ضرورت امروز ما چیست

ديدگاه

برای رسیدن به چنین طرحی ابتدا می بایست : سه واقعه ی مهم و کلیدی سد و ده بیست سال گذشته را با نگاهی راسیونل و بدور از حبّ و بغض بفهمیم و درک کنیم و خطاهایمان و نادانی هایمان را بشناسیم. آنها عبارتند از : ۱- علل شکست مشروطه. ۲- چرایی وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و جایگاه و نقش نهادهای سنتی اجراء کننده ی آن. یعنی دربار پهلوی بعلاوه ی روحانیّت شیعی موتور زاینده ی شبه اسطوره ای شیعی اثنی عشری و فرهنگ باطن گرای/ ésotérique. و به دنبال فئودالها و زمین‌داران کلان ایران. ۳- چرائی وقوع انقلاب ۵۷ و مشخصا بررسی و شناخت چرائی سمت گیری دینی انقلاب ۵۷. سمت گیری اسلامی ای که نه فقط به پادشاهی ایرانی پایان داد بلکه به نبرد هفتاد ساله ی روحانیت و اهل دین با بنیان مشروطیّت یعنی استقرار ” قانون” و ” دولت/ ملّت” نقطه ی پایان نهاد.

محمد حسین صدیق یزدچی – عصرنو

ضرورت امروز ما چیست؟

ضرورت امروز ما تهیه و ارائه ی طرحی جامع و شامل است برای نجات ایران و مردم ایران. طرحی که به لحاظ نیازهای ” فرهنگی و سیاسی” با پشتوانه سد و پنجاه سال گذشته، بتواند انگیزه های ضروری نسبت به خیزش و حرکت و یگانگی ضروری و تاریخی توده های مردم ایران را برای عبور از نظام سیاسی حاکم و استقرار ( نظامی سیاسی دموکراتیک) فراهم سازد. چنین طرحی فقط برنامه ای سیاسی بر اساس مدلی ایدئولوژیک یا تحقّق ساختاری یعنی فقط حاکمیّتی یا نظام سیاسی ” جمهوریّت” نیست. بلکه طرحی است که استقرار نظامی سیاسی”دموکراتیک” شاخص ترین هدف آنست. اما چرا چنین طرحی جامع، فراتر از استقرار نظام جمهوری دموکراتیک است؟( دموکراتیک یعنی جامع تمام ویژگی های دموکراسی در تعریف شناخته شده اش). زیرا مسئله ی ما یعنی ایرانیان، منحصرا تغییر سياسی يعني فقط و منحصرا گذر از نظام “جمهوری اسلامی” نیست. چنانکه در انقلاب ۵۷ هم ماهیتا هدف از تغییر و تغییرات فقط فروپاشی سلطنت نبود. و باز چنانکه در انقلاب مشروطه هم آزادیخواهان ایران فقط دستگاه حکومتی قاجار و فئودالها و صاحبان امتیازهای اقتصادی/ مالی را در برابر خود نداشتند. بلکه مشروطیّت و فرهنگ ورزان و ستیهندگان آگاه و هشیار این خیزش و حرکت بی همتای تمام تاریخ فکری و فرهنگی ما، نیرومندترین و گسترده ترین نهاد فرهنگی و حافظان سنن اجتماعی و مدیران نظام و روابط حقوقی جامعه ی ایران یعنی : ” روحانیان شیعی و سلسله مراتب” آن‌را بطور جامع و یکپارچه، بجز استثناء های مشروط و اندک، مقابل خود و بر علیه خود و مشروطیّت و هدفهای بلند آن داشتند. روحانیّت یعنی نهادی بینهایت پراکنده و حاضر به یراقی که با تمام نیرو و کلیّه ی ابزارها و امکانات و توانائی هایش با قساوت و بیرحمی بی نهایت به نبرد با مشروطه یعنی” آزادی” و ” استقلال یا خودبنیادی” انسان ایرانی رفت. نبردی که برغم پیروزی بسیار شکننده و لرزان هدفهای مشروطه، اما مقطع به مقطع میان سالهای ( ۱۲۸۸ تا ۱۳۵۷ شمسی) یعنی ۷۰ سال آشکار و پنهان و بصورت های مختلف ادامه یافت و بالاخره با انقلاب سال ۱۳۵۷ سمت و سوی نظامی سیاسی یافت بنام ” جمهوری اسلامی”. اما و در واقع قدرتی سیاسی مطلق و بسا فوق جباریّت ای بود، بنام ” رژیم ولایت فقیهی” شیعی اثنی عشری و فرجام بنیاد/ Eschatologique. قدرتی سیاسی که به پیروزی مشروعه بر مشروطه رسید. یعنی حاکمیّت شریعت و ملزومات آن بر حاکمیّت قانون و ملزومات آن. منتها پیروزی ای که لرزان بود. پیروزی ای که امروز و در مقطع سال ۱۴۰۳، بعد از چهل و پنج سال “یک تاریخ” یعنی ” تاریخ قدسی بنیاد” را در معرض دگرگونی و عقب نشینی، اگر نگوئیم فروپاشی قرار داده. فرهنگ و جهان بینی شیعی بنیاد ایران بنابر جهان نگری/ weltanschauung/ vision du monde ای که تشیع ایرانی از پنج سده ی پیش با سیطره ی قزلباشان صفوی بر جامعه ی ایران غالب گرداند، باری در آخرین یورش خود، یعنی استقرار جمهوری ولایت فقیهی بنام ” جمهوری اسلامی” به پایان خود میرسد.

بنابراین جمهوری اسلامی فقط و تنها یک رژیم ساده ی سیاسی نیست. جمهوری اسلامی تحقق یا عیتیّت یافتن یک ” تاریخ” است. تاریخی “اسطوره ای” و ” آخرت بنیاد/ Eschatologique”. جمهوری اسلامی تحقّق گذشته ای آرمانی ست. گذشته ای که با به واقعیّت رسیدن و تصرّف قدرت، پایان خود را خود ِخویشتن‌اش رقم زد. که با قاطعیت می گویم پایان جمهوری اسلامی، به ضرورت پایان سیطره ی عینی و ملموس و نه ذهنی یعنی حوزه ی باورها یا ایمان، برای ( تشیع) در ایران خواهد بود. زیرا تشیع و تصویری که از “تاریخ”داده و میدهد، “بیرون تاریخ” است. یعنی قابل درک در تاریخی فرضی یعنی اساطیری یعنی وهمی، خیالی یا موهوم است. در حالی‌که ایرانیان برای زندگی واقعی و عینی و بقاء باید “درون تاریخ” واقعی باشند. درون تاریخ بودن یعنی تاریخ خود را بر میزانهای خرد/ عقلانیت/ rationalité ساختن. به این لحاظ است که شعار ( زن زندگی آزادی) و آن جنبش بینهایت خونین سال ۱۴۰۱ را من سرآغاز ” تاریخی شدن” انسان ایرانی می بینم.

باری می‌گفتم که جمهوری اسلامی یک ” فرهنگ” و دقیق تر یک ” شبه فرهنگ” است. بدین لحاظ عبور از جمهوری اسلامی تنها و فقط گذر از حکومت دینی ولایت فقیهی، یا گذر از یک نظام سیاسی ساده نیست. بلکه گذر از یک ” شبه فرهنگی اسطوره ای” ست. یعنی شبه فرهنگ ( اسلامی، شیعی اثنی عشری و اسطوره‌های قدسی مدار آن) است.
از اینرو طرحی اینگونه، طرحی که از آن سخن می گویم، گذر و پشت سرنهادن گره گاه هایی ست که در سدسال گذشته مانع تحقق ( “قانون” و ” دولت قانونی” یا ” دولت/ملّت” مدرن گشته اند. امّا چرا اینهمه بر ” قانون” و ” دولت” یا ” دولت/ملّت” تکیه می کنم؟ زیرا این دو ساختار کلیدهای گشایش ما به ” تاریخ” است. به “تاریخی شدن” است. ما تا هم اکنون بیرون تاریخ بودیم و هنوز هستیم. ما با ” قانون” و ” دولت” وارد “تاریخ” می شویم.

برای رسیدن به چنین طرحی ابتدا می بایست : سه واقعه ی مهم و کلیدی سد و ده بیست سال گذشته را با نگاهی راسیونل و بدور از حبّ و بغض بفهمیم و درک کنیم و خطاهایمان و نادانی هایمان را بشناسیم. آنها عبارتند از : ۱- علل شکست مشروطه. ۲- چرایی وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و جایگاه و نقش نهادهای سنتی اجراء کننده ی آن. یعنی دربار پهلوی بعلاوه ی روحانیّت شیعی موتور زاینده ی شبه اسطوره ای شیعی اثنی عشری و فرهنگ باطن گرای/ ésotérique. و به دنبال فئودالها و زمین‌داران کلان ایران. ۳- چرائی وقوع انقلاب ۵۷ و مشخصا بررسی و شناخت چرائی سمت گیری دینی انقلاب ۵۷. سمت گیری اسلامی ای که نه فقط به پادشاهی ایرانی پایان داد بلکه به نبرد هفتاد ساله ی روحانیت و اهل دین با بنیان مشروطیّت یعنی استقرار ” قانون” و ” دولت/ ملّت” نقطه ی پایان نهاد.

از اینرو این سه مرحله ی تاریخ صد ساله باید دقیق و مستند و بی‌طرفانه شناخته شود و در ذهن ها و خاطره های عموم جای گیرد.

دانسته شود که ما بدون شناخت این سه شکست تاریخی در صدسال اخیر نمی‌توانیم به نحو موثّر و پایدار و مطمئن بر نظام سیاسی ولایت فقیهی حاکم، غالب گردیم. نظام اسلامی حاکم ممکن است به‌نوعی به فروپاشی برسد، اما ما یعنی مردم ایران نمی توانیم بطور موثّر از حاکمیّت دینی و تهدیدهای بالقوه ی آن عبور کنیم. تهدیدهایی که فقط با برچیدن حاکمیّت سیاسی جمهوری اسلامی، از میان نمی رود. جمهوری اسلامی و خطر بقاء آن هنگامی از میان میرود که ما بکوشیم تا بنیادهای ذهنی و جهان بینی جمهوری اسلامی را در “نهادهای عمومی” و “سلوک اجتماعی” و “زیست عمومی” از میان برداریم. عبوری که هم ” تحقق جامعه ای آزاد و دموکرات” و هم ” بازگشت ناپذیری مطمئن و قطعی اسلام گرایی” را برای ایران و نسلهای امروز و فردای ایران تضمین قطعی کند. بنابراین باید بدانیم که مردم ایران بدون شناخت و پذیرش این شکستها [ سه شکست یاد شده] و کنار نهادن عوامل آنها، یعنی نهادهایی که این شکستها را سازماندهی کردند و اجرائی، یعنی ” ساختار نظام پادشاهی ایرانی” و ” نهاد یا ساختار جامع روحانیّت شیعی” و هر روحانیّتی، ایرانیان نه به یگانگی و نه به خیزش عام و جامع و نه مآلا به رهایی قطعی تاریخی و سیاسی می‌رسند. یعنی نمی‌رسند. چرا؟ زیرا تجربه های صد ساله ی اخیر از فردای شکست محمدعلی‌شاه قاجار و به ظاهر نجات مشروطه تا انقلاب ۵۷ و حادثات این ۴۵ سال حکومت تبهکار اسلامی/ شیعی، عینیّت و واقعیت این ناممکنی را به اثبات رسانده. ایرانیان برای نجات از شرایط سیاسی و فرهنگی و روابط بینهایت آشفته ی اجتماعی و تباهی و تبهکاری روزافزون، ناچارند یعنی راه حلّ دیگری ندارند بجز آنکه بر گرد پروژه ای گرد آیند و به عمل پردازند که به روشنی و مناسب شرایط، عوامل چنین یگانگی را فراهم می سازد. منظور من از این ” یگانگی”، چیزی مثل ” وحدت سیاسی” برگرد ایده ای یا مکتبی سیاسی یا ایدئولوژیک نیست. مقصود من از طرح یا پروژه ای جامع، تدوین اصول بنیادینی ست مثل ” اعلامیه/ déclaration حقوق بشر و چونان ” میثاق” ای که مبارزات آزادیخواهی و تحقّق آزادیهای ایرانیان را مدیریّت می کند و حرکت پیگیر عمومی را برای گذر از نظام دینی جمهوری اسلامی رهبری می کند.

م. ح. صدیق یزدچی