نقش و عملکرد نیروهای چپ درجنبش ژینا

ديدگاه

برای رسیدن به چنین آینده ای تشکیل بلوک چپ ودمکرات میتواند مناسبترین بستری باشد تا نیروهای کمونیست، سوسیالیست، دمکرات، خلقهای تحت ستم، زنان وتمامی کسانیکه برای آزادی وعدالت اجتماعی مبارزه میکنند، حول آن جمع شوند.

مهدی ج.

نقش و عملکرد نیروهای چپ درجنبش ژینا

نزدیک به دو سال از جنبش ژینا میگذرد، در این مدت اعتراضات پراکنده با افت وخیز هایی همچنان ادامه دارد . قتل ژینا
دربیمارستان نظیر صدها قتل دیگر رژیم فقط در حد حادثه باقی نماند، بلکه با انعکاس گسترده این خبرتوسط خبرنگاران شجاع نیلوفر حامدی والهه محمدی وخاکسپاری وی در شهر زادگاهش سقز نقطه آغاز حرکت نوینی با شعار ژن ژیان ئازادی شد که .میتوان آنرا یکی از مهمترین خیزشهای اعتراضی دوران جمهوری اسلامی قلمداد کرد
تداوم اعتراضات و گسترش آنها تقریباً در همه نقاط ایران از شهرهای کوچک همچون جونقان در اطراف شهرکرد وسمیرم گرفته تا کلان شهرها یی مثل تهران پایه های حکومت را به لرزه درآورده بود وبنظر میرسید رژیم جمهوری اسلامی بعداز چندین دهه کشتار وجنایت در آستانه سقوط قرار گرفته است. اما فقدان سازماندهی منسجم همراه با رهبری متشکل ، عدم حمایت پیگیر طبقه کارگر ودیگر تهیدستان جامعه از جنبش و تشتت درمیان احزاب و سازمانهای سیاسی و تفرقه وسمپاشی سلطنت طلبان، فرصت دوباره به رژیم داده شد تابتواند با توسل به سرکوب و اعدام خودرا سرپا نگاه دارد وبه حکومت ننگین خود ادامه دهد.
در این مدت و بویژه بعداز افول جنبش ژینا بسیاری از کنشگران و تحلیلگران سیاسی با گرایشات سیاسی مختلف به
کنکاش پرداختند تا علت ناکامی جنبش زن زندگی آزادی را جستجو کنند. آنچه به گرایشات راست از سلطنت طلبان تا ملی گرایان مربوط است، مورد بحث من نیست، روی سخنم نقش گرایشات چپ در جنبش ژینا و درسی است که این جریان باید از آن بگیرد تادر رخدادهای پیش رو موضعی معقول و مبتنی بر واقعیتهای جامعه و وزنه خود دراین تحولات اتخاذ کند در گرما گرم جنبش ژینا ، هر کدام از جریانات تلاش میکردند تا با به راه انداختن بحث وگفتگو از کلوب هاوس گرفته تا تشکیل سمینارها، با دامن زدن به بحث حول موضوعات جاری جامعه وانطباق آن با دیدگاه سیاسی – ایدئولوژیک خود به همگرایی برسند. جریانات راست ولیبرالی وملی باتشکیل اتحاد وصدور منشورهای گوناگون ظاهراً فعالتر از نیروهای چپ ودمکرات بودند.
صدور منشور بیست تشکل صنفی – کارگری وزنان نور امیدی بود که در اوج تبلیغات جریانات راست معروف به جرج تاون بر دل جریانات پراکنده چپ وپراکندگی تابیده شد و میتوانست مبنایی برای تشکیل بلوک چپ ودمکرات از گروه ها و جریاناتی باشد که این تفکر را نمایندگی میکردند. علیرغم حمایتهای زیادی که حتی با تشکیل سمینارها از این منشور شد، اما انتقادات زیادی را از افراد و جریانات این طیف بهمراه داشت که متاسفأنه بجای طرح اصلاحیه ها و رفع نواقص مفاد منشور، منشور دیگری از فعالین کارگری در ایران بنام “منشور آزادی رفاه وبرابری” منتشر شد که انعکاس دهنده آرزوهایی بود که امکان تحقق آنها در شرایط امروزی ایران اگر نگویم غیرممکن ولی بسیار مشکل میبود. اگر بقول امضا کنندگان ، ”منشور بیست تشکل ”را لیبرالی میخواندند که در آن صحبت از مناسبات سرمایه داری نمیکند
و خواسته جامعه مدرن- مرفه وآزاد را خواسته ای قلمداد میکردند که در احزاب راست از جمهوری خواه گرفته تا مشروطه خواه بسیار رایج است” خود آنها خواسته هایی در منشور ” آزادی رفاه وبرابری ” طرح میکردند که تاکنون در هیچ کشور سابقا سوسیالیست و یا در کشورهای رفاه اجرا نشده چه برسد به کشور ما که اگر دمکراتیک ترین حکومت جایگزین جمهوری اسلامی شود، سالهای سال طول خواهد کشید تا بتواند ساختار ورشکسته اقتصادی را سامان دهد، گرانی وتورم را مهار کند، مشکلات کارگران ودیگر تهیدستان را کاهش دهد وبه هزاران بدبختی دیگر که زایده رژیم است رسیدگی کند. جای تعجب بود که فعالین کارگری همچون اسماعیل بخشی ، علی نجاتی وغیره این منشور را امضا کرده بودند. کسانیکه خود در بطن مبارزه هستندو مشکلات طبقه کارگر پراکندگی و عدم سازماندهی منسجم آنرا به عینیه می بینند، یا اینکه یکی دیگر از فعالین کارگری، رفیقمان اسماعیل گرامی میگفت” امضا کنندگان منشور اگر از روی جبر جامعه وجبر جهانی نمی توانند صحبت از یک حکومت کارگری، حکومتی دمکراتیک که به سوسیالیسم منحر شود بیاورند، محبور نیستند در این بحرانهای سیاسی جامعه شرکت کنند” ویا اینکه سندیکای واحد اتوبوسرانی معتقد بودند که ”بحث کافی در تدوین ان صورت نگرفته و عکس العملی بود ” در مقابل شانتاژ رسانه ها”.
از طرف دیگر اپوزسیون چپ خارج کشور بود که هر کس برای خودش سازی میزد. چپ رادیکال که تحت عنوان شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست فعالیت میکند، نمیخواست وهنوز هم نمی خواهد واقعیتهای جامعه رابپذیرد، و پایش را روی زمین سفت وپر از سنگلاخ بگذارد وبا توجه توان ونیرویش، اوضاع جامعه را ارزیابی کند خواسته هایش را مطرح سازد عده ای از آنها آنقدر از بطن جامعه دور ودر اتوپیای خود بودند که اوج گیری جنبش ژینا را موقعیت انقلابی نتیحه میگرفتند، بدون اینکه در نظر داشته باشند، رژیم هنوز همچنان توان سرکوب را دارد وکنترل حکمرانی خود را از دست نداده است. خواسته های این طیف از چپ رادیکال، برقراری سوسیالیسم بلاواسطه، در صورت سرنگونی جمهوری اسلامی است. حال با چه توان سازماندهی طبقه کارگر و بر کدام زمینه اقتصادی جامعه، سئوالی است که احتیاج به پاسخگویی به آن نبوده ونیست، تنها موضوعی که برای این طیف مهم است وبعنوان پرنسیب انقلابی مطرح می باشد اینست که نباید از اصول مارکسیسم لنینیسم! عدول کرد وآن سرنگونی سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم، نه یک کلمه کمتر ونه یک کلمه بیشتر.
طبیعی است با این گرایشات فکری وادعای پرچمدار بودن مارکسیسم، تنها به انزوا کشاندن خوددر جامعه منجر خواهد شد، با این تفکر قادر نخواهیم بود، سهم تاثیر گذاری در این جنبش ها داشته باشیم، فقط شعار زنده باد سوسیالیسم نشانگر رادیکالیسم ما نیست ، بلکه باید چگونگی رسیدن به سوسیالیسم وعدالت اجتماعی را با طرح راهکارهای واقعی نشان دهیم. اینکه برای اثبات پایبند بودن به مارکسیسم، جمهوری شورایی رابه جای مجلس موسسان بدانیم و پشتوانه این خواست رابه نظرات مارکس از کمون پاریس ویا تزهای آوریل لنین حواله دهیم، رادیکالیسم خود را نشان نداده ایم، بلکه کپی برداری از گفته های این بزرگان بدون در نظر گرفتن شرایط عینی وذهنی در آنجا، قدرت سازماندهی وتشکل طبقه کارگر و احزاب قدرتمند با رهبران توانایی که طبقه کارگر را نمایندگی می کردند است .(تازه هنوز در مورد مجلس موسسان وانحلال آن توسط بلشویکها جای بحث – فراوان است.) اگر این شعار سالهای ۵۹ – ٦٠ میتوانست از نظر موقعیت نیروهای چپ بنوعی واقعیت عملی نزدیکتری داشته باشد، زیرا در آن سالها تشکلهای کارگری همچون صنعت نفت، صنایع فولاد وغیره نسبتاً نیرومندی وجود داشت وهم جریانات سیاسی که در راه اهداف طبقه کارگر مبارزه میکردند، از سازماندهی بهتری برخوردار بودند. اما امروز ما چه داریم، از سازمانهای سیاسی هوادار طبقه کارگر تنها اسمشان با تعداد انگشت شماری از اعضا درخارج کشور که از بطن مبارزه بدورند در داخل تشکلهای مستقل کارگری نظیر شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت ودیگر تشکلها در رشته های مختلف صنفی وخدماتی هستند، اما آنها نیز آنچنان نیروی متشکل وسراسری نیستند ، علیرغم اجحافات زیادی از قبیل به تعویق افتادن دستمزدها، اخراج کارگران، تعطیلی کارخانه، عدم افزایش دستمزد با بالا رفتن تورم افسار گسیخته وغیره، تاکنون نتوانسته اند حرکتی را سازمان دهندکه بتواندبخشی از اقتصاد رافلج کند و رژیم را به زانو درآورد. در سالهای اخیرصدها حرکت اعتراضات کارگری، از اعتصاب گرفته تاتظاهرات خیابانی وجود داشته، اماعمده آنها همچون اعتراضات معلمان، پرستاران
ودیگر بخشهای خدماتی، مطالبات صنفی بوده است. هر چند امروزه هر حرکت کوچک مطالباتی در هر زمینه ای را میتوان بنوعی سیاسی تلقی کرد، اما آنچه مورد توجه بحث جمهوری شورایی میباشد، اینگونه اعتراضات صنفی و مطالبات حداقلی نیست بلکه حرکت متشکل ومستقل کارگری باهدف گیری مستقیم نظام سرمایه داری که رهبری آن در دست طبقه کارگر میباشد.
آیا شرایط کنونی جامعه ایران ومبارزات جاری اینگونه است که به چنین شعاری بچسبیم وبقول رفقیمان بگوییم ” نه با پیشوند و یا پسوند، فقط سوسیالیسم وگذار به سوسیالیسم بدون اینکه چگونگی گذار به سوسیالیسم را مشخص کنیم. مبارزه قابل تحسین کارگران هفت تپه را در نظر بگیریم، خواسته اولیه آنها که ماه ها با اعتصاب ودستگیری نمایندگانشان همراه بود، چه بود؟ آنها میخواستند که شرکت نیشکر هفت تپه از بخش خصوصی که هدفش به تعطیلی کشاندن شرکت وتبدیل ‌ن به بخش سودآوری زودرس بود ،به بخش دولتی سپرده شود تا بدینوسله جلو تعطیلی کارخانه گذفته شود تا به اخراج و بیکارسازی کارگران منجر نگردد.
همه بیاد داریم در بحبوبه جنبش ژینا، اعتصابات کارگران پیمانی صنعت نفت نتوانست تداوم یابد، حرکتهای اعتراضی از
مالباختگان گرفته تامعلمان که قبل از جنبش ژینا وجود داشت به پشتیبانی خیزش نیامد وخود را بنوعی از اعتراضات سیاسی که کل نظام جمهوری اسلامی را نشانه گرفته بود، دور نگه داشت حال با توجه به این شرایط جنبش کارگری و موقعیتی که جریانات طرفدار ان درخارج کشور دارد، چگونه از جایگزینی جمهوری شورایی میتوان صحبت کرد؟ البته سخن گفتن از آن به عنوان یک ایده که هدف تمام تلاشگران راه سوسیالیسم است، مورد نقد نیست، موضوع چه نوع سوسیالیسمی وچگونگی گذار به آن مورد بحث است.
تاریخ انقلابات سوسیالیستی یا گذار به سوسیالیسم از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه، ۱۹۱۸ آلمان ، انقلاب چین ۱۹۴۹ ، ویتنام،
کوبا، نیکاراگوئه تا کشورهاییکه بعداز جنگ جهانی دوم در اردوگاه کشورهای سوسیالیستی قرار گرفتند، جملگی روندی را پشت سر گذاشتند که میتواند تجربه بسیار مفیدی برای ما در طرح شعارها و مطالباتمان باشد تجربه همه این انقلابات نشان میدهدکه در هیچکدام از آنها طبقه کارگر نقش مستقیم در رهبری نداشته بلکه رهبری انها در دست روشنفکران کمونیست برخواسته از طبقه متوسط بودند. آنها نیز با دو مسئله اساسی درگیربودند، اول ومهمترین آن مسئله اقتصادی و راه گذار از سرمایه داری به اقتصاد سوسیالیستی و دوم دمکراسی وآزادیهای سیاسی نتایج این انقلابات نشان داد که آنچه در تئوری بدان معتقد بودند و قصد عملی کردن آنرا داشتند با چالشهای عدیده ای مواجه
شدند که بعضا نتایج فاجعه باری بهمراه داشت . کمونیسم جنگی در روسیه وبعد سیاستهای فلاکتبار اقتصادی استالین در ملغی کردن برنامه نپ لنین وبازگشت مجدد به نوع دیگری از کمونیسم جنگی تحت عنوان اشتراکی کردن مزارع، سیاستهای اشتراکی زمینها در چین وهمینطور سیاست چپ روانه جناح رادیکال در ویتنام، در کنار محدود کردن آزادیهای سیاسی و ممنوع کردن احزاب مخالف حکومت، اقداماتی غیر قابل توجیه می باشند.
این تجارب بما نشان میدهد که برای استقرار سوسیالیسم به یک سلسله پیش شرط های عینی و ذهنی در عرصه داخلی و بین المللی نیاز است که شرایط کنونی کشورمان فاقد آن است از همین رو به نظر من طرح شعار جمهوری شورایی، شعاری غیرعملی است و جایگاهی در تحولات سیاسی و مبارزات کارگران ودیگر تهیدستان جامعه ایران ندارد. من بر خلاف رفیقی که معتقد به سوسیالیسم بدون پیشوند و پسوند است ،اعتقاد دارم، مهمترین تجربیات انقلابات مذکور ضرورت ترکیب سوسیالیسم با دمکراسی است. لازمه تحقق یکی، ضرورت وجودی دیگریست. بجای تاکید بر سوسیالیسم مطلق ”سوسیالیسم دمکراتیک” میتواند مدل مناسبی برای شرایط کنونی ایران باشد. در چنین شکل حکومتی حقوق اقلیتها و آزادیهای سیاسی محفوظ است وعدالت اجتماعی نیز قابل تحقق می باشد. در نهایت جنبش ژینا وتحولات پس از آن به نیروهای چپ ودمکرات این فرصت را میدهدکه با بازنگری در رویکردها وراهبردهای خودبرای دمکراسی وعدالت اجتماعی درایران تلاش کنند.
برای رسیدن به چنین آینده ای تشکیل بلوک چپ ودمکرات میتواند مناسبترین بستری باشد تا نیروهای کمونیست، سوسیالیست، دمکرات، خلقهای تحت ستم، زنان وتمامی کسانیکه برای آزادی وعدالت اجتماعی مبارزه میکنند، حول آن جمع شوند.
تجارب موفق جهانی نشان داده بدون چنین همگرایی قادر نخواهیم بود به اهداف بزرگتری دست بیابیم. اتحاد عمل اخیر نیروهای کمونیست – سوسیالیست، سبزها ودیگر جریانات درفرانسه مقابل ناسیونالیستها، نشانگر درستی وموفقیت چنین همگرائی است.