ديدگاه
مدیریت ناکارآمد و ناپایدار، محیط زیست ایران را به فلاکت نکشانده است. سوال را تغییر میدهیم: علت مدیریت ناپایدار و ناکارآمد محیط زیست در ایران چیست و چه میتوان کرد؟
زمانه / نسيم روشنایی
محیط زیست ایران به چه نیاز دارد؟
بسیاری از مسئولان از علی خامنهای گرفته تا مقامات دیگر جمهوری اسلامی مشکلات و بحرانهای ایران را در حوزههای گوناگون «مدیریت» نادرست آن عنوان میکنند، اصطلاحی که بهتدریج، هم اصولگرایان از آن استفاده کردهاند و هم اصلاحطلبان. فرمان رهبر ایران مبنی بر نیاز کشور به داشتن «مدیران جهادی و انقلابی» نیز از همین گفتمان متاثر بود و این گفتمان را بازتولید میکرد. علی خامنهای مدیریت جهادی را در جلسه تبیین سیاستهای اقتصاد مقاومتی در ۲۰ اسفند ۱۳۹۲ چنین توصیف کرده بود: کار جهادی باید «هم علمی باشد، هم پرقدرت باشد، هم با برنامه باشد و هم مجاهدانه» باشد.
با وجود این، تجربه دولت سیزدهم ابراهیم رئیسی که «مدیران جوان و جهادی و انقلابی» آن را اداره کردند نشان داد که جوانی، جهادی بودن، مدیریت و انقلابی بودن کابینه یک دولت بهتمامی اصولگرا، دردی از دردها دوا نکرد، که به آن اضافه کرد. در این نوشته با بررسی مختصری از روند حکمرانی منابع طبیعی و محیط زیست از سوی جمهوری اسلامی، استدلال خواهم کرد که تاکید بر «مدیریت کارآمد» محیط زیست و منابع طبیعی، تقلیل دادن بحرانها و نوعی از مسئولیتگریزی است.
مدیریت کارآمد یا سوءمدیریت، معلول است نه علت
صرفا با «مدیریتی کارآمد» نمیتوان با بحرانهای زیستمحیطی در سطح ملی و جهانی روبهرو شد. مدیریت ناکارآمد از سوی مقامات، علت اصلی ایجاد بحرانهایی زیستمحیطی در ایران و سراسر جهان نبوده است بلکه مدیریت ناکارآمد و ناپایدار، معلول و ثمره نگرشی است که نسبت به زیستبوم هژمونی دارد؛ نگرشی که بهطور خلاصه میتوان آن را چنین توصیف کرد:
تمام منابع طبیعی و اجزای اکوسیستم زمین در خدمت نیازهای انسان هستند، این منابع پایانناپذیرند و باید برای توسعه اقتصاد و سودآوری، هرچه بیشتر از آنها بهره برد. پیامد این نگرش که زاده ایدئولوژی سرمایهداری است و چندین سال است که بر جهان غلبه دارد، استثمار و بهرهبرداری بیرویه و بیحساب و کتاب و تخریب منابع طبیعی و اکوسیستم را مجاز میداند، به شرطی که برای گروهی، هرچند کوچک، ارزش اضافه و سود ایجاد شود. این رویکرد، توسعه اقتصادی را به قیمت از دست رفتن گونههای دیگر و ته کشیدن منابع طبیعی و همچنین استثمار انسانهای دیگر را امری عادی و طبیعی میداند.
اما مشکل این رویکرد اینجاست که منابع طبیعی برای استفاده بشر «بیپایان» نیستند. بهرهوری بیش از حد سبب میشود برخی از آنها برای همیشه نابود شوند و برخی همچون خاک، پس از صدها سال دوباره خود را بازتولید کنند. روند حیات و ویرانی بر روی زمین و منابع طبیعی آن مانند ساندویچهای فست فود مک دونالد عمل نمیکنند. دوران احیای طبیعت بسیار طولانیتر از عمر انسانهاست و اگر استثمار منابع طبیعی از مرز مشخصی بگذرد، گونهای که بیشترین ضرر را متضمن میشود، نوع بشر است. بشریت با این رویکرد استثمارگرانه به طبیعت خود را در پرتگاه قلهای قرار داده است که از سویی باید با گرسنگی و فقر و خشکسالی و انقراض خاک مبارزه کند و از سوی دیگر با سیلها و آتشسوزیهای ویرانگر.
تغییر رویکرد به طبیعت و زیستبوم
به ایران برگردیم. برای احیا و نجات محیط زیست ایران، انتخاب مدیران کارآمد و حتی متخصص کافی نیست. نجات سرزمین ایران تنها با تغییر«افق و چشمانداز» و «برنامهریزی بلندمدت» در کنار «مدیریت آگاهانه و کارآمد و پایدار و مشارکتی» ممکن خواهد شد.
تغییر افق و چشمانداز به طبیعت یعنی نگریستن به طبیعت و منابع آن بهعنوان «سرچشمه»، نه «منبعی» که باید از آن استفاده کرد و به پایانش رساند. تا زمانی که حاکمیت به منابع طبیعی و اکوسیستم کشور نگرشی «ابزاری» دارد و آن را صرفا منبعی برای بقا و سودآوری گروههای خاصی میداند، چشمانداز بهرهکشانه تغییر نکرده است. با این نگرش هر دولتی که سر کار بیاید، اصولگرا یا اصلاحطلب، محیط زیست و به تبع آن زندگی مردمان بومی را به سوی نابودی میکشاند.
خداحافظی با خودکفایی کشاورزی
یکی از رویکردهای نادرستی که حکمرانی آب در ایران آن را از پیش از بر سر کار آمدن جمهوری اسلامی آغاز کرده بود و روح الله خمینی و علی خامنهای نیز آن را ادامه دادند، تلاش برای رسیدن به خودکفایی در کشاورزی بود. ثمره این رویکرد به این ختم شده است که اکنون بیش از ۱۶ استان بزرگ در ایران و ۸۰۰ شهر درگیر فرونشست زمین هستند. آمارهای رسمی میگویند ۳۰۰ دشت از میان بیش از ۶۰۰ دشت در ایران دچار فرونشست شده است، این یعنی ناامنی غذایی در آینده نزدیک.
سیاستگذاریهای ناپایدار کشاورزی و سیاستهای متمرکز بر خودکفایی که در سالهای گذشته به روند غالب تبدیل شده است سبب شده، ۹۰ درصد آب شیرین کشور صرف کشاورزی با راندمانی ۳۵ درصدی گردد. همزمان جنون در حفر چاهها، تغییر کاربری جنگلها و مراتع، تاسیس صنایع آببر در مناطق بیابانی و گرم کشور و انتخابهای نادرست اینچنینی سبب شده سالانه دو میلیارد تن خاک کشور به بیابان تبدیل شود. این در شرایطی است که گویی مقامات دهها سال است که فراموش کردهاند فلات ایران خشک و نیمه خشک است و مسئله کم آبی و خشکسالی همواره از مولفههای زیستبوم ایران بوده است.
حکمرانی آب، خودکشی زیستمحیطی بود
در شرایطی که بیش از ۹۰ درصد آب شیرین کشور به کشاورزی اختصاص داده شده است، در چهل سال اخیر نهضت سدسازی و سازهسازی به راه افتاده و سود آن، مجریان این طرحها را که غالبا نهادهای وابسته به سپاه و بیت رهبری هستند، پروار کرده است. درباره آسیبهای گاهاً جبرانناپذیر زیستمحیطی و اجتماعی این طرحهای سازهمحور به زیستبوم ایران، پژوهشها بسیار است. سوال اینجاست که آیا دولت چهاردهم اراده این را دارد که از این رویه فاصله بگیرد؟
نجات سرزمین ایران تنها با تغییر«افق و چشمانداز» و «برنامهریزی بلندمدت» در کنار «مدیریت آگاهانه و کارآمد و پایدار و مشارکتی» ممکن خواهد شد.
دولت چهاردهم اگر اکوسیستم را همچون قلکی نمیبیند و اراده کرده است اشتباههای دولتهای قبلی را تکرار نکند باید به جای سرمایهگذاری بر پروژههای کلان انتقال آب میانحوضهای و شیرینسازی آب دریا در حوزه حکمرانی منابع آبی، بهینهسازی مصرف آب در بخشهای مختلف، بازچرخانی و استفاده مجدد از پسابها و حفاظت از منابع آب زیرزمینی و در حوزه کشاورزی، توسعه سیستمهای آبیاری مدرن در بخش کشاورزی، اصلاح الگوی کشت، احیای خاک با بهرهگیری از روشهای کشاورزی پایدار، توسعه کشتهای گلخانهای و استفاده از ارقام مقاوم به خشکی را سرلوحه کار خود قرار دهد.
چه روسا و وزرایی صلاحیت دارند؟
اگر دولت چهاردهم مسعود پزشکیان قرار است دو بحران بزرگ محیط زیستی یعنی بحران بیآبی و خشکسالی را کنترل کند میبایست بیش از اینکه بخواهد وفاقی بین گروهها و احزاب سیاسی در چیدمان کابینه ایجاد کند، دولتی تشکیل دهد که محیط زیست را ابزاری برای بقا و سودآوری و رقابت نمیبینند. وزیر نیرو نباید تاجر آب باشد بلکه باید از منابع آبی کشور محافظت کند. وزرا و روسای دیگری نیز که هر کدام بهنوعی مسئولیت حکمرانی منابع طبیعی را دارند باید محافظان و احیاگران منابع طبیعی باشند، نه تاجران و سوداگران و رانتخواران و استثمار کنندگان منابع.
رییس سازمان حفاظت از محیط زیست ضرورت ندارد سابقه طولانی مدیریتی داشته باشد. او باید در وحله اول انسان و اقتصاد را بر طبیعت محق نداند و طبیعت را سرچشمهای برای زندگی انسان در همزیستی با گونههای دیگر بداند نه منبعی برای بهرهوری و استثمار. او باید شجاع باشد و بتواند به دگمای خودکفایی در کشاورزی پشت کند؛ رانتخواری را در حوزههای وابسته به محیط زیست متوقف کند؛ و از همه مهمتر روند صدور مجوز برای پروژههای بزرگ و مخرب سازهسازی و انتقال آب را که پیش تر به دست سپاه، بیت رهبری یا بخش خصوصی انجام میشد، متوقف کند.
رییس سازمان حفاظت از محیط زیست بهتر است به هیچ دسته و گروه ایدئولوژیکی وابسته نباشد تا منافع حزبی و شخصی خود را در تصمیمگیریهایش دخیل نکند. در پایان رییس سازمان حفاظت از محیط زیست بدون مشارکت با پژوهشگران، کنشگران و مردم بومی قادر نیست سرزمین ایران را در خروج از فلاکت زیستمحیطی یاری کند.