نگاهی به واکنش سازمان اکثريت و اتحاد فدائيان به انتشار کتاب “چريک های فدائی خلق”

جعفر بهکيش

نگاهی به واکنش سازمان اکثريت و اتحاد فدائيان به انتشار کتاب
“سازمان چريک های فدائی، از اولين کنش ها تا بهمن ۱۳۵۷”
اخيرا جلد اول کتاب “سازمان چريک های فدائی، از اولين کنش ها تا بهمن ۱۳۵۷” توسط آقای محمود نادری و از طرف موسسه مطالعات و پژوهشهای سياسی منتشر شده است. اين کتاب مدعی است که تاريخ سازمان فدائی را با استناد به اسناد ساواک بررسی کرده است.
کتاب را يکی از دوستانم که سالهای زيادی را در زمان شاه به اتهام ارتباط با سازمان فدائی در زندان گذرانده بود به من معرفی کرد. ايشان طرح اعترافات افراد در زير شکنجه را به شدت محکوم ميکرد. هم ايشان بود که خواندن کتاب را به دليل ارائه اطلاعاتی جديد در مورد گذشته سازمان فدائی به من توصيه کرد. کتاب را در همان مدت کوتاهی که در ايران بودم به پايان رساندم. کتاب به ترتيبی تهيه شده است که چهره ای منفی از سازمان فدائی نشان دهد. اما در چند موردی که من از آن اطلاع داشتم، اطلاعات ارائه شده در کتاب را به واقعيت نزديک يافتم. چه خوب می شد اگر يکی از تاريخدانان کشورمان اين اثر را نقد می کرد.
هدف اين مطلب کوتاه تنها نگاهی گذرا به واکنش “دو سازمان عمده” فدائيان به انتشار اين کتاب و کتابهای ديگر است که در زمينه تاريخ فدائيان به رشته تحرير در امده است.

***
سازمان اتحاد فدائيان و سازمان اکثريت بيانيه ای مشترک ۱ در رابطه با انتشار کتاب فوق منتشر کرده و می نويسند “…ما به نام دو سازمان از تبار چريکهای فدايی خلق ايران، بخاطر مسئوليتی که در قبال گذشته خويش و پاسداشت حيثيت فداييان جانباخته داريم؛ بنا به وظيفهايی که برای خود در جلوگيری از تحريف و تخريب تاريخ چپ و جنبش فدائی قايليم؛ و در عمل به مسئوليتمان در قبال امر دموکراسی امروز ايران که شفافيت در تاريخ نويسی و تاريخ گويی ديروز از الزامات آن است؛ تاکيد و تصريح پارهای موارد پيرامون نفس انتشار کتاب “چريکهای فدايی خلق” و نيز اشاراتی چند به مفاد اين اثر را ضروری میدانيم”. نويسندگان بيانيه ادامه می دهند”… ما اذعان داريم که تاريخ نگاری کشور ما، در زمينه تاريخ جنبش فداييان خلق، با خلاء بزرگی روبرو است و نسل جوان کشور در رابطه با اين جنبش، با تاريخ نا نوشته و يا دستکم، تاريخی کمتر مدون مواجه است. مسئوليت اين کمبود بزرگ هم بر عهده همه بازماندگان آن جنبشی است که متاسفانه بخش اصلی و بيشتر رهبران و کادرهای آن جان بر سر رويش و مانايی آن گذاشتند و اکنون ديگر در ميان ما نيستند. اما اين معدود بازماندگانی هم که خود را در برابر واگويی روزگار سپری شده مسئول میدانند، سخت از کمبود مدارک و اسناد تاريخی جنبش خويش در رنج اند. زيرا که بخشی از اين اسناد از بين رفتهاند، يک بخش که در اختيار ساواک بود اکنون در اختيار وزارت اطلاعات است که جز محارم کسی را امکان دسترسی به آنها نيست، يک بخش هنوز هم متاسفانه فقط ثبت سينههاست و تنها يک بخش است که به شکل خاطره نويسی پراکنده انتشار يافته است.”
اندکی به گذشته باز ميگردم، ۷ سال قبل پس از انتشار کتاب “شورشيان آرمانخواه، ناکامی جنبش چپ در ايران” به قلم آقای مازيار بهروز و ترجمه آقای مهدی پرتوئی در ايران، مجله آرش در شماره ۷۹ ۲ (آبان ۱۳۸۰) چند مصاحبه با فعالين فدائی در مورد کتاب “شورشيان آرمانخواه” منتشر کرد. آرش مصاحبه خود با حيدر را چنين آغاز می کند “… در اين شرايط شلوغ بازار نشر در ايران، کتاب هائی با عناوين پژوهشی و تحقيقی به بازار کتاب عرضه می شود که به سهو يا به عمد اطلاعات نادرستی را در مورد وقايع مهم تاريخی، در اختيار نسل جوان قرار می دهند. در کتاب آقای مازيار بهروز (شورشيان آرمانخواه) … اطلاعاتی در مورد سازمان مطرح شده است که بعضا نادرست و يا از زبان کسانی مطرح شده که خود در وقايع نبوده اند و تنها شنيده های خود را بيان کرده اند.” آرش حتی به همين حد بسنده نمی کند و با اشاره به اينکه مترجم کتاب آقای مهدی پرتوئی است، اين گمان را در خواننده القا می کند که گويا انتشار ترجمه کتاب به ترتيبی در همگامی با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی است (آرش چند صفحه ای را در همين شماره به شرح احوالات مهدی پرتوئی و همکاری های ايشان با وزارت اطلاعات اختصاص داده است).
از طرف ديگر مصاحبه کنندگان و بيشتر کسانی که با آنها مصاحبه شده است آقای بهروز را به دليل اتکا به شهادتهای افراد “دست دوم و چندم” مورد انتقاد قرار داده و به همين دليل در اعتبار کتاب ايشان ترديد کرده اند. آقای عبدالرحيم پور می گويند “کاش آقای مازيار، قبل از چاپ کتابش به کسانی که درباره ی آن ها پژوهش می کرد و موضوع پژوهش بودند، مراجعه می کرد. تعدادی از آن ها هنوز زنده اند و فرو نمرده اند!! وقتيکه منابع دست اول برای تحقيق و پژوهش وجود دارد و قابل دسترسی است، استفاده از منابع دست دوم بجای آنها، می تواند به کار پژوهش لطمه وارد کند.”
در اين مصاحبه ها همه اذعان دارند که روشن کردن آنچه بر سازمان فدائی گذشته است، بيش از هر کسی وظيفه فعالين اين جريان است. آقای عبدالرحيم پور می گويند؛ “من … تاکيد می کنم که اين وظيفه ما بوده و هست که مسائل را مکتوب کنيم و در اختيار جنبش قرار دهيم و تا به حال تاخير هم کرده ايم. من بارها با رفقا مشورت کردم و طرح کردم که ما بايد خودمان اين کار را بکنيم و نبايد منتظر بمانيم ديگران بنويسند و ما در مقام پاسخگوئی بر بيائيم.”
متاسفانه با گذشت ۷ سال از انتشار آرش ۷۹ در بر همان پاشنه می چرخد و دو سازمان نامبرده شواهد و اسناد لازم (از جمله متن کامل مذاکرات مرکزيت و شهادت مسئولين سازمانی ) را برای نگارش يک تاريخ مستند منتشر نکرده اند. امتناع سازمان اکثريت (و ديگر سازمانهائی که ريشه در جنبش فدائيان دارند) در بيان حقيقت آنچه در گذشته اتفاق افتاده به پيش از انقلاب (که به راستی دسترسی به اسناد آن دوره بسيار محدود و اغلب فعالين آن جان بر سر آرمانشان گذاشتند) محدود نيست. اين سازمانها (به ويژه سازمان اکثريت) در مقابل درخواستهائی که برای کشف حقيقت آنچه در بعد از انقلاب اتفاق افتاده (که اکثر مسئولين اصلی آن هنوز در قيد حيات و در خارج از کشور ساکن هستند) نيز جواب منفی داده و در راه آن سنگ اندازی کرده اند۳.
فاجعه آن نيست که نهادهای نزديک به جمهوری اسلامی “تاريخ” فدائيان را بنويسند، فاجعه واقعی آن است که دو سازمان از تبار سازمان چريکهای فدائی که خود را متعهد به ” امر دموکراسی ” و حق دانستن را يکی از حقوق بشر قلمداد می کنند، پس از گذشت نزديک به چهار دهه از آغاز تاسيس سازمان چريکهای فدائی خلق ايران و پس از مهاجرتی بيست و چند ساله به خارج از کشور از انجام تعهدات خود سر باز می زنند. مسئولان اين سازمانها که در سالهای اخير اثری جدی در روند حوادث در ايران نداشته و ندارند، فعاليتهای سياسی را بهانه قرار داده اند تا از زير بار مسئوليت اصلی خود در اين دوره از تاريخ کشورمان که بيان حقيقت آنچه در چند دهه گذشته است، شانه خالی کنند.
از همين روست که بايد برای اطلاع از تاريخ جنبش فدائی به کتاب آقای نادری که تکه هائی از اعترافات فدائيان در زير شکنجه را در کنار هم چيده تا تصويری دلخواه (که در بسياری از موارد غير واقعی و مخدوش است) از اين سازمان و کنشگران آن به دست دهد، قناعت کنيم.
توضيحات
– ۱بيانيه مشترک را می توانيد در لينک زير بخوانيد
http://www.etehadefedaian.org/?page=article&nid=2588
– ۲ويژه نامه نشريه آرش شماره ۷۹ را می توانيد در لينک زير بخوانيد
http://www.arashmag.com/content/category/6/77/47/
۳- از جمله نگارنده اين سطور تلاش کرده که احزاب سياسی اپوزيسيون و به ويژه سازمان اکثريت را متقاعد کند تا نسبت به آنچه در روابط درونی اين سازمانها (فراخوان بيداران برای بررسی نقض حقوق بشر در روابط درون سازمانی)، روابط فيمابين احزاب اپوزيسيون و به ويژه رابطه آنها با قدرت حاکمه اتفاق افتاده است پاسخگو شوند. در اين رابطه قرار پيشنهادی در مورد تشکيل يک کميته حقيقت ياب درباره آنچه که در سالهای آغازين دهه ۶۰ بر ما گذشته است، به بهانه عدم عضويتم در سازمان اکثريت مورد قبول واقع نگرديد و کسی هم از ميان اعضاء اين سازمان داوطلب پيشنهاد اين قرار به نام خود به کنگره اين سازمان نشد. برای آشنائی با فراخوان و قرار مذکور به لينکهای زير مراجعه کنيد.
http://www.bidaran.net/spip.php?article75
http://jafar-behkish.blogspot.com/2007/12/blog-post_03.html
جعفر بهکيش
۴ دی ۱۳۸۷
نقل از : گویا نیوز