ديدگاه
در صحنهی سیاست کشور آنها که به دنبال مشارکت در بازی حکومت بودند، عملا خود را در جبههی مقابله با خواستهای مردم مییافتند. شمار نیروهای مدافع شرکت در حول و حوش حکومت هم محدود بود. «روزنهگشایان» در میان اصلاح طلبان، «چپ»های قلابی ضد امپریالیست دلسوز «نظام» که بعضا سرنخشان دست امنیتیهای نظام بود و لیست «صدای ملت» مطهری، از جمله این کاسه لیسان بودند.
مسعود فتحی (عصرنو)
“انتخابات” جمهوری اسلامی اهداف و پیآمدهای آن
انتخابات دورهی دوازدهم مجلس شورای اسلامی و خبرگان ششم، در شرائطی برگزار شد که بیش از هر زمان دیگری سازوکار انتخاباتی جمهوری اسلامی از مضمون تهی شده، عملا به یک مناسک کم رونق برای قانونی جلوه دادن گزینشهای از پیش تعیین شده تبدیل شدهاست. این سیر نزولی تبدیل انتخابات به انتصابات، پیشتر نیز در انتخابات ۱۴۰۰ خود را نمایان ساخته بود، اما این بار این رویگردانی بسیار بیشتر از قبل بود. بهویژه این که «انتخابات» اخیر، اولین نمونه از این دست بعد از جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» بود. روشن است که تاثیر اجتماعی این جنبش و سمتگیریهای آن در تقابل با نظام حاکم در برخورد با انتخابات رژیم و تحریم آن موثر بوده، حتی در میان کسانی هم که به هر دلیل پای صندوق رای رفته بودند، قابل رویت بود.
۱- مشارکتی که نبود!
مشارکت در انتخابات اخیر، حتی بر اساس آمارهای رسمی حکومت هم در پائینترین سطح در تاریخ جمهوری اسلامی بود. طبعا روشن است که مشارکت واقعی از ارقام رسمی هم به مراتب نازلتر بوده، برخی اظهارات در رابطه با انتخابات و افشاگریهائی که از درون حکومت درز کردهاست یا آشفتگی اولیه در اعلام ارقام و تصحیح چند بارهی آنها، شاهدی بر این مدعاست. تا چند سال پیش، مشارکت در انتخابات جمهوری اسلامی، همواره با باور بخشی از مردم به امکان تغییر از درون این رژیم قابل توضیح بود، اما اکنون مدتهاست که این بخش از رای دهندگان، دیگر چنین امیدی ندارند و به جنبشهائی پیوستهاند که بارقهی تغییر را در این حکومت نمیبینند. همین تحول هم هست که شکلگیری و برآمد جنبشها و خیزهای اعتراضی و انقلابی سالهای اخیر علیه جمهوری اسلامی و برای برچیدن آن را فراگیرتر کردهاست که آخرین آنها جنبش «زن، زندگی، آزادی» است.
درصد مشارکت در انتخابات رژیم طبق آمار رسمی ۴۱ درصد بوده است. رژیم مدعی است که ۲۵ میلیون نفر در انتخابات شرکت کردند. در واقع، خود حکومت معترف است که ۵۹ درصد از مردم یعنی بیش از ۳۱ میلیون نفر در انتخابات شرکت نکردهاند. (واجدان شرائط در این دوره ۶۱میلیون و ۱۷۲ هزار نفر بودند.) در عین حال، آراء باطله که در برخی موارد همان روز اول اعلام شد، بخش مهمی از این رقم را تشکیل میدهند. وزیر کشور رژیم، آرای سفید در این انتخابات را «۵ درصد« اعلام کرد و اضافه کرد »اگر همه آرای مخدوش کل کشور را هم محاسبه کنیم، نهایتاً به ۸ درصد میرسیم.« در واقع امر اما، آراء سفید یا به قول رژیم «مخدوش» بسیار بیشتر بوده، بطوری که در برخی از مناطق در رقابت با بالاترین رای آن منطقه نیز بودهاست.
در مورد رقم مشارکت ۴۱ درصدی مردم در انتخابات، گزارشها از تقلب گسترده، از جمله ریختن رای با استفاده از کد ملی افراد، با پاسپورت، گواهینامهی رانندگی، شناسنامه و دیگر کارتهای شناسائی صورت میگرفتهاست. همچنین خرید و فروش رای با قیمت نازل و در ابعاد وسیع و در بسیاری از شهرها رایج بود. با این وجود، دقت در خود ارقام اعلام شده در مناطق هم نشان میدهد که رقم فوق یک رقم ساختگی میتواند باشد. مثلا اعلام شده است که در تهران تعداد آرای صحیح بیش از یک میلیون و ۵۰۰ هزار نفر بودهاست. در حالی که واجدان شرایط رای در این حوزه حدود ۷ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر هستند. میزان مشارکت در تهران با توجه به این رقم بسیار پائینتر و زیر ۲۰ درصد است. در موراد دیگر هم اگر دقیق شویم وضع بهتر از این نیست. بر اساس فهرست خود رژیم نفر اول تهران، فقط ۵ درصد از آرای واجدین شرایط را کسب کردهاست. نفر اول خراسان تنها با ۴ درصد از آرای واجدین شرایط وارد مجلس خواهد شد. در استانهای خوزستان، سیستان و بلوچستان، مازندران و گیلان هم، نفر اول تنها ۲ درصد آرای واجدین شرایط را کسب کردهاست و تنها در استان کهگیلویه و بویراحمد، نفر اول ۱۲ درصد و در استان یزد ۱۱ درصد آرای واجدین شرایط را داراست.
بسیاری از نمایندگان در شهرهای کوچک و مناطق محلی در اثر رقابت های طایفهای و محلی به مجلس راه یافتهاند. “انتخابات” در این مناطق کمتر سیاسی و بیشتر رقابتی میان اقوام و رقبای شهری و محلی است. حکومت در “انتخابات” اخیر کوشید با معرفی افرادی از گرایشات مختلف قبیلهای، گاه خانوادههای رقیب رقیب یکدیگر، میزان مشارکت را بالا ببرد و به پای مشروعیت خود بنویسد. حضور این افراد در مجلس و جذب آنها توسط باندهای حاکم، موضوع کشمکش خواهد شد و از کارآئی آنها در همان حد ناچیز هم خواهد کاست.
۲- هدفی که پا در هواست!
هدف این انتخابات، از همان آغاز، خالصسازی حکومت یکدست بود. در انتخابات پیشین، یکدست سازی محقق شدهبود. در این انتخابات در همهی موارد تاکید بر خالصتر نمودن صفوف حکومت بود. این خالصسازی اما با توجه به اختلافات درون دستهبندیهای موجود، به اختلافات جدید درونی نظام دامنهی بیشتری بخشیدهاست. ترکیب مجلس و نیروهای داخل آن را به نفع افراطیترین بخش حکومت یکدست تقویت کرده، کشمکشهای جدیدی را در بین آنها از همین امروز آشکار ساختهاست. بخش سنتی جناح حاکم کلا از هر دو مجلس حذف شدهاست. ادامهی ریاست قالیباف و نیروهای متحد او بر مجلس، با توجه به رای بالای جبههی پایداری دشوار خواهد بود. ترکیب مجلس رژیم به نفع افراطیترین نیروهای درون جناح راست تغییر کرده، شکافی که بین جبهه پایداری و طیف قالیباف در دور گذشته بود، عمیقتر شدهاست. تلاش برای ارائهی لیست مشترک بین این دو بخش، از همان آغاز هم دستوری و از بالا صورت گرفت، اما بعد از اعلام آرا توازن بین این دو نیرو به کلی به هم خوردهاست و این خود سرآغاز درگیریهای بعدی در مجلس آتی و از این طریق با دولت خواهد بود، که بازتاب خود را در سیاستگذاریهای حکومت برجای خواهد گذاشت و ناکارآمدی مزمن کل حکومت را تشدید خواهد کرد. هر چند مجلس نقش زیادی در سیاستگذاری کلان حکومت ندارد و نهایتا تابع دستورات از بالاست، ولی در همین حد هم با ترکیب کنونی خود بر مشکلات حکومت در ادارهی کشور خواهد افزود.
هدف یکدست سازی که حکومت دنبال میکند، تحت هر شرائطی متضمن مقصود نیست. لازمهی یکدست سازی قلع و قمع رقباست. این کار را اما با بسیج گسترده نمیتوان یکجا در دستور گذاشت. قلع و قمع با بسیج برای مشارکت در انتخابات همخوان نیست. این دو باهم متناقضاند و حکومت جمهوری اسلامی نه در موقعیتی است که در درون قلع و قمع کند و نه قادر است که با تطمیع و تهدید مردم را پای صندوقهای رای بیاورد.
۳- انتخاب خبرگان و معضل جانشینی!
انتخابات مجلس خبرگان رهبری، معمولا از اهمیت خاصی برخوردار نبودهاست. تاکنون بود و نبود مجلس خبرگان اهمیت چندانی نداشت. این مجلس جز تبعیت از رهبر کار دیگری نداشت. ولی خبرگان این دوره، با توجه به بحث جانشینی محتمل خامنهای حائز اهمیت است. از این رو نیز، تدارک شورای نگهبان برای این انتخابات بسیار روشن بود. همهی چهرههائی که در شرائط مفروض میتوانستند مشکلساز باشند، رد صلاحیت شدند. از حسن روحانی تا میرمحمدی و دیگران. تنها کسانی امکان انتخاب شدن یافتند که در حلقهی تنگ نزدیکان خامنهای و یا حول و حوش دفتر او بودند.
قبل از این انتخابات هم صحبت از جانشینی خامنهای حساب شده علنی شد و در مورد یکی از احتمالاتی که روی آن تاکید بود، جانشینی مجتبی پسر خامنهای و اظهار نظر رهبر در این مورد بحث شد. این خود نشاندهندهی اهمیت این انتخابات برای آیندهی جمهوری اسلامی بود. گزینهها برای جانشینی خامنهای زیاد نیستند، ولی از شناخته شدهترینها در این عرصه مجتبی خامنهای، ابراهیم رئیسی و چند تن دیگر هستند. مجلس ششم طوری چیده شدهاست که کاملا در جهتی باشد که خامنهای برای روز مبادا مدنظر داشت. گزینه نفر اول و سوم مجلس خبرگان هم گویا در محافلی حکومتی طرح است. این دو از نزدیگان و مشاوران ولی فقیه هستند.
اما موضوع جانشینی خامنه ای و به سرانجام رسیدن آن، با توجه به اختلافات در بالاترین سطح حکومت با تنش بسیار زیادی مواجه است. در ایران غرق بحران فشارهای جامعه و بی اعتمادی به سیستم، سرنوشت جانشین را در پردهای از ابهام فرو می برد. اوضاع سیاسی و سرنوشت حکومتیان چنان شکننده شدهاست، که چه بسا این حکومت نتواند تا رسیدن به جانشین دوام بیاورد. جریانهای حذف شده از حکومت چنان بخشهائی از شیرازههای اقتصادی را در دست دارند که قابل حذف نیستند. از احمدی نژاد گرفته تا کارگزاران و روحانی، همه در درون قدرت هنوز ریشه دارند. حتی لاریجانیها هم در بافت قدرت یک پای دعوا خواهند بود. اینها همه پیچیدگی موضوع جانشینی را آشکار ساخته و می توانند تلاشخامنهای برای مهرهچینی را با شکست مواجه سازند.
۴- آزمونی برای جامعهی بعد از جنبش زن، زندگی، آزادی
انتخابات در جمهوری اسلامی در گذشته هم حداکثر محدود به گروهبندیهای داخل حکومت بود که بهتدریج همین هم محدودتر شد. انتخابات اخیر اصولا از هر نظر فاقد مفهوم انتخابات، حتی در حد رقابت حداقلی در درون سیستم بود. در کشور ما حکومتها در دورههای مختلف تلاش کردهاند که با کنترل برصندوقهای رای، نتیجهی مطلوب خود را از درون این صندوقها بیرون بیاورند. روندی که در دوران رژیم پهلوی به گزینش از بالا منجر شد و در جمهوری اسلامی به نحو دیگری، به یک ساختار سازمان یافته تبدیل شد، که قبل از انتخابات هم ترکیب مجالس پیشاپیش حدودا روشن میشود. در دوران ثبات دیکتاتوری و استبداد، ممکن است این نوع صحنهآرائیها برای ادامهی حیات یک رژیم کافی باشد، ولی در دورانهای بحرانی این نوع تقلاها میتواند به ضد خود تبدیل شود و به عامل سقوط و فروپاشی حکومتها تبدیل شود. تجربهی فروپاشی رژیم پهلوی در عرض مدتی کوتاه بعد از برآمد مردم، در این مورد آموزندهاست. نه حزب رستاخیز، نه ساواک مخوف هیچکدام نتوانستند مانع این فروپاشی شوند و خود قبل از همه از هستی ساقط شدند.
انتخابات اخیر از جنبهای دیگر، آزمونی برای جامعه بعد از جنبش «زن، زندگی، آزادی» بود. آزمونی در تقابل بین یک جنبش مردمی با جمهوری اسلامی و در تلاش برای شکستن توازن قدرت بین جامعه و حکومت و برای رهائی از وضعیت فلاکتبار کنونی. در این آزمون، ردپای مقابلهی آشکار مردم با تقلای حکومت برای قانونی نشان دادن یک نمایش برنامهریزی شده، قابل رویت است. شرکت در انتخابات در این دوره، حتی برای نیروهای شاخص حکومت هم خالی از عواقب نبود. در میان اپوزیسیون، درون جنبشهای مدنی، تحریم انتخابات قطعی بود. اما در هیچ دورهای در حلقهی درونی حکومت، چنین به صراحت و بیپروا در مورد عدم شرکت در انتخابات صحبت نمیشد. بهای مشارکت برای کسانی که در این عرصه پا میگذاشتند، سنگین بود. در صحنهی سیاست کشور آنها که به دنبال مشارکت در بازی حکومت بودند، عملا خود را در جبههی مقابله با خواستهای مردم مییافتند. شمار نیروهای مدافع شرکت در حول و حوش حکومت هم محدود بود. «روزنهگشایان» در میان اصلاح طلبان، «چپ»های قلابی ضد امپریالیست دلسوز «نظام» که بعضا سرنخشان دست امنیتیهای نظام بود و لیست «صدای ملت» مطهری، از جمله این کاسه لیسان بودند.
خامنهای بعد از انتخابات رژیم، آن را حماسهی ۱۱ اسفند و یک «جهاد» دانست. دیکتاتورها همیشه به دنبال خلق «حماسه» برای دلگرم کردن عمال خود هستند و فراافکنی میکنند، اما واقعیتها ورای ذهنیت آنها جاری است. تحولات اجتماعی بی توجه به این ادعاها، راه خود را میروند. این انتخابات در شرائطی برگزار شد که جامعهی ما بعد از یک کشاکش انقلابی دگرگون شدهاست. این ادعا که «دشمنان» خامنهای در بیرون از مرزهای کشوراند توهمی بیش نیست، «دشمنان» خامنهای در خیابانها و در شهرهای مختلف کشور حضور دارند و در برابر گلوله و قتل و کشتار ایستادگی میکنند و هنوز هم ایستادهاند و خواهان تغییر وضعیت فعلی هستند و فضائی را در کشور ایجاد کردهاند، که ورود به بازی حکومت را برای حتی نزدیکان خکومت نیز دشوار ساختهاند. «جهاد» خامنهای علیه این »دشمنان«، شکاف بین حکومت و مردم را غیر قابل بازگشت کردهاست. انتخابات نمایشی حکومت بعد از یک سال جنبش «زن، زندگی، آزادی»، تلاش عبثی برای نمایش شرائط عادی در کشور و ثبات یک نظام ورشکسته است. این انتخابات بیان واضح این واقعیت بود.