مارکس جوان درباره‌ی دولت

از آن‌جا که مارکس هرگز این مفهوم دولت عقلانی را تعریف نمی‌کند، ناچاریم به‌طور غیرمستقیم از طریق تحلیل سه موضوع که او در این مقاله‌های اولیه‌اش به آن‌ها پرداخته، ویژگی‌های آن را بازسازی کنیم: دولت عقلانی در تقابل با دولت مسیحی؛ آزادی بیان در دولت در برابر سانسور؛ و وحدت و هماهنگی ارگانیک در دولت در برابر منافع فردی و خصوصی درون دولت.

آرتور اف. مگ‌گاورن
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی
برگرفته از : نقد

مارکس جوان درباره‌ی دولت

مارکس جوان در دهه‌های اخیر کانون توجه چشم‌گیری بوده است. اما این توجه عمدتاً بر مفهوم «بیگانگی» و انسان‌باوری مارکس متمرکز شده و اغلب اندیشه‌ی سیاسی او را نادیده گرفته‌اند.[۱] این غفلت نسبی تعجب‌برانگیز است، چرا که مسئله‌ی دولت به‌وضوح موضوع محوری تمامی نوشته‌های مارکس پیش ازدست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴ بود و دست‌کم پس از آن نیز اهمیت خود را حفظ کرد. بنابراین، مطالعه‌ی حاضر تنها به مسئله‌ی دولت می‌پردازد. تلاش می‌کنیم تا تحول اندیشه‌های سیاسی مارکس را از ۱۸۴۰تا ۱۸۴۵ دنبال کنیم و نشان دهیم که چگونه حتی معنای واژه‌ی «دولت» نیز تغییر می‌کند تا تحولات فکری او را بازتاب دهد.

در این مطالعه کوشیده‌ایم تصویری جامع از اندیشه‌ی سیاسی مارکس جوان ارائه دهیم. اما به عنوان راهنما می‌توانیم از پیش مهم‌ترین نتایج حاصل شده در مورد هر مرحله از تکامل فکری او را یادآور شویم: ۱۸۴۱- ۱۸۴۰: مارکس هنوز دیدگاه‌های سیاسی خود را بیان نمی‌کند، اما نوشته‌های هگلی‌های جوان موضعی را ارائه می‌دهند که از پیش نسبت به تصور هگل از دولت سلطنتی نقادانه است. ۱۸۴۲: مارکس در مقالاتش برایراینیشه تسایتونگ از ایده‌ی «دولت عقلانی» دفاع می‌کند، اما مقصود او کل جامعه است، نه صرفاً کارکردهای سیاسی دولت. این تمایز را مفسران نادیده گرفته و مارکس را در این دوره صرفاً یک دموکرات سیاسی و هگلی رادیکال‌تر معرفی کرده‌اند. 

ادامه …

نسخه‌ی کامل پی‌دی‌اف :

مارکس جوان درباره‌ی دولت

آرتور اف. مگ‌گاورن
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی