بازگشت به «آینده»*
گفتگوی تخیلی بر اساس دو نوشته از مسعود احمد زاده (مبارزه مسلحانه، هم استراتژی و هم تاکتیک) و اميرپرويز پويان (ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا)
بازگردیم، رفیق؟
گفته بودی هرگز بازنگردیم،
گفته بودی، ویران باید کرد
همه پلها را در پس خویش
گفته بودی، تا فرجام نبرد
پیش، همواره به پیش (۱)
دی ماه در تهران. بوی مازوت در زیر چتر ابر تیرهی بالای سر و هوای آلوده، نفس کشیدن را سخت میکند. داخل اِسنَپ حدود یک ساعتی میشود که به سمت «کوکاکولا» حرکت کردهام.
ساعت دوازده و پانزده دقیقه ظهر است. قرارم ساعت یک است و ۴۵ دقیقه وقت دارم تا آدرس خیابان یکم نیروی هوایی، بین ربیعی و ریحانی، پلاک ۱۸ را پیدا کنم.
ترافیک امان نمیدهد. ۱۲:۴۵ دقیقه از موزهی نیروی هوایی ارتش رد میشوم، آموزشگاه رانندگی رحیمی، سوپرمارکت پدر، سوپر گوشت و مرغ محمود، لبنیات سنتی آذربایجان بیرقی و ایران تکنیک.
پنج دقیقه به یک به در خانه میرسم. خانهای کوچک و قدیمی است در سبک معماری دههی چهل. دو طبقه است. زنگ میزنم.
صدایی از داخل میآید: هَماِنله میام.(به لهجهی مشهدی یعنی: همین الان میآیم.)
مسعود در را باز میکند.
پاگرد پلهها جلوی خانه است و سراسر شیشه جلوی آن را گرفته است. داخل که میشوم در طبقه پایین دو اتاق کوچک است که وسایل چندانی ندارد، انگار ساکنین آن به صورت موقت در آن زندگی میکنند.(۲)
پرویز در گوشهای از اتاق مشغول تمیز کردن صفحهی گرامافون است و با ورود من خوشآمد میگوید.
بلافاصله میپرسد: به موسیقی کلاسیک علاقه دارید؟
و با تایید من صفحه را میگذارد. شوبرت، سمفونی ناتمام شماره ۸.
پشت میزی مینشینیم که روی آن شیرینی «شکر گلاب» است.
میگویم: جای پدرم خالی. عاشق شکر گلاب است.
مسعود میپرسد: پس مشهدی هستید. حدس زده بودم.
میگویم: پدرم مشهدیه. خونهشون اتفاقاً چسبیده به خونهی شما بود و همسایهی طاهر آقا بودن. هنوز به یاد داره که مادربزرگتون مستوره خانم رو چطور از حیاط صدا میکرد. (تقلید صدای مادربزرگ مسعود را میکنم) «مستور، مستوره، نیفتی داخل حوض مستورهجان»
هر سه میخندیم.
میدانم که یک ساعت بیشتر برای این گفتگو فرصت ندارم. میروم سر موضوع دیدارمان و رو به مسعود میگویم: از زبان رفیقی شنیدهام که رفیق پویان گفتهان روشنفکرا همه در خلوت و در حرف مبارزن و در برابر این سؤال که چه میشود کرد؟ پاسخ دادهان: اگر برام با دقت بگی چه نمیشه کرد، به تو خواهم گفت چه میشه کرد. براى این که حتّی بفهمیم چه نمىشه کرد، باید کار کنیم؛ باید جامعه رو بشناسیم، به دهات بریم، از کارخونه خبر داشته باشیم، باید بدونیم زیر سقفها چی مى گذره. از مارکسیسم حرف زدن بد نیست، به مارکسیسم عمل کردن دشواره.(۳)
(پرویز لبخند میزند)
به نظر شما در این شرایط چهکار باید بکنیم؟
مسعود احمدزاده: و فراتر از اون، در برابر جنبش کمونیستی ایران چه راهی قرار داره؟ جنبش کمونیستی چطور میتونه خودش رو به پیشرو واقعی مبارزهی خلق ما مبدل کنه؟ چطور میتونه خودش رو از گنداب محیط روشنفکری که اساسا در اون گرفتاره بیرون بکشه و با تودهها ارتباط عمیق برقرار کنه؟
امیرپرویز پویان: اگر ما ستمی رو که طبقه کارگر میکشه با کلمات بیان میکنیم، اونها این ستم رو با پوست و گوشت خودشون لمس میکنن. اگر ما رنج اونها رو مینویسیم، اونها این رنج رو خودشون به طور مدام تجربه میکنن، با این همه این رنج رو تحمل میکنن، صبورانه میپذیرن و با پناه بردن به تفریحات خردهبورژوایی سعی میکنن بار این رنج رو سبک کنن. چرا؟ علتهای متعدد اون رو میشه در یک چیز خلاصه کرد: برای این که نیروی دشمن خودش رو مطلق و ناتوانی خودش رو برای رهایی از سلطه دشمن هم مطلق میدونه. چطور میشه با ضعف مطلق در برابر نیرویی مطلق در فکر رهایی بود؟
رابطه با پرولتاریا، که هدفش کشوندن این طبقه به شرکت در مبارزهی سیاسیه، جز از راه تغییر این محاسبه، جز از طریق خدشهدار کردن این دو مطلق در ذهن اونا، نمیتونه برقرار بشه. پس ناگزیر تحت شرایط موجود، شرایطی که در اون هیچگونه امکان دموکراتیکی برای تماس، ایجاد آگاهی سیاسی و سازمان دادن طبقهی کارگر وجود نداره، روشنفکر پرولتاریا باید از طریق قدرت انقلابی با تودهی طبقهی خودش تماس بگیره. قدرت انقلابی بین روشنفکرای پرولتری و پرولتاریا رابطهی معنوی برقرار میکنه، و اعمال این قدرت در ادامه خودش به رابطهی سازمانی میانجامه.
میپرسم: با این فاصلهای که بین روشنفکرا و تودهی مردم هست، چطور چنین چیزی ممکن میشه؟
مسعود احمدزاده: در لحظاتی که کاسهی صبر لبریز میشه تودهها هم به حرکت درمیان، برخوردهایی پیش میاد؛ و در اثر شرایط اختناق و ترور این برخوردها بیش از پیش با برخوردهای مسلحانه همراه میشن. اما در اثر همین شرایط چنین جنبشهایی امکان وسعت پیدا نمیکنن و سرکوب میشن. آیا همهی اینها به این معنیه که توده به خودی خود دیگه هیچ حرکت چشمگیری از خودش نشون نمیده؟
امیرپرویز پویان: بین عامل وحشت از پلیس و تسلیم به فرهنگ ضدانقلاب بیشک رابطهای برقراره. پرولتاریا به این فرهنگ تسلیم میشه چون که از شرایط مادی مقاومت در برابر اون بینصیبه. طرد این فرهنگ تنها زمانی ممکن میشه که پرولتاریا به واژگونی روابط بورژوایی تولید، آغاز کرده باشه. در حقیقت، خودآگاهی طبقاتی پرولتاریا تنها در جریان مبارزه سیاسیه که وسیعترین امکان ظهور و رشد خودش رو پیدا میکنه. طبقهی کارگر تا وقتی که خودش رو فاقد هر گونه قدرت بالفعلی برای سرنگونی دشمن ببینه، طبیعتاً هیچگونه کوششی هم در راه نفی فرهنگ مسلط نمیتونه داشته باشه. اون بعد از عزم به تغییر زیربناست که عوامل روبنائی رو برای پیروزی خودش به خدمت میگیره، و به مثابه بشارتدهندهی نظمی نو مطلقاً متفاوت با نظم کهن، بینش اخلاقی و فرهنگی خاص خودش رو میپذیره و شکوفان میکنه.
میپرسم: پس فعلاً کاری از ما برنمیآد؟
مسعود احمدزاده: چرا. اتفاقاً امروز ترس از این میره که بیعملی مارکسیست-لنینیستها رهبری مبارزهی خلق رو به دست خردهبورژوازی بسپاره. جنبش کمونیستی اگر قراره رهبری مبارزهی خلق رو به عهده بگیره، اگر قراره به پیشاهنگ واقعی تودهها مبدل بشه، باید خطر کنه. باید در نظر و عمل یک پاسخ مشخص به مسئلهی تعویض قدرت حاکمه و واگذاری قدرت به استثمارشدگان بده.
میگویم: اما واقعاً پیشاهنگای تودهها چقدر میتونن موثر باشن؟
امیرپرویز پویان: قدرت انقلابی که توسط پیشاهنگای پرولتری اعمال میشه، فقط انعکاس بخشی از نیروی طبقهی کارگره. اما اونچه که نسیمی تنده باید به طوفانی ویرانکننده تبدیل بشه تا واژگونی نظام مستقر رو ممکن کنه. پس این انعکاس ناکامل باید جای خودش رو به انعکاس کامل نیروی اون بده. به این ترتیب اعمال قدرت انقلابی نقشی دوگانه رو بر عهده میگیره: از یک طرف خودآگاهی پرولتاریا رو به عنوان یک طبقهی پیشرو به اونها باز میده، و از طرف دیگه اونا رو وامیداره تا به خاطر تثبیت آیندهی خودش، برای تثبیت پیروزی مبارزهای که درگیرش شده، نقش فعال ایفا کنه. این راه با حمایت کارگران از مبارزهی انقلابی آغاز میشه و در ادامه خودش به حمایت فعال اونها میانجامه.
مسعود احمدزاده: کسب حمایت تودهها چندان هم آسون نیست، احتیاج به کار مداوم، سخت و طولانی داره. اما بیشک تودهها به دعوت عملی پیشاهنگان خودش پاسخ میده. انقلاب در خود انقلاب شکل میگیره. انقلابی که با تودهایترین و عامترین اهداف آغاز شده، در جریان این مبارزهی آشتیناپذیر و با توسل به انقلابیترین تاکتیکها به انقلابیترین اهداف نیز میرسه. نباید از شکستهای موقتی ترسید. الان وقت عمله. «سلاح انتقاد باید جای خودش رو به انتقاد سلاح» بده.
امیرپرویز پویان: توده میبینه که دشمن ضربهپذیره و میبینه نسیم تندی که وزیدن گرفته، دیگه جائی برای مطلق بودن سلطهی دشمن نمیگذاره. اگر این «مطلق» در عمل به مخاطره افتاده، پس در ذهن اون هم نمیتونه به بقای خودش ادامه بده. از این به بعد به نیرویی فکر میکنه که رهائیش رو آغاز کرده. بیگانگی از پیشاهنگش جای خودشو به حمایتی که در درون او نسبت به اونا پیدا شده، میده. الان این پیشاهنگان انقلابی فقط از اون دورن، ولی دیگه بههیچوجه با اون بیگانه نیستن. با علاقه به اونها فکر میکنه ولی نه فقط به این خاطر که میبینه جمعی کوچک به خاطر منافع اون با دشمنی برخوردار از زرادخانهای بزرگ درافتاده، بلکه بیشتر به این خاطر که آیندهی خودشو با آیندهی مبارزهی این جمع کوچک در ارتباطی مستقیم احساس میکنه.
دیگه کافی نیست که از پیشاهنگان با اشتیاق صحبت بشه، و هر کارگر موفقیت اونا رو صادقانه در دل آرزو کنه، بلکه لازمه تا این «اشتیاق» به «آشنائی» و این «آرزو» به بر عهده گرفتن نقشی مستقیم در مبارزه تبدیل بشه. نه وحشت و خفقان قادره کارگرا رو از حرکت به سوی منبع نیروی پیشاهنگش باز داره و نه فرهنگ بورژوایی بر ذهن اونا سیطرهی پیشین خودش رو داره تا مثل روبنایی برای گریز اونها از مبارزه و تسلیم به نظم مستقر به خدمت گرفته بشه. طلسم میشکنه و دشمن مثل جادوگری شکستخورده میمونه. اونچه شکست اونه دقیقاً پیروزی ما برای ایجاد رابطهای هر چه نزدیکتر و مستقیمتر با پرولتاریاست که برای تبدیل خودش به یک رابطهی سازمانی، دیگه با مانعی از سوی خود کارگرا مواجه نمیشه.
میپرسم: فکر نمیکنید که این باعث میشه سرکوب شدیدتر بشه؟ خیلیها معتقدن الان در همین فضای بسته مختصر فعالیتی میشه کرد اما اگر کاری کنیم که سرکوب شدیدتر بشه ادامهی راه سختتر میشه.
امیرپرویز پویان: اِعمال قدرت انقلابی سلطهی پلیس رو خشونتبارتر میکنه، اما افزایش نمیده. این سلطه از این چیزی که الان هست، بیشتر نمیشه. چون امروز هم دشمن ما همهی نیروی خودش رو به خدمت کشف و سرکوب مبارزین گرفته، تنها ماهیت اون عریان میشه. نقاب خودش رو به تمامی از چهره برمیداره و درندهخویی خودش رو، که حالا به دلیل فقدان یک حرکت تند انقلابی، عوامفریبانه بزک کرده به همه خلق نشون میده.
میگویم: و اینطور تودهها رو بیشتر به سمت همراهی با پیشاهنگان سوق میده…
امیرپرویز پویان: دقیقا. تحت این شرایطه که نیروهای انقلابی و در راس اونها عناصر مارکسیست-لنینیست برای بقاء خودش، برای این که بتونه ضربهها رو تحمل کنه و از هم نپاشن، به همدیگه نزدیک میشن. یا باید به صف دشمن بپیوندند، یعنی با در پیش گرفتن خط مشی تسلیمطلبانه عملاً دشمن رو یاری کنن، یا باید به همدیگه ملحق بشن. منفرد موندن معنیش نابود شدنه.
میپرسم: یعنی شما معتقدید صرفنظر از اختلافات ایدئولوژیک همه باید وحدت پیدا کنیم؟
امیرپرویز پویان: به هم نزدیک شدن، حتی ملحق شدن، دقیقاً به معنای وحدت یافتن نیست. وحدت سازمانی عناصر مارکسیست-لنینیست که سازمان واحد سیاسی پرولتاریا رو به وجود میارن، در شرایطی صورت میگیره که اعمال قدرت انقلابی، در پروسهی زمان به نقطه اوج خودش رسیده باشه.
میپرسم: پس این وحدتی که ازش حرف میزنید بین عناصر مارکسیست-لنینیست باید اتفاق بیفته و نه با هر سازمان و گروهی؟
امیرپرویز پویان: درسته. با هر ضربه به دشمن سلطهی مطلق اون در اذهان تودهی انقلابی تجزیه میشه و اونا رو یک گام به سوی شرکت در مبارزه به پیش میاره. بعد از اون این دشمنه که برای بقای خودش، برای سرکوب هر چه سریعتر و در نتیجه هر چه خشونتبارتر دشمنان انقلابی خودش مجبوره که در هر قدم چهرهی خودش رو به وضوح بیشتری به نمایش بگذاره. از طریق اعمال قهر ضدانقلابی بر عناصر مبارز، فشار خودش رو بر همه طبقات و اقشار زیر سلطه افزایش میده. به این ترتیب اون به تضادهای این طبقات با خودش شدت میبخشه و با ایجاد آتمسفری که ناگزیر از ایجاد اونه، آگاهی سیاسی توده رو جهشوار به پیش میبره. او چون خرس زخمخوردهای دیوانهوار حمله میکنه. جز متحدین خودش، یا در حقیقت منابع نیرو و تغذیه خودش به همه مشکوکه. هر نارضایی کوچیک، هر حرکت شکانگیز، هر حرف ناخشنودانه، از سوی اون با بدترین عکسالعملها مواجه میشه. به زندان میاندازه، شکنجه میکنه، تیرباران میکنه به امید این که امنیت گذشته رو برگردونه. اما شیوههایی که به ناگزیر به کار میگیره، به ناگزیر علیه خود اون عمل میکنه.
میپرسم: خب این خشونت تا کجا میخواد ادامه پیدا کنه؟ مگر مردم چقدر میتونن تاب بیارن؟
امیرپرویز پویان: دشمن مبارزه رو به خلق تحمیل میکنه. اون میخواد توده رو از شرکت در حرکت انقلابی باز داره، ولی بالعکس هر لحظه تعداد بیشتری از اونا رو به جریان مبارزه میکشونه. اون که ادامه تسلط خودش رو بیش از همیشه دشوار میبینه، تحمل این سلطه رو برای خلق بیش از همیشه دشوار میکنه. توده به مبارزه رو میاره، نیروی خودش رو در اختیار پیشاهنگاش میذاره و با شرکت فعالانهی خودش، استراتژی مشخص مبارزهی انقلابی رو تثبیت میکنه. این استراتژی که حاصل جمعبندی میزان ارادهی انقلابی بر طبقهی زیر سلطه است، برای تثبیت رهبری پرولتاریا، که بیشبهه مقاومترین و انقلابیترین طبقهست، وحدت سازمانی عناصر مارکسیست- لنینیست رو الزامی میکنه. پرولتاریا به مبارزه رو میکنه و برای ثمر بخشیدن این مبارزه به سازمان سیاسی خاص خودش نیازمنده. پیشاهنگان پرولتری، نیروی لازم رو از طبقهی خودش تغذیه میکنه و پرولتاریا با تکیه بر سازمان سیاسی خودش تضمین لازم رو برای ثمربخشی نیروش به دست میاره. بدین منوال حزب کارگران پا به عرصه حیات میگذاره.
مسعود احمدزاده: ما در تاریخ تجربیات انقلابی و نهضت کمونیستی بینالمللی قرن اخیر اساساً با سه نوع مبارزه روبرو هستیم: ایدئولوژیک، اقتصادی و سیاسی. اگر توالی تاریخ این تجربیات رو در نظر بگیریم، میبینیم که چطور به نحو روزافزونی از نقش مبارزهی تئوریک و اقتصادی کاسته شده، و مبارزهی سیاسی بیش از پیش بر کل مبارزهی انقلابی سیطره یافته. کافیه نگاهی به اسناد جنبش کمونیستی بندازیم تا کم شدن اهمیت تئوری رو در مقایسه با مبارزهی سیاسی عملی ببینیم: کاپیتال، آنتیدورینگ، چه باید کرد، دموکراسی نوین و غیره. خلاصه ما در جنبش کمونیستی بینالمللی امروز که اساساً در کشورهای زیر سلطه جریان داره، کمتر با آثار تئوریکی مثل کاپیتال، آنتیدورینگ یا ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم روبرو میشیم. آیا این امر مبین اون نیست که از نقطه نظر تئوری ناب، جنبش کمونیستی بینالمللی که به طور کلی با عمل مستقیم انقلابی روبروست نه فرصت و نه نیاز اون رو داره که به کار بپردازه؟ آیا این امر نشون نمیده که ما بیش از هر وقت دیگه به پراتیسین احتیاج داریم تا به تئوریسین؟
و اما در مورد مبارزه اقتصادی هم همینطوره. هروقت پروسهی مبارزه انقلابی رو در هر یک از کشورهایی که اهمیت کسب کرده در نظر بگیریم، متوجه میشیم که مبارزهی اقتصادی بیش از پیش اهمیت خودش رو از دست میده. این امر هم نتیجه تفوق روزافزون سیاست بر اقتصاده، نتیجه تسلط دشمن طبقاتی با سرکوبکنندهترین وسایل در تحت شرایط اختناق و ترور، نتیجه تسلط جهانی امپریالیستی و خلاصه نتیجه این امره که تسلط جهانی امپریالیستی دوران احتضار خودش رو میگذرونه. در حقیقت رشد پروسه انقلاب در مقیاس جهانی از یک طرف مسئلهی تصرف قدرت سیاسی رو، مسئله حاد چگونه باید انقلاب کرد و سلطهی امپریالیستی رو چگونه میشه در هم شکست رو، و خلاصه عمل مستقیم انقلابی رو بیش از پیش در دستور روز قرار داده و از طرف دیگه همین پروسهی انقلاب در مقیاس جهانی به منزلهی یک نوع تدارک تئوریک برای انقلاب کنونیه. الان محتوای انقلاب بیش از پیش روشنه، در حالی که، اونچه که باید روشن بشه و فقط از طریق عمل مستقیم انقلابیه که روشن میشه، اشکال خاصیه که این محتوی در شرایط خاص به خودش میگیره. دشواری کار نه در تهیهی برنامهی انقلاب، تعیین اهداف انقلاب، شناخت نیروهای انقلاب و ضدانقلاب، بلکه در تعیین طرق و وسائلی قرار داره که باید به کار گرفته بشه تا انقلاب رو به پیروزی برسونه.
به ساعت نگاه میکنم، وقتم تمام شده. اما سمفونی «ناتمام» شوبرت همچنان مینوازد. مگر این سمفونی کمتر از ۲۵ دقیقه نیست؟
از مسعود و پرویز تشکر میکنم. مسعود سریع کیسهی کوچکی میآورد و همهی «شکر گلاب»های درون ظرف روی میز را داخل آن خالی میکند.
میگوید: این برای آقا جون. خیلی سلام برسونید.
از در که بیرون میآیم هوا تاریک است.
زمان چرا اینطور شده؟
بوی مازوت با هوای سرد اول زمستان وارد ریهام میشود و چشمانم میسوزد. به سر کوچه میرسم. جلوی پایم یک تاکسی پیکان جوانان مدل سال ۴۹ ترمز میکند.
مهرداد خامنهای – دی ۱۴۰۰
پانویسها:
*این گفتگوی تخیلی بر اساس دو نوشته:
۱-مبارزه مسلحانه، هم استراتژی و هم تاکتیک (تابستان ۱۳۴۹) اثر مسعود احمدزاده (متولد ۱۳۲۵ مشهد – اعدام ۱۱ اسفند ۱۳۵۰ تهران)
۲-ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا (بهار ۱۳۴۹) اثر امیرپرویز پویان (متولد ۲۵ شهریور ۱۳۲۵ تهران –۳ خرداد ۱۳۵۰ تهران در درگیری با ساواک)
نوشته شده است.
۱- از مقاله: یادت هست؟ ((همشهری)) – ادبیات کارگری، نشریه «کار» سازمان چریکهای فدائی خلق ایران، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۳۵۸، سال اول، شماره ۱۲
۲ – این خانه محلی است که امیرپرویز پویان به همراه رحمتالله پیرونذیری در ۳ خرداد ۱۳۵۰ در درگیری با ساواک در آن جان باختند. توصیف این خانه بر اساس نوشتهی آقای بهروز بهزادی، روزنامهنگار و دوست دوران مدرسهی امیرپرویز پویان است که پس از درگیری در محل به عنوان خبرنگار حاضر بود. از وبلاگ بهروز بهزادی به نام «به روز»، خانه تیمی کوکاکولا، ۱۴ مرداد ۱۳۸۴.
۳-از نوشته سعید سلطانپور در یادبود امیرپرویز پویان