در روزهای اخیر جناح های حکومت دوباره به جان هم افتاده و به شکل کم سابقه ای به سبک و سیاق خود، علیه یکدیگر افشاگری می کنند. محمود احمدی نژاد، در مجلس، نوار و فیلم فاضل لاریجانی را پخش نمود که در آن صحبت از کسب امتیاز میلیاردی به کمک علی و صادق لاریجانی، شده بود. رئیس مجلس نیز مواردی از خلاف کاری های وابستگان به احمدی نژاد، رئیس جمهور را برملا کرد. به دنبال این افشاگری در مجلس، که مدارک آن توسط سعید مرتضوی تهیه شده و در اختیار رئیس جمهور قرار گرفته بود، مرتضوی دستگیر شد و گفته می شود در پی دیدار “غیر مترقبه” رییس قوه قضاییه صادق لاریجانی با رهبر جمهوری اسلامی، حکم آزادی او صادر شد. دیروز نیز رهبر جمهوری اسلامی علی خامنهای در دیدار با “فرماندهان، مسئولان و دیگر پرسنل نیروی هوایی ارتش،” نسبت به این افشاگری ها و مذاکره مستقیم با آمریکا موضع گرفت و مذاکره رابی فایده دانست و وعده داد با این درگیری ها برخورد کند. معنای این حرکات و تشدید درگیری ها و کشاندن آن به سطح جامعه چیست؟ چرا احمدی نژاد را کنار نمی زنند؟ آیا سخن خامنه ای در رابطه با مذاکره نکردن با آمریکا چقدر جدی است؟ چشم انداز کوتاه مدت چگونه است؟ و … پیرامون این پرسش ها، بر اساس داده های موجود می توان گفت:
نخست اینکه حاد شدن درگیری جناح ها در آستانه انتخابات، با هدف حفظ قدرت برای چنگ انداختن بر منابع کلیدی اقتصاد صورت می گیرد. در جمهوری اسلامی تا کنون، از فرصت انتخابات و رای مردم، برای تقسیم قدرت بین خودی ها استفاده شده است. به جز انتخابات ریاست جمهوری گذشته، که انتخابات کاملا متقلبانه بود و نتیجه آن چندان ربطی به رای مردم نداشت، در سایر انتخابات، تقلب و دخالت به درجات مختلف وجود داشته است. اما تقسیم قدرت بین نیروهای حاکم، به رغم غیر دموکراتیک بودن انتخابات، با رای نسبی مردم تعیین می شده است. همین مساله باعث می گردید که برای جلب آراء مردم به خواست و روانشناسی آنان توجه شود. از تاکید به برخی مطالبات جامعه، تا آگاهی از نفرت مردم از دستگاه ولایت و امتیازات بی حساب و کتاب روحانیت، همه مسائلی است که در دوره نزدیک انتخابات مورد توجه جناح های حکومت قرار می گیرد. احمدی نژاد با اطلاع از این روانشناسی است، که با روحانیت و حتی با ولی نعمت خود، خامنه ای چنین در افتاده است. افزون بر این، جریانات اصلی حکومت، حق پندار و خشونت رفتارند. همین دو خصوصیت ترس از عاقبت شکست را برای آنها، افزون می کند. چون می دانند که نیروی شکست خورده پس از برکناری از قدرت با انتقام و مجازات روبرو می شود. به همین دلیل است که درگیری ها، چنین حاد و افشاگرانه شده است. در این دوره احمدی نژاد می خواهد از این چند ماهه مانده تا انتخابات، برای زمین زدن حریف بیشترین بهره را ببرد.
دوم اینکه، دار و دسته احمدی نژاد نیروهائی هستند که از دل ارگان های امنیتی و سپاه سربرآورده اند. این نیرو در جریان بروز و تشدید اختلافات بین اصلاح طلبان با دستگاه ولایت، با حمایت شخص رهبر، موقعیت قدرتمندی در میان جناح های حکومتی بدست آوردند. در انتخابات پیشین خامنه ای در نماز جمعه، احمدی نژاد را هم نظر خود معرفی نمود و به شکل بی سابقه ای پس از رای گیری، از او قاطعانه پشتیبانی نمود. افزون بر این، همه جناح های حاکم در سرکوب و فساد و دزدی همدست بوده و از میزان خلافکاری های همدیگر مطلعند. همین باعث شده است که زیر ضرب بردن احمدی نژاد برای دستگاه ولایت، هزینه بر شود. فعلا خامنه ای ترجیح میدهد احمدی نژاد را تا پایان دوران ریاست جمهوریش، تحمل نماید.
احمدی نژاد که به قدرت رسیدنش مدیون حمایت رهبری است، دریافته است که ادامه قدرتش با فاصله گیری از همین رهبر میسر می شود. او از نفرت مردم نسبت به دستگاه ولایت باخبر است و حتی این مساله را به شکل علنی باز تاب نیز داده است، از اینرو می خواهد به عنوان نیروی مخالف خامنه ای در سطح جامعه شناخته شود. او در مجلس هر چند کوشید برادران لاریجانی را خوار نماید، اما تیغ حمله اش متوجه خود رهبر جمهوری اسلامی می شد. احمدی نژاد در شرایطی دست به افشاگری زد که خامنه ای آشکارا و به شکل علنی از جناح های حکومت خواسته بود علیه هم آتش بس اعلام کنند. او کشاندن درگیری ها را به سطح جامعه خیانت نامیده بود. پس از این سخنرانی خامنه ای، تند کردن اختلافات از طرف احمدی نژاد و انعکاس آن در سطح جامعه، در درجه نخست نا دیده گرفتن تهدیدهای رهبر جمهوری اسلامی است، که ظاهرا می بایست “فرمایشات” او فصل الخطاب باشد. این حرکت احمدی نژاد، بی بها کردن رهبر بود و نشان داد که این قدرت “مطلقه”، حتی برای جناح های تائید شده توسط دستگاه ولایت هم، چندان اعتباری ندارد. بی دلیل نیست که خامنه ای در پاسخ به این تهاجم احمدی نژاد اولا سریع دستور آزادی مرتضوی را صادر کرد و ثانیا فقط به تهدید خشک و خالی قناعت نمود و در سخنرانی دیروز خود با اشاره به این افشاگری و بی اعتنائی به درخواست چند هفته پیش خود گفت: در آینده با مردم درباره این «بد اخلاقی ها» سخن خواهد گفت. و دوباره عنوان نمود که “مسئولان، این بداخلاقی ها را که در برخی عرصه ها و صحنه ها دیده شد کنار بگذارند و همچون ملت یکدل و مصمم و همزبان باشند.” اگر خامنه ای قدرت برخورد و مصمم به برخورد بود یکی از مهره های اصلی این “بد اخلاقی” یعنی سعید مرتضوی را از بازداشتگاه آزاد نمی کرد. البته آزادی مرتضوی می تواند به خاطر خدماتش در جریان بستن فله ای روزنامه ها، جدیتش در سرکوب و از جمله نقشی که در کهریزک به عهده داشت و دهها خدمات دیگر در همین سطح، صورت گرفته باشد.
سوم حاد شدن شرایط جامعه و فشار اقتصادی و گرانی در جامعه دستگاه رهبری و شخص ولی فقیه را نگران نموده است. رهبر جمهوری اسلامی بهتر از هر کس می داند که در میان جریانات حاکم پایگاهش چنان ضعیف شده است که دستوراتش را نادیده می گیرند. اکنون از میان گزینه های ممکن و قابل پذیرش، دو راه در مقابل دستگاه ولایت و شخص ولی فقیه قرار دارد. یا باید به سپاه و نیروهای امنیتی تکیه خود را بیشتر کند. در نتیجه، در داخل جامعه سرکوب و جنایات را تشدید و در مناسبات با جهان خارج، تنش را افزایش دهد، یعنی همان سیاستی که طی این چند ساله، جمهوری اسلامی پیش برده است و یا باید فضا را به شکل کنترل شده ای باز کند، تا هم لایه هائی از جریانات حکومتی را جلب نماید و هم از طریق میدان داری این نیرو، امکان جلب اعتماد جهان غرب و بازشدن باب مذاکره با آمریکا و کاستن از دامنه فشارها و تحریم ها را تقویت کند. واقعیت این است برای هر دو این حالات، نشانه هائی وجود دارد. مدتی است که مقامات حکومت به شکل جویده سخن از مذاکره با آمریکا می کنند و این سیاست در رسانه های کشور نیز بدون مانع، منعکس می شود. مسئولان کشور برای توقف غنی سازی 20 درصدی، علائم مثبت بروز می دهند. در کنار این نشانه ها ما دستگیری روزنامه نگاران و فشار به اصلاح طلبان را نیز شاهدیم. برای این دو حالت نشانه های مثبت و منفی وجود دارد. بسته به وضعیت سیاسی جامعه و رشد مبارزات مردم و تعادل قوا یکی از این دو حالت امکان تحقق بیشتری پیدا می نماید.
چهارم به رغم سخنان صریح خامنه ای که مذاکره با آمریکا را مردود شمرده است اما همه تاکیدات او حاکی از فشار طاقت فرسائی است که به جمهوری اسلامی وارد می شود. خامنه ای با اشاره به سخنان آمریکایی ها، مبنی بر اینکه گفته بودند توپ در زمین ایران است، چنین گله می کند: “توپ در زمین شماست. چرا که شما باید پاسخگو باشید که آیا سخن گفتن از مذاکره همزمان با ادامه فشار و تهدید، اصولاً معنایی دارد؟” در مجموع قطعیتی در گفتار خامنه ای در رابطه با عدم مذاکره با آمریکا وجود نداشت. سخنان او مشروط بود. او در بخش دیگری از سخنانش می گوید: “مذاکره برای اثبات حسن نیت است، شما از سر سوءنیت دهها کار انجام می دهید و بعد به زبان می گویید مذاکره! آیا ملت ایران می تواند باور کند که شما حسن نیت دارید؟” این سخنان در حالی بیان می شود که فشار تحریمها در کنار بی کفایتی مدیران ارشد این حکومت، زندگی مردم را بسیار دشوار نموده است. در فاصله تشدید تحریمها، درآمد ارزی حدود 60 در صد کم شده است. بیکاری سیر صعودی طی کرده و گرانی بیداد می کند. ارزش ریال بسیار پائین آمده و یک یورو به بیش از 50 هزار ریال رسیده است. خطر برآمد جنبش و رشد اعتراضات مردم از چشم حاکمان پنهان نمانده است. به همین دلیل است که میل حکومت به مذاکره با آمریکا برای خلاصی از شرایط دشواری که خود و جامعه را در آن گرفتار کرده اند، به وضوح عیان است.
اکنون دستگاه ولایت به حضور مردم در پای صندوق های رای و پیش از آن، به شرکت در راه پیمائی 22 بهمن، بیش از همیشه نیازمند است. برای 22 بهمن حکومت می تواند برنامه ریزی کند و با سازماندهی و کشاندن کنترل شده پرسنل نظامی، بسیجی، اداری، مدارس و آموزشگاهها و طلاب و خانواده جانباختگان جنگ، به خیابانها، قدرت نمائی کند. سپس با ژست این نیروی سازماندهی شده می خواهند انتخابات پر رونق اما کنترل شده ای را برگزار کنند. هدف از سازماندهی مردم در 22 بهمن و انتخابات، نمایش مشروعیت است برای داخل و خارج کشور. اما برای بسیج مردم، به ویژه مردم شهرهای بزرگ به پای صندوق های رای، می بایست حداقل، فضای سیاسی باز شود. می بایست فعالیت احزاب سیاسی آزاد و محدودیت و ممنوعیت گردش نظرات در رسانه ها برداشته شود. زندانیان سیاسی آزاد شوند و … اما این شروط برای حکومتی که پایه قدرتش بر سرکوب بنا شده است، ممکن نیست. تمام نشانه ها حاکی از سرکوب، کنترل و امنیتی کردن بیشتر فضای انتخاباتی است.
کمیته مرکزی سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران
20 بهمن 1391 برابر هشتم فوریه 2013