زندانبان نسرین و خواهر بزرگترش شهلا را بدون هیج سؤال و جوابی از بند زندان بیرون میبرند. دو خواهر با دستان بسته و در کنار هم پشت به دیوار میایستند. پاسداری دو تکه پارچه سیاه رنگ را برای بستن چشمان این نفر میآورد. نسرین مخالفت میکندوچشم بند نمیخواهد. شهلا خواهر بزرگتر چشمبند را میپذیرد و در جواب خنده تحقیرآمیز پاسدار که «تو میترسی، ها؟» میگوید البته که نه، فقط نمیخواهم شاهد مرگ خواهرم باشم. در این جا نسرین هم خواهان چشمبند میشود.
درمبارزات کنونی پرستاران جای عزیزانی همچون شهلا و نسرین کعبی خالی است
این دو خواهر پرستار که در بيمارستان شهر سقز در کُردستان خدمت می کردند بدون دادگاه و بدون وکیل و یا حتی حق دفاع از خود به اتهام «مداوای نیروهای ضد انقلاب در بیمارستان سقز» از زبان صادق خلخالی، بدستور این جلاد خمینی جنایتکار اعدام شدند. در صورتيکه آنها به وظيفه پرستاری خود عمل می کردند برای نمونه آنها تعدادی از پاسداران رژيم که با فتوای خمينی در شهريور ١٣٥٨ وحشيانه به مردم کردستان حمله کردند و طی مقاومت نيروهای کرد زخمی و به بيمارستان سقز منتقل شده بودند را بدون هيچگونه تفاوتی با ديگر بيماران و مجروحان بستری تحت مداوا داشتند و بدينگونه حتی امنيت جانی آنها در محدوده بيمارستان را هم تامين می کردند.
دوخواهرپرستار، شهلا و نسرین کعبی در سقز پس از اولين دستگیری در پاییز ۱۳۵۸ به قزوین و کرمان تبعید شدند. پس از چند ماه و طی پروسهی مذاکرات نمایندگان دولت با هیئت نمایندگی خلق کرد، غالب معلمان، پزشکان و پرستاران تبعيدی و از جمله هر دو خواهر به کردستان بازگشتند.
شهلا و نسرین برای بار دوم در ۲۴ خرداد ۱۳۵۹ بازداشت شدند و به زندانهای سقز، سنندج و سپس اوین منتقل شدند. این دو خواهر پرستار زندانی پس از انتقال مجدد به سنندج، در سحرگاه ٧ شهریور ۱۳۵۹ در پادگان سنندج به صورت شبانه اعدام شدند.
در نزدیکی سحر و در ساعت ۴:۳۰ نیمه شب، حکم اعدام در همان پادگان سنندج به اجرا درآمد. در رابطه با صحنه اعدام خواهران کعبی، یکی از زندانیان حاضر در محل اعدام چنین نقل کرده است:
«زندانبان نسرین و خواهر بزرگترش شهلا را بدون هیج سؤال و جوابی از بند زندان بیرون میبرند. دو خواهر با دستان بسته و در کنار هم پشت به دیوار میایستند. پاسداری دو تکه پارچه سیاه رنگ را برای بستن چشمان این نفر میآورد. نسرین مخالفت میکندوچشم بند نمیخواهد. شهلا خواهر بزرگتر چشمبند را میپذیرد و در جواب خنده تحقیرآمیز پاسدار که «تو میترسی، ها؟» میگوید البته که نه، فقط نمیخواهم شاهد مرگ خواهرم باشم. در این جا نسرین هم خواهان چشمبند میشود.
شهلا در هنگام اعدام ۳۴ و نسرین ۲۷ سال داشت.
ياد و نام آنها ماناست.
برگرفته از شبکههای اجتماعی