به مناسبت اولین سالگرد جمعه خونین زاهدان (٨ مهر)
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
چرا زخم جمعه خونین زاهدان هنوز تازه است
در تاریخ زخم های عمیق و خونینی هستند که برای آنها نه نینوای مرهمی است و نه در گذر زمان التیام می یابند. زخم هایی که تازه می مانند و با عذاب و عزای ابدی داغ پژواک حُزن و خشم نهفته در آنها هرگز گُم و کم نمی شود و یا بقول صائب تبریزی “آنچنان کز زخمهای تازه جوشد خون گرم”. این پژواک داغ جانسوز را در صدای محزون و اندوهبار مادر ء زنده یاد “خدانور لجه ای” یافتم هنگامی که هفته ها بعد از جمعه خونین با او تلفنی صحبت کردم. خدانوری که مانند دیگران مالامال و لبریز از عشق به زندگی و سرشار از شادی بود. برای درک عمق جانگداز زخم جمعه خونین زاهدان (و همچنین خاش) در روانکاوی جمعی بلوچ باید سیری به تاریخ رنجهای گذشته بلوچستان داشت و این حکایت تلخ را باید از انتها به ابتدا خواند؛ حکایتی تکراری که مسلمان نشنود کافر نبیند.
اکثر هموطنان نمی دانند که چرا بلوچها نه تنها به مامورین حکومتی بلکه به “غیر بلوچها” می گویند “گجر” که از واژه قجر یا قاجار آمده است. جنایات شنیع, هولناک, نفرت انگیز و غیرقابل توصیف نیروهای قاجار در بلوچستان آنچنان دهشت افزا است که زبان قاصر و قلم عاجز از شرح آن سَبُعیّت و درنده خویی است. از تجاوز به نوامیس گرفته تا “برده گرفتن هزاران بلوچ”, از قتل عام اسیران گرفته تا به حرمسرا بردن زنان و بذل و بخشش آنان به سربازان قاجار, از بریدن سرها گرفته تا غارت اموال و کشتار دام های کشاورزان توسط جانیانی نظیر ابوالفتح خان و حبیب الله شاهسون (امیر توپخانه). و اینگونه شد که نام “گجر” در روانشناسی اجتماعی, ادبیات و حتی در ضمیر ناخودآگاه تک تک بلوچها حک شد. زیرا واژه “گجر” حکایت کابوس جنایت و ظلم بی حد و حسر حکومت اهریمنی قاجار و اینک فرزند خلف آن (جمهوری اسلامی) علیه بلوچ می باشد.
در کتاب “بلوچستان در سالهای ١۳٠۷ تا ١۳١۷ قمری” (مقارن حدود ١٢٤ تا ١۳۳ سال پیش) به تالیف عبدالرضا سالار بهزادی ـ تهران ١۳۷٢ انتشار از بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی شماره ٤۵, صفحه ٩٤, آمده است که آقای باستانی پاریزی به نقل از رسانه ابوالحسن خان کوهبنانی می گوید: “با عموم رعایای بلوچیه بجز قتل و قهر رفتاری نکردند و چندین هزار کس از آن طوایف اسیر و قتیل کرد و به سفک دما و هتک اما تطاولی سخت رفت که فی الحقیقه پادشاه عدالت پناه تا بدان حد رضا نداده بود. قساوت و شقاوت حیوانی امیر حبیب الله (شاهسون) در بلوچستان رفتاری بود غیرانسانی و با هر توجیهی غیرقابل دفاع. او جمع کثیری (هزاران) را بی گناه که بجز خدمت خیانتی از آنها سر نزده بود ـ مغولانه برداشته به طهران آمد. اگرچه تعداد زیادی از بلوچها (بیش از ١۵٠٠ کیلومتر پیاده) در عرض راه از سرما تلف شده بودند و جالب آنکه امیر توپخانه در تهران به پاس خدمات (!) خود به دریافت خلعت و انعام از شاه نایل می شود و فرهاد میرزا معتمدالدوله برادر شاه و حاکم فارس در مدح امیر حبیب الله خان شاهسون و آنچه در بلوچستان انجام داد قصیده ای سرود و گفت: در بلوچستان هنرها کردی, احسنت ای امیر / جلوه ها اندر نظرها کردی احسنت ای امیر (صفحه ٩٤ همان کتاب)”.
لذا جمعه خونین زاهدان را از منظر “هم بافت عینی” و قرینه تاریخی باید با آنچه که قاجار با بلوچ و بلوچستان کرد مورد مقایسه یا انطباق تطبیقی قرار داد تا عمق فاجعه هولناک در دایره فهم مخاطب قرار گیرد. روزی که با قساوت و شقاوت حیوانی در حکومتی که خود را اسلامی می خواند هزاران نمازگزار سجاده به دست بیگناه را به رگبار گلوله بستند و صدها تن را به خاک و خون کشیدند. بیش از صد کشته و صدها زخمی و معلول (از جمله زنان و کودکان) و بیش از هزار نفر دستگیر و زندانی (بخوان اسیر به سبک دوران قاجار) شدند و بر خلاف جوهره برهان عیان و عصاره استدلال مستند بر زخم های آنان نمک بهتان و افترا نظیر تروریست و تجزیه طلب پاشیدند تا به نوعی جنایت هولناک خود را توجیه کنند.
احمدرضا رادان فرمانده کل انتظامی جمهوری اسلامی که وی را می توان با ” حبیب الله شاهسون” مقایسه کرد, در سفر هفته پیش خود به زاهدان و همچنین برخی از شهرهای بلوچستان برای جلب رضایت خانواده های قربانیان جمعه های خونین زاهدان و خاش, درست مثل قصیده مداحانه برادر شاه قاجار برای حبیب الله خان شاهسون که گفته بود “احسنت” برای روحیه دادن به نیروی انتظامی استان عملا آنها را تشویق؛ و تلویحا تاکید کرد که مجازاتی برای آمران و عاملان جمعه های خونین نخواهد بود و خانواده بجای اصرار به محاکمه عوامل نظام بیایند و “دیه” بگیرند. و احتمالا جنایتکارانی که مانند قشون قاجار با خود محق پنداری مطلق و سقاوت و شقاوت تعصب محور و لگام گسیخته ضد سنُی و ضد بلوچ خونریزی کردند, هرگز مجازات نخواهند شد (حتی اگر محاکمه نمایشی غیر علنی برگزار شود ـ که بعد از یک سال برگزار نشده).
البته محمدشاه قاجار جهت استمالت دستور داد اسرای برده بلوچ را که به طهران آورده بودند و اکثرا هم در اکناف پراکنده شده بودند هر کدام را به قیمت یک تومان بازخرید کرده و به بلوچستان بازگردانند. بر اساس روایت کتاب مذکور با آنکه بسیاری از اسرا مُرده بودند, سه هزار و هفتصد اسیر به بلوچستان بازگردانده شدند و عده ای نیز در تهران و شهرهای مختلف ماندند و تا به امروز بسیاری از اعقاب و نوادگان آنها که تحصیلات عالی هم دارند با نام هایی نظیر بلوچ , بلوچی, بلوچ زاده, بلوچ نژاد, بلوچ فرد و غیره شناخته می شوند.
مرکز مطالعات حوزه علمیه قم با خرسندی به نقل از “حقايق الاخبار ناصري” می نویسد: “قاجاريه يكي از طوايف ترك (قزلباش) است كه در به قدرت رساندن صفويان دست داشت. بر اساس کتب “احسن التواريخ” (نويسنده: محمدتقي ساروي) و “تاریخ منتظم ناصري” (نويسنده: صنيع الدوله) قاجارها در عهد پادشاهان صفوي به مناصب و مقامات عاليه نيز رسيدند. قبل از صفویه اکثریت مطلق ایرانیان سنُی مذهب بودند. به همین دلیل تمامی مفاخر و مشاهیر ایران زمین (از فردوسی گرفته تا ابن سینا, از عطار و عمُر خیام گرفته تا سعدی و حافظ و جامی سنُی مذهب بودند. اما صفویان با قتل عام های دهشتناک مناطق مرکزی ایران را به زور شمشیر شیعه کردند. لیکن در آن زمان نتوانستند به مناطق مرزی مثل بلوچستان و یا کردستان دست بیابند. لذا بلوچها مثل بسیاری از مرزنشینان ایران سنُی باقی ماندند. قاجارها کاری را که همدستان صفوی آنها نتوانستند بکنند, به محض رسیدن به بلوچستان انجام دادند. لذا قاجار فرزند خلف صفویه است و جمهوری آخوندی شیعه نیز جانشین هر دو سلسله تبهکار و ضد ایرانی صفویه و قاجار می باشد که با یکدیگر همذات پنداری فطری دارند.
شوربختانه ایرانیان حافظه تاریخی کوتاه و زودگذری دارند. به همین دلیل بعد از سلسله های افشاریه و زندیه مجددا گرفتار همپالگی های صفویه (یعنی قاجاریه) شدند و بخش های وسیعی از خاک ایران را از دست دادند. در دوران صفویه نیز بخش وسیعی از غرب و شمال غرب ایران (کردستانات) به امپراتوری عثمانی واگذار شد. اسفا که در بهمن ١۳۵۷ تاریخ نحس بازتکرار شد و نوادگان بر حق قاجاریه و صفویه مجددا انتقام خود را از ملت ایران گرفتند و بخش های وسیعی از دریای مازندران را از دست دادند و حتی منافع ملی در خلیج فارس را به ثمن بخس فروختند و کشور کوچکی مثل قطر با کمتر از ۳۳٠ هزار شهروند توانست در دو دهه گذشته میدان های مشترک گازی را استخراج کند و به ثروتمندترین کشور جهان تبدیل شود.
جنایت قاجار بیش از یک قرن پیش رخ داده. اما خاطره تلخ آن جنایت بصورت شفاهی از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است و در ورای گزاره ها واژه “گجر” را در روح و روان بلوچ ابدی کرده است. زیرا برخی از جنایت ها آنقدر شنیع و هولناک هستند که هرگز شامل فراموشی در گذر زمان نمی شوند, چه برسد به اینکه هنوز یک سال تمام از جنایت خونین و وحشت انگیز ٨ مهر ١٤٠١ جمعه خونین زاهدان نمی گذرد. بعد از گذر قریب به یک سال و ترفندهای دروغین بیشمار تا به امروز حتی یک نفر از جنایتکاران محاکمه نشده اند. همانگونه که ١۳٠ سال پیش حبیب الله خان شاهسون نه تنها محاکمه نشد, که با دریافت خلعت و انعام مورد تمجید و تحسین قرار گرفت. کما اینکه سردار احمد طاهری فرمانده وقت نیروی انتظامی بلوچستان با ترفیع درجه به سمت مشاور فرمانده انتظامی کل کشور منصوب شده است تا از “تجربه” وی در بقیه نقاط کشور استفاده شود. در نتیجه به استثنای مقیاس و شناعت دو جنایت, شباهت های فراوانی وجود دارد که با پسرفتی دردآور تکرار تاریخ را تداعی می کند.
هر چند ١۳٠ سال پیش تلویزیون, افراد یا گروه های موج سوار مفت خور ء فرصت طلب وجود نداشتند تا برای مقاصد جناحی ـ سیاسی, کاسبکاری و یا سواستفاده ابزاری خود اینگونه فجایع خونبار را مصادر به مطلوب بکنند. وانگهی هیچکدام از کشورهای مسلمان سنُی مذهب مثل عربستان, پاکستان و یا افغانستان در قبال این قتل عام نه تنها کوچکترین اعتراضی نکردند بلکه روابط خود را با رژیم تحکیم بخشیدند. تصور بکنید اگر یکی از این دولت ها قتل عام مشابه اتباع شیعه خویش را مرتکب می شد, در ایران چه قیامتی برپا می شد. کلام آخر اینکه اگر قرن ها هم بگذرد, جنایات مخوف و ثبت شده تاریخی صفویه, قاجاریه و جمهوری اسلامی (مثلث شوم تاریخ ایران زمین) هرگز نه فراموش خواهند شد و نه بخشیده. شوربختانه در عرض پانصد سال گذشته تاریخ ایران, بیش از چهارصد سال آن در طی حکومت های این سه سلسله شیعه مذهب تلف شد.