امید اقدمی :
پیرامون فوتبال جنجالی در تبریز: سوژهای که آفریده شد و بهانه دست بدخواهان داد!
برگرفته از اخبار روز
در استادیوم چه گذشت؟
سناریو جنجالی ورزشگاه یادگار امام تبریز، در رابطه با بازی میان تیمهای تراکتورسازی و پرسپولیس، نه در روز بازی و در استادیوم، که چند روز قبل از آن، و در پی تصمیمات امنیتی ابلاغ شده توسط سازمان لیگ فوتبال ایران رقم خورد. از میانهی اردیبهشت ماه، و با آغاز اعتراضات نسبت به گرانی لجامگسیختهی مواد غذایی در چندین استان کشور، زمزمههایی دایر بر احتمال ممنوعیت حضور تماشاگران فوتبال در استادیومها به گوش میرسید. همه با بازیهای جمهوری اسلامی آشناییم و شعبدهبازیهای آن در تنشهای اجتماعی را میشناسیم. از برف و باران، تا گرد و خاک و کرونا، میتوانند در بزنگاهها و در هنگامهی حضور اعتراضی مردم، بهانههای حکومتنظامی غیر رسمی باشند. در مورد استادیومهای فوتبال نیز، هم تجربهی حکومت و هم تجربهی مردم معترض نشان داده که استادیوم میتواند جرقهای برای شعلهور شدن اعتراضات باشد. بنابراین ممنوعیت حضور تماشاگران در بازیهای فوتبال گزینهای محتمل بود. گزینهای که در تاریخ ۲۵ اردیبهشتماه بالفعل شد و سازمان لیگ فوتبال ایران با صدور دستوری، حضور تماشاگران فوتبال در استادیومها را «برای پیشگیری از کرونا» ممنوع کرد.
در روزهایی که آمارهای وزارت بهداشت خبر از به پایان رسیدن موجهای کرونایی میدهد، مشخص بود که این تصمیمِ یکباره، دلیلی جز پیشگیری از اعتراضات ندارد. تصمیمی که البته دو روز بعد و به طور مشخص برای ورزشگاه یادگار امام تبریز تغییر کرد. سازمان لیگ اعلام کرد در بازی میان تیمهای تراکتورسازی تبریز و پرسپولیس تهران، حضور ۳۰ درصدی تماشاگران بلامانع خواهد بود. همین تغییر موضعی تصمیم، اقدامی پرسش برانگیز و نشان دهندهی کاسهای زیر نیمکاسه بود.
من خود شاهد عینی تعداد قابل توجهی از بازیهای تراکتورسازی بودهام. چند بازی مهم را هم در تهران و اصفهان از نزدیک دیدهام. جو امنیتی اطراف ورزشگاه پیش از آغاز بازی، و جو امنیتی سنگین حین بازی در ورزشگاه یادگار امام با هیچکجا قابل مقایسه نیست. فقط در تبریز است که از چند ساعت قبل از شروع بازی لشکری از نیروهای امنیتی و انتظامی، با بهروزترین تجهیزات سرکوب، انگار که منتظر حملهای عظیم باشند، دور ورزشگاه را محاصره میکنند. فقط در تبریز بازرسی بدنی تماشاگران، نه یک بار و دوبار، که حداقل پنج بار در طول گیتها انجام میشود، مبادا که کسی پرچمی و نوشتهای حاوی شعار و پلاکاردی همراه خود داشته باشد. علاوه بر این چیدمان گارد ورودیهای ورزشگاه چنان است که ورود غیر رسمی و غیر قانونی به آن، دست کمی از خروج از زندان آلکاتراس ندارد! عجیب بود که جمهوری اسلامی حضور تماشاگران در تمام ورزشگاهها را ممنوع میکند و این امنیتیترین ورزشگاه را مستثنا. تازه در همین استثنا هم شرط ۳۰ درصدی برای حضور در استادیوم را نادیده میگیرد و دست کم ۶۰ درصد ورزشگاه بدون بلیط پر میشود.
با این مقدمات بازی آغاز میشود. من گزارشهای تهیه شده توسط خبرنگاران مرکزنشین را خواندم. همه از سنگینی جَو ورزشگاه از دقایق آغازین نوشتهاند. اما خبرنگاری که چند باری به «یادگار» رفته باشد، حتماً میداند که جَو در آنجا همیشه سنگین است؛ خاصه هنگام بازی در مقابل تیمهای تهرانی. در این بازیها، بیشترینهی تماشاگر نه فقط برای دیدن بازی فوتبال، که برای دیدن مسابقهی «ما و آنها» آمده است. تراکتورسازی در چنین بازیهایی نمایندهی مقاومت در مقابل تداوم تبعیض ملی و ستم از سوی مرکز است و متاسفانه تیم حریف نمایندهی تهران؛ نمایندهی تحقیر و تبعیض و فشار علیه آذربایجان و از نظر بخشی علیه کل ترکهای ایران. این طبیعتاً چیزی فراتر از یک کَلکَل فوتبالی ساده است. این از جنس خروش کاتالانهای اسپانیا در بازیهای بارسلونا، خاصه در مقابل رئالمادرید است. این به لحاظ سمبلیک و نه مضمونی حتی از جنس شعف سوسیالیستها و زحمتکشان ترکیه هنگام پیروزی و قهرمانی تیم بشیکتاش است وقتی که عکس چگوارا را کنار لوگوی تیم محبوبشان حمل میکنند.
تا دقیقهی ۲۰ بازی، اوضاع گرچه عادی نیست، اما مثل همیشه است. کرنر مهدی ترابی، بازیکن پرسپولیس در دقیقهی ۲۰ بازی، آغاز نسبی حاشیههاست. چند سنگ و ظرف آب معدنی به سمت ترابی پرتاب میشود و ضربهی کرنر به تعویق میافتد. البته بازی ادامه پیدا میکند و با تمام حواشی کوچک و بزرگ نیمهی اول تمام میشود. در میان دو نیمه، جو ورزشگاه اکیداً تغییر میکند. دیگر نه از شعارهای مطالبهی زبان مادری خبری هست، نه حمایتها از حضور زنان در ورزشگاه به گوش میرسد و نه کسی حتی یاشاسین آذربایجان میگوید. شعارهای متداول بین دو نیمه همیشه سیاسی هستند و عموماً متاثر از اوضاع سیاسی روز، اما به اعتبار گفتهها و نوشتههای دست کم ده شاهد عینی، و پای ثابت حضور در استادیوم، شعارهای سیاسی با کمال تاسف جای خود را به شعارهای تهییجی علیه بازیکنان پرسپولیس میدهد. علاوه بر این تعداد زیادی سنگ و بطری آب معدنی به زمین پرتاب میشود. در حدی که خبرنگاران و کادر فنی پرسپولیس ناچار میشوند حاشیهی زمین را ترک کنند و به میان زمین بروند.
من شخصاً سه ساعت تشنگی زیر آفتاب را از استادیوم یادگار به یاد دارم. نه تنها همراه داشتن آب معدنی در استادیوم ممنوع بود و جیبها را برای پیدا کردنش میگشتند، بلکه جایی درون ورزشگاه هم نمیشد آب خرید و باید سراغ آبخوریهای کثیف استادیوم میرفتی. ورود این تعداد آب معدنی و سنگ به استادیوم در شرایط عادی محال است.
با آغاز نیمهی دوم بازی، همین جَو سنگینتر هم میشود. تعداد زیادی سنگ و بطری آب معدنی به سمت زمین چمن پرتاب میشود و امید علیشاه، کاپیتان تیم پرسپولیس در حرکتی عجیب یکی از سنگهای افتاده بر زمین را به سمت تماشاگران پرتاب و با حرکت دست به تماشاگران توهین متقابل میکند. اینجاست که درگیری میان بازیکنان شکل میگیرد و بازی بعد از یک توقف و چند دقیقه ادامه، به طور کلی متوقف میشود. تبریزیها البته پیشتر هم تجربهی توهین شنیدن و دیدن از مرکز زمین را دارند. اما همیشه درخواست کاپیتان تراکتورسازی و مربی میتوانست فضا را آرام کند. اینبار اما فضا گویا برای آرام نشدن ساخته شده بود و استنتاجی غیر واقعی نیست هرگاه گفته شود که تعمدهایی در کار بود . بنابراین تلاشهایی که پیشتر نتیجه میداد هم بینتیجه ماند و هم بازی ناتمام تعطیل شد. هم از اینرو، بحث بر سر اتفاقی بودن رخداد نیست، بلکه اینست که عاملین این تعمد کیها بودند و عامل اصلی کدام؟
تراکتور فقط یک تیم نیست!
۱۸ خرداد سال ۸۸، و تنها چهار روز پیش از آن انتخابات تاریخی، در میدان ساعت تبریز بودم: نوجوان و پرشور با دستبندی سبز و امیدی به تغییر، نه فقط متکی به آنچه که در حال وقوع بود، که نشات گرفته از خواندههای محدودم از تاریخ و سیاست، با تمام وجود شعار میدادم. یک سوی میدان «ما» بودیم و در سوی مقابل طرفداران محمود، با پرچمهای ایران، موهای یکور، ریشهای نتراشیده و پیشانیهای کبود در اقلیتی محض. به یکباره لشکری از قرمزهای «تراختوری» که از سمت چهارراه شهناز میآمدند فضا را تغییر دادند. حالا علاوه بر محمودیها، «ما» هم در اقلیت بودیم. «تورک دیلینه مدرسه» و «آذربایجان دیاریمیز، تیراختور افتخاریمیز»، فضای میدان را عوض کرد. قرمزها عبور کردند و رفتند. ولی سکوتی معنی دار فضا را گرفت. سکوتی که وقوع تغییراتی در سپهر سیاسی آذربایجان، در پی صعود تراکتورسازی به لیگ برتر را خبر میداد. به ویژه که از طغیان علیه کاریکاتور سوسک فقط چند سالی می گذشت!
پس از خرداد ۸۸ و صعود تراکتورسازی به لیگ برتر، این تیم در مرکز توجه تمام نیروهای هویتطلب از مدافعان رفع تبعیض ملی در درون ایران تا «استقلالچی»ها در آذربایجان قرار گرفت. هر نیرویی که دلی در گروی هر سطح از تحقق حقوق ملی در آذربایجان داشت، حضور دست کم صد هزار نفر در هر بازی تراکتورسازی در استادیوم را امکانی بینظیر میدید. «تراکتور» اما فقط مورد توجه و تمرکز ناسیونالیستها نبود. نهادهای سرکوبگر سپاه و اطلاعات هم این اقبال مردمی را یک سوژه تلقی کردند. این دیدگاه امنیتی البته بعدها دستخوش تغییراتی شد: هم سپاه مالکیت این تیم فوتبال را از آن خود کرد و هم به کرات ثابت شد که دست توطئه از فوتبال و همبستگی قویتر است و حکومت به انحاء مختلف میتواند از تراکتور، امکانی برای ناامیدی بسازد. همهی بغرنجی هم در همین است که یک امکان بیبدیل برای ابراز هویت ملی سالم شکل گرفته و در همانحال هم مورد سوء استفادهی افراطیون «میلتچی» و هم بهرهبرداری سپاه و اطلاعات. بنابراین اهمیت سیاسی این تیم نزول کرد، اما محو نشد، بلکه شکل چند وجهی و پیچیدهتر به خود گرفته است. تراکتور همچنان برای آذربایجان نماد مقاومت در مقابل رنجها و ستمهاست. تراکتور امکان شکلی از جامعهی مدنی در آذربایجان است که میتواند دست کم ماهی دو بار چند ده هزار نفر را ابتدا یک جا جمع و پس از پایان بازی روانهی خیابان کند. میتواند برای حقوق ملی خود، علیه نژادپرستی و علیه زنستیزی شعار بدهد و در جهان هم دیده و شنیده شود. اما همین تراکتور، بدل به سوژه امنیتی هم شده است!
بنابراین خوانش حوادث حول و حوش بازیهای این تیم، بدون در نظر گرفتن متغیرهای سیاسی و تحولات سیاسی روز، نه تنها بیمعنیست، که تلاشی غرضورزانه برای کتمان حقیقت است.
حوادث اخیر، محمل آذربایجانستیزی ایرانشهریها!
کم نیستند جریاناتی و بسی هم رنگارنگ که این بغرنجی چند وجهی تراکتور را از منشور تک وجهی خود عبور میدهند. از جمله شوونیسم فارس و مبلغان حکومتی، غیر حکومتی و ضد حکومتی تز ایرانشهری، که در نفی و نقض حقوق ملی آذربایجانیها توافقی نانوشته با هم دارند. هر موضوعی که بتوان از چارچوب آن آذربایجان و مبارزات حقطلبانهاش را به چالش و نقد کشید، موضوع مورد توجه این مجموعهی همسان در ماهیت و مختلف در ظواهر است. حوادث اخیر ورزشگاه یادگار امام هم سوژهای جدید برای آنها شد تا به هر طریق ممکن آذربایجان را تحقیر کنند. هویتطلبی آذربایجانی از دید اینان، منشا هر کژی و بحرانیست. همین نیرو هم خواسته یا ناخواسته، برنامه و «توطئهی» نهادهای امنیتی برای سیاستزدایی از استادیوم یادگار امام، در سیاسیترین روزهای سالهای اخیر کشور را از قلم میاندازند و انگشت اتهام را صرفاً به سوی نه فقط «میلتچی»ها که هر آنی میگیرند که از طریق اعلام علاقه به تراکتور همچون نماد هویتی خود ابراز هویت میکنند.
بسیار خب! بیایید دقایقی ما هم همچون ایرانشهریها تمام فکتها و واقعیتها را کنار بگذاریم و فرض کنیم مردم توانستهاند بدون بلیط و به صورت غیر رسمی و غیر قانونی، از سد پنج مرحله گارد انتظامی بگذرند، و مقدار زیادی هم سنگ و بطری آب معدنی با خود همراه ببرند. لغو تصمیم سازمان لیگ فوتبال در عرض دو روز را هم معجزه، یا وحیای برای رئیس آن سازمان بدانیم. از قضا فرض کنیم هوا در آن روز به خصوص جوری بود که مردم به جای شعارهای متداول سیاسی، تصمیم گرفتهاند فحاشی کنند و دلیل این فحاشیها هم هویت ملی آذربایجانی بوده است. حالا سوال: آیا چیزی جز ایدئوژی ناسیونالیستی و شوونیستی حکومت مسلط بر ایران، و صد سال تحقیر ملی آذربایجانیها، زمینهساز تنشهای اینچنینی است؟ حکومتی که حتی تلاشهای فرهنگی خُرد در حراست از هویتهای ملی و قومی برنمیتابد، و با سرکوب خشن، هویت ملی افراد را به موضوعی امنیتی و خطرناک تبدیل میکند، در تحلیل ایرانشهری از حوادث ورزشگاه یادگار امام چه نقشی ایفا میکند؟
تمام این پرسشها، در چارچوبی بزرگتر، در نهایت در مورد مسالهی ملی در ایران و مصادیق مختلف ستم ملی و قومی در ایران نیز معتبراند. به هر روی هر نیرویی مدعی دموکراسی و آزادی، باید در مقابل شکل پاسخ به تبعیض ملی در ایران پاسخ صریح و روشن داشته باشد. این از سنجههای اساسی عیار پیوند این نیروها با دموکراسیست.
مدافعان هویت ملی آذربایجان که خواهان رفع این تبعیض صد ساله در ایرانی دمکراتیک هستند، لازم است با کار روشنگرایانه بکوشند تا تیم محبوب تراکتورسازی نه افزاری برای پیشبرد سیاست گرایشهای استقلالطلب شود و نه آلت دست سپاه و نیروهای امنیتی. در همانحال باید کینهی شوینیستها، ایرانشهریها و مرکزگرایان علیه هویتخواهی آذربایجانیها که از جمله خود را در تحقیر تراکتور نشان میدهد و دیگر مردمان تحت تبعیض ملی کشور را افشا کرد.