که در کله‌‌شان موضوع فلسطین فقط در حقانیت جمهوری اسلامی یا تخاصم با آن خلاصه می‌شود، جدا کنند. برای هر دو اینان، مسئله‌ی فلسطین دست افزاری بیش نیست. حال آنکه  آزادی‌خواهان ایران لازم است با آن نگاهی در میان فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها و منطقه و جهان شریک شوند که بر ارایه جمع بستی نوین و متفاوت از برخوردهای تاکنونی است و لذا حاوی سیاست گزاری حدوداً متفاوت با رویکردهای تا همین امروز مطرح.

* * *

تنها شانسی که در اواخر دهه‌ی 90 همچون برایند ناگزیر فراز و فرودهای بازه‌ی زمانی از 1967 تا بعد فروپاشی شوروی برای نوعی پایان دادن به این نزاع تاریخی با عاملیت کلینتون در آمریکا، رابین و شامیر در اسراییل و عرفات در فلسطین حول دو کشور و دو دولت شکل گرفت و ‌چرخید، متاسفانه بسی زود سوخت و با برگشت ورق در شیبی تند رو به سوی بن‌بست بیشتر گذاشت. این نوشته‌ی فشرده، وارد چرایی آن شکست نمی‌شود و بیشتر بر پیامد ناکامی‌های «دو دولت» در راستای تشدید تخاصم، قطبی شدن هرچه بیشتر معضل و در نتیجه سر برآوردن یهودگرایی تمام عیار به نیت برتری در سیاست اسرائیل از یک طرف و روند جابجایی پرچم مقاومت ملی فلسطینی از ترکیبی از لیبرال و سوسیالیست‌ها به اسلام‌گرایان حماس و جهاد و حزب الله از طرف دیگر است. ساف در امروز خود منزوی‌شده‌ای بیش نیست و حرف اول را حماس می‌زند که اکنون نه فقط غزه را یکپارچه پشت خود دارد بل با پاسخ به تشنگی انتقام در جوانان بیکار و فقیر کرانه غربی، آنها را هم جذب رادیکالیسم خود کرده است.

چهره اسرائیل اما نتان یاهو است با پشتوانه‌ی افراطی‌ترین جریانات یهودی که به چیزی کمتر از بازپس گیری “سرزمین اجدادی” رضایت ندارند. احزابی که بدنه‌شان را بیشتر یهودی‌های مهاجر از شوروی سابق و بلوک شرق تشکیل می‌دهند. بینوا مهاجمانی‌  بارکش عقده‌ی عمری تحقیر و نیز سخت آماده‌ی ذوب در ناسیونالیسم تهاجمی یهودی و در همانحال حامل حرص و آز برای صاحب زمین و خانه شدن که به دست نیاید مگر به اتکای اهرم شهرک‌سازی‌های زوری در سرزمین‌های اشغالی فلسطینی‌! آمال این نژادپرستی، چه چیزی است جز راندن فلسطینی‌ها از موطن‌، انتقال ناگزیرشان به کشورهای عربی و اسکان در آنها؟

این استراتژی، دور زدن جریانات فلسطینی از “راه حل سیاسی” را لازم داشت و طرف حساب خود را نیز فقط دولت‌های عربی همانند مصر، عربستان، اردن و قطر و غیره قرار دادن. بیشترین کاتالیزور این سیاست هم ترامپ بود با اختیاراتی که در زمینه‌ی چنین برنامه‌ای به دامادش کوشنر داد. هدف، جایگزینی نقشه‌ی راه شکست خورده‌ی دو کشور توسط «صلح ابراهیمی» بود! صلحی بر پایه‌ی این واقعیت که برای فلسطین دایماً تکیده در خود از سوی مهاجرین اسرائیلی در طول 100 سال و به شکل دولتی در عرض 75 سال، دیگر کشوری باقی نمانده جز دو تکه از هم جدای کرانه غربی رود اردن و غزه با حایل بودن اسرائیل میان آنها و نیز زیر گتوسازی، مصادره‌ی زوری و یا به بهای خرید اراضی به پولی ناچیز. طرحی که بنا به آن، فلسطینی جماعت یا باید تن به استحاله‌ی مبتنی بر تبعیض در چارچوب دولت یهودی دهد و یا برای همیشه از سرزمین موسی رانده ‌شود.

بایدن هم البته همان سودای صلح ابراهیمی در سر دارد گرچه با امتیازی فزون‌تر به دول عربی، صرف پولی بیشتر برای خرید فلسطینی‌های ناچار به فروش زمین خود و نیز میدان دهی اندکی کمتر به افراطیون یهودی که برساخت دولتمردی‌شان همین نتان یاهو است. در واقع، اکثریت قاطع سیاست‌سازان و سیاست‌مداران آمریکا پشت صلح ابراهیمی قرار دارند، زیرا لابی بسیار نیرومند یهودی‌های آمریکا و حتی هم کیشان آنان در کل غرب همین را می پسندند. این بدانمعنی است که پروژه‌ی دو کشور دیگر به گذشته تعلق دارد و تصور موهومی خواهد بود اگر گمان رود که اسرائیل از اراضی اشغالی و حتی شهرک‌های ساخته شده پس بنشیند. البته در جمهوری اسلامی تحلیل و نه فقط آرزو از زبان خامنه‌ای از 25 سال پیش اینست که تا 25 سال دیگر دیگر کشوری به نام اسرائیل باقی نخواهد ماند و تل آویوی در میان نخواهد بود و همین البته باور حماس و جهاد و حزب‌الله و مشی آنها هم است. اما  چنین تحلیل و مشی موهومی از کجا مایه می‌گیرد جز از خشم مدام فزاینده‌ی رو به انباشت در فلسطینی‌ها چونان توده‌های آماده‌ی هر لحظه انفجار و بدل شدن به آتشفشان؟ و این را کدام منبع تولید و تقویت می‌کند مگر اورشلیم زیاده‌خواه؟!

حال در شرایط واقعی امروز چه وضع اپتیمومی (متعادل و بهینه) هنوز باقی است تا بتواند هر دو سوی افراط را پس رانده و در میدان این بغرنج تاریخی، حاکمیت تعقل سیاسی را دیگربار میدان دهد؟ به نظر می‌رسد که فقط و فقط کشوری واحد با توزیع قدرت، یعنی فدرالیسم شهروند – محور خاص این سرزمین آکنده از نفاق و نقار خونبار، می‌تواند زیست صلح آمیز را تامین کند و بر افراط‌های ناسیونالیستی و نیز دینی مهار زند. البته با این تصریح که حتی خود همین نیز راهی است بس پر سنگلاخ و مواجه با انواع مقاومت‌ها، و لذا نرمایزه شدنش زمانی خواهد برد بس دراز دامن. آری، از به اصطلاح «راه حل» سراسر توهم و در همان‌حال بسیار خطرناک نابودی اسرائیل که بگذریم، راه حل دور سه محور می‌چرخد. در این میان، چاره نه در مشی تجریدی دو کشور – دو دولت ولو با هر میزان از شان و منزلت حقوقی است، چرا که پرونده ای است متعلق به لحظاتی از ماضی که خوابش تعبیر نشد و نه صلح ابراهیمی که پا در هوا خواهد ماند زیرا توده فلسطینی به آن تن درنمی‌دهد و چون نمی‌پذیرد دست دولت‌های عربی هم برای رفتن پای معامله‌ای از این‌دست بسته خواهد بود. تصور اینکه عربستان و اسرائیل به صرف برقراری مناسبات، به دوستی پایداری برسند بی مبناست. دیدیم که چگونه تا غزه غرید، ریاض رو به اسرائیل گفت: محصول خود کشته‌ات را درو بفرما!

بنابراین دفاع پیگیر از حقوق فلسطینی‌ها در برابر تعرضات سیستماتیک دولت اسرائیل چه تا همین‌جا و چه در امروز و تداوم آن، حکم بر این دارد که مبتنی بر داشتن پای در زمین واقعی، بر اصل و پرنسیپ تامین حقوق دمکراتیک برابر حقوق دو ملت بگونه‌ی زیستی مجاور درون یک کشور و زیر حاکمیت دولت فدرال شهروند – محور ایستاد. پافشاری بر این کلیت لازم است تا بتواند در مسیری طولانی شکل مشخص خود را بازیابد. لذا نیازی به این نیست که بر ترویج طرح‌هایی پای فشرده شود که از هر نظر یا از همان آغاز بی زمینه‌ بوده‌اند و یا به هر دلیلی در طول زمان و طی آزمون سترون شده‌اند.

در حال حاضر اما برای رهگشایی به چنین روی‌کردی، لازم است لبه تیز حمله را متوجه دولت دست راستی اسرائیل و پایگاه سیاسی آن کرد. همزمان نیز لازم است با انواع حماس‌ها که اسلام‌گرایی را جایگزین گشایش چشم انداز واقعی برای فلسطینی‌ها کرده‌اند به مخالفت بی چون و چرا برخاست. برپایی علم و کتل بنیادگرایانه‌ی ویرانگر دولت اسلامی «الله اکبر» نشان، هیچ چیز نیست جز آلترناتیوسازی در برابر «دولت یهود» با پرچم «ستاره هشت‌پر داوودی»! این نوع بدیل‌سازی «جالوتی» فقط جاده را برای کُشتن بد فرجام مردمان و ِکشت بیشتر کینه در دل‌های دو سوی فاجعه صاف می‌کند و بس.

مخالفت با «صلح ابراهیمی» را هم از این زاویه می‌باید پیش برد که پس کجاست جایگاه حقوقی مردم بی پناه فلسطین در این به اصطلاح «راه حل» و به چه حقی دور زدن ذینفع‌ترین طرف منازعه در این مکاشفه‌ی لابی‌های اسرائیل در آمریکا که حاصلش سرابی بیش نتواند بود؟

در این میان البته از یک‌سو مخالفت قاطع با نقشه‌ی جمهوری اسلامی و همپالکی‌های آن برای نابودی اسرائیل و مرزبندی صریح با «چپ مقاومت محور» هم‌سو با آنها لازم است، و از سوی دیگر افشای تبلیغات انحرافی اپوزیسیون راستگرا که نهایتاً سر از دفاع عملی از جنایات اسرائیل در می‌آورد.

نه هر اسرائیلی ذاتاً باورمند به یهودبرتری است و نه هر فلسطینی لزوماً یهودستیز؛ همین هم می‌باید پرچم رهایی شود ولو به بهای مواجهه با انواع مقاومت‌ها و موانع در برابر این ایده‌ی صلح‌آور، و طبعاً نیازمند تحمل کاری‌زمانبر، حوصله‌مندانه و دراز مدت. 

٢٠ مهر ماه ١٤٠٢ برابر با ١٢ اکتبر ٢٠٢٣     

*

حملۀ حماس شکست راهبردی اسرائیل و مسئول این شکست شخص نتانیاهو است / سامی کوهن

سامی کوهن، مدیر تحقیق در مرکز تحقیقات بین‌المللی مدرسۀ عالی علوم سیاسی پاریس در مطلبی در ستون آزاد روزنامۀ لوموند شکست اطلاعاتی اسرائیل برای پیش گیری از حملۀ حماس را انعکاس شکست راهبردی دانسته که مسبب اصلی آن کسی جز شخص بنیامین نتانیاهو و البته انتخاب‌های سیاسی او نیست.

سامی کوهن گفته است : شکی نیست که سرویس های اطلاعاتی اسرائیل در این شکست سهم و مسئولیت دارند. آنان برغم همۀ داوری‌ها دربارۀ قدرقدرتی شان خواب شان برده بود و از قرار هیچ منبع اطلاعاتی در درون حماس نداشتند تا آنها را از آنچه از مدت‌ها قبل در حال شکلگیری بود بااطلاع سازد.

به گزارش ار. اف. ای، به گفتۀ سامی کوهن، مسئله به اینجا ختم نمی‌شود، زیرا نظام اطلاعاتی در خلاء عمل نمی‌کند. نظام اطلاعاتی از روحیه و روند مسلط در سطوح عالی سیاسی-نظامی قدرت تاثیر می‌پذیرد. درست نظیر جنگ کیپور. در آن زمان – برخلاف هفتم اکتبر گذشته – اطلاعات ارتش اسرائیل اخبار و داده‌های بسیار دقیقی دربارۀ حملۀ قریب الوقوع مصر داشت، اما، رؤسای اطلاعاتی وقت اسرائیل متأثر از این تصور مسلط بودند که نیروی هوایی و تانک‌های اسرائیل هر گونه حمله‌ای را از سوی مصر درهم خواهند شکست.

در مورد حملۀ اخیر حماس، به نوشتۀ سامی کوهن، سنگین ترین مسئولیت متوجه تحلیل راهبردی بسیار سبکی است که از مدت‌ها قبل در عالی‌ترین سطح قدرت از سوی شخص نخست وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، تدوین شده بود. سامی کوهن می‌نویسد : نتانیاهو  همواره بر این اعتقاد بود که وجود یک حماس نسبتاً قدرتمند در جبهۀ جنوبی به سود اسرائیل است، زیرا این امر به اسرائیل امکان می‌دهد بگوید که نمی تواند با یک جامعۀ فلسطینی در هم ریخته مذاکره کند. برای نتانیاهو وجود یک حماس نسبتاً قوی نوعی صیانت از اسرائیل در مقابل هرگونه فشار بین‌المللی برای ازسرگیری مذاکرات صلح اسرائیل و فلسطین بود.

به گفتۀ سامی کوهن، این راهبرد بر تصوری ساده‌لوحانه استوار بوده است که پیرو آن باید به حماس کمک کرد تا سر پا بماند و برای این منظور باید امتیازاتی به آن داد تا وضعیت فلسطینی‌های غزه را قدری بهبود ببخشد و به این ترتیب آرامش نسبی برای دوره های کم‌وبیش طولانی به مرزهای جنوبی اسرائیل با غزه بازگردد. به همین خاطر به گفتۀ سامی کوهن دولت اسرائیل مانع از ورود پول های قطر به غزه نشد و به ساکنان غزه اجازه ‌داد برای کار کردن به اسرائیل بروند. به این ترتیب هم اسرائیل می‌توانست رویارویی با حماس را اداره کند هم رهبران اسرائیل می‌توانستند ادعا کنند که قدرت بازدارندۀ این کشور به طور مؤثر عمل می‌کند.

در ادامۀ این استدلال سامی کوهن می‌نویسد سرویس های اطلاعاتی و ارتش اسرائیل نیز با چنین لالایی به خواب فرورفتند و از هوشیاری خود کاستند. کوهن یادآوری می کند که تا همین اواخر زاچی هنگبی، رئیس شورای عالی امنیت ملی اسرائیل و از نزدیکان نتانیاهو علناً می‌گفت که حماس میلی به از سرگیری خصومت‌ها ندارد.

برخلاف شهروندان اسرائیلی ساکن جنوب این کشور در مرزهای غزه، کسانی که بیش از همه از توجهات و الطاف دولت اسرائیل بهره مند بوده‌اند آبادی نشین های یهودی در کرانۀ غربی رود اردن هستند که مشتریان اصلی متحدان افراطی نتانیاهو به شمار می روند. به گمان سامی کوهن، نتانیاهو باید دربارۀ تصمیم کابینۀ خود مبنی بر تقویت گستردۀ امنیت آبادی‌نشین های کرانۀ غربی رود اردن پاسخگو باشد. او گفته است : در حالی که تدابیر قوی برای حفظ امنیت آنان اتخاذ شده، ساکنان مناطق جنوبی اسرائیل از حفاظت درخور و لازمی برخوردار نبودند. در هفتم اکتبر گذشته اغلب ساکنان مناطق جنوبی اسرائیل، به نوشتۀ سامی کوهن، ساعت‌ها در معرض خشونت‌های بی‌رحمانۀ تروریست‌های حماس قرار گرفتند.

استاد علوم سیاسی در پاریس به این عوامل و خطاها تلاش بی وقفۀ بنیامین نتانیاهو برای کاهش اختیارات دیوان عالی اسرائیل را اضافه کرده و افزوده است که این تلاش در عین بی توجهی به مسائل حیاتی صورت پذیرفته و انگیزۀ نخست وزیر اسرائیل از این کار گریختن از محاکمه و مجازات به اتهام‌های متعدد  از جمله فساد مالی بوده است.

سامی کوهن در پایان نوشته است که در درازمدت دولت نتانیاهو محکوم به اعمال خشونت است. نتانیاهو از نابودی حماس سخن می‌گوید، هر چند بعید است که به این مقصود نائل آید. برای این منظور، ارتش اسرائیل باید محلاتی از غزه را کاملاً ویران کند و جان گروگان‌های اسرائیلی را به خطر بیندازد.

منبع : اخبار روز