پایان خدای دهه شصت، خدای کُشتار

امیرجواهری لنگرودی

پایان خدای دهه شصت، خدای کُشتار!

        دهم شهریوری دیگر !

پنجشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۱ برابر با ۰۱ سپتامبر ۲۰۲۲

در یاد بود کشتار خونین دهه شصت و آن تابستان ۱۳۶۷ در سی و چهار (۳۴) سال پیش، در دهم شهریوری دیگر و به یاد همه آن جان‌های آرمانخواه و عاشق زندگی!

نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم !

با صدور حکم قتل عام سّری خمینی، برای کشتار زندانیان سیاسی مجاهد وکمونیست‌ها و برگماری عوامل کشتار، سور و ساط اجرای این حکم در زندان‌های سراسر ایران به فوریت آماده شد و همه کارگزاران کشتار (نیری، اشراقی، رئیسی، پورمحمدی و آن دیگران…) ازمرداد ماه دست به کارشدند. ابتدای کارسراغ هواداران مجاهدین رفتند، سپس نوبت به کمونیست‌ها رسید. کردند آنچه را که درتوان داشتند تاجامعه‌ای رابسوزانند وبرای همیشه کُل حیات کشور و خانواده‌های اعدامیان را دادخواه فرزندانِ خویش نگهدارند!

خمینی، امام مرگ، بعد ازقیام بهمن ۵۷ زره برتن کرده بود تا همه آنانی که تبعیت از شرع مقدس او را به هر دلیلی بر نمی‌تابند از دم تیغ بگذراند؛ پیشتر نیز احکام کشتارش را علیه اعراب ساکن جنوب ایران به تیمسارمدنی، خونین کردن کردستان و ترکمن صحرا را به شیخ خلخالی واگذارکرده بود و در گرماگرم تعطیلی دانشگاه‌ها و کلاس‌های درس با کارناوال ضد انقلابی موسوم به «انقلاب فرهنگی» صبح سه‌شنبه دوم اردیبهشت ۱۳۵۹ ازجماران پیام داد: «اگراین‌ها (دانشجویان) دانشگاه را ترک نکردند. از کفارهستند و من حکم جهاد می‌دهم». هرچند امامان نمازگزار او در هیکل سیدعلی خامنه‌ای، امام جمعه‌ی آن روز تهران، پیشترعلم سرکوب را بلند کرده بود تا تصمیم «شورای انقلاب خمینی» را به‌وسیله ارازل و اوباش حزب الله و زهرا خانم‌های زمان، پیاده کنند؛ اما نهایتاً وقتی برابرمقاومت و ایستادگی دانشجویان به وحشت افتادند، سرانجام به این حکم جهاد متوسل شدند.

خمینی، مردی که خود را رهبر مسلمانان جهان و پیشوای مستضعفان و دشمن ستمگران معرفی کرده بود، خود ستمگری ضد ارزش‌های انسانی بود، خلاف ادعاهای اولیه‌اش در پاریس، به جای این‌که علیه ظلم و جور عمل نماید. «حکم جهاد» داده، به بهانه در خطر بودن اسلام و قرآن دانشجویان را تهدید می‌کرد اگر از خانه‌شان بیرون نروند، از کفارند و بر همه مسلمانان جهان و نه تنها ایران فرض است که به دانشگاه‌ها هجوم ببرند و خون‌شان را بریزند که حکم خدا است و دیدیم این فرمان الله به تعطیل اجباری دانشگاه‌های سراسر کشور و تبدیل آن به حمام خون اهل فکر، فرهنگ و خرد، آزادی، چگونه جهنمی را برحیات جامعه با گسترش فقر فرهنگی و فرارمغزها، در ابعاد تمام دانشگاه‌های کشور ایجاد کرد.خمینی درهمان دهه شصت (۲۵بهمن‌ماه سال ۱۳۶۷) حکم«اعدام سلمان رشدی» نویسنده کتاب آیات شیطانی را هم داده بود که تبعات آن امروزه همچنان ادامه دارد و وبال گردن جمهوری اسلامی شده است. می‌بینیم که خمینی همواره در مقام «امام مرگ» عمل کرده است.

در برابر این همه جنایات صورت گرفته باید گفت: خدای دهه شصت (۶۰) جاده یک طرفه قبیله ارواح بود و تکرارش در شرایط امروز جامعه ما، گرچه آرزوی حکام جنایت‌پیشه جمهوری اسلامی‌ست، اما آرزویی محال و امری ناممکن است.

در آن دهه بود که با تربیت ارتجاعی و خشک اذهان مزدوران حکومت را از خشونت و شعارهای «بکش در راه خدا»، «تیغ بکش در راه خدا» و… انباشته و چنین القا کردند که هرگونه اندیشه و تفکری خلاف اندیشه و تفکر مورد دفاع ایشان باشد، باید از میان برداشته شود.

منقاد این تفکر قرون وسطایی عصر شترچرانی بعدها بازجو، شکنجه گر، پاسداران بی رحم زندان‌های حکومت اسلامی، سرداران و وکیل و وزیر شدند؛ جماعتی که در آن سال‌های دهه شصت (۶۰) می‌زند و می کشتند تا اسلام به خطرنیفتد. الگوی تربیتی و کتاب آموزشی همه آن‌ها همان تراوشات یاوه گویانه «ولایت فقیه» حکومت اسلامی، یعنی شخص خمینی بود که این جماعت اطاعت از آن را بر خود واجب می‌دانست. ما شاهد بودیم که در آن سال‌های سیاه، حمله به دانشگاه، همه آن جماعت درنده خوی می‌خواستند براساس این تربیت، که محرک‌اش همان مانیفست «ولایت فقیه» بود، توحش اسلامی بیشتری اعمال کنند.

خدای دهه شصت (۶۰) به‌کارگیری همه ابزارهای بهیمی و حیوانی را برای چماقداران مجاز اعلام کرده بود. از فحش دادن تا سنگ پرانی، استفاده از پنجه بوکس و چماق و چاقو، زنجیر، قمه و… از آن جماعت هر که  توانست بیشتر بزند، بیشتر زخمی کند وخط بکشدوحتی بکشد، ارتقاء یافت وشد پاسدار، بازجوی اوین یا فرمانده سپاه، رئیس نهادهای اسلامی. پاسداران نیزهرچه بیشترمی‌زدند وزخمی می‌کردند درسلسله مراتب، ارتقاء درجه گرفته، بازجو و کمک بازجو و قاضی و… می‌شدند. همین جماعت لفظ “والضالین” را سرنماز چنان با لهجه غلیظ عربی از مخرج ادا می‌کنند که تا آنسوی دنیا کش آید. اما امروز پس ازگذشت چهاردهه، حنای این خدای دهه شصت (۶۰) و این همه خسارت وصفات حیوانی درپیشگاه مردم جامعه ما جایی ندارد، همه حصارها فروریخت ودیوارعظیم مقاومت، ایستادگی تا دادخواهی هزاران جان عاشق و آرمانخواهی که ازجامعه ما گرفته شد، خدای دهه شصت (۶۰) را تنها و منزوی‌تر، بی اعتبار و بی رمق‌تر کرده است.

می‌خواهم بگویم برخلاف نظر خامنه‌ای، خدای جمهوری اسلامی همیشه یک خدا بیشتر نبوده! خدای دهه شصت (۶۰) با خدای دیگر دهه‌ها یکی‌ست. منتهی یک تفاوت اساسی دراین میان وجود دارد و آن تفاوت اساسی هم این‌ست‌که خدای امروزجمهوری اسلامی به نفس نفس افتاده، واین حال احتضار حاصل جمع تحرکات عظیم اجتماعی درجنبش ضد استبدادی۸۸،جنبش عظیم دی ۹۶ و به خیابان آمدن نیروی وسیع آبان ۹۸، کشاورزان، مالباختگان، کولبران، سوخت بران، بحران‌های اجتماعی وسیاسی واقتصادی‌ست که تماماً به‌واسطه سیاست‌های ویرانگر این حکومت در طول این چهل وچهارسال زندگی مردم را به سیاه‌ترین شکل خود درآورده. دیگراین خدا قادرنیست مقابل اعتراضات مکرر خیابانی معلمان، زنان، دانشجویان، بازنشستگان و لایه‌های مختلف کارگران و روستائیان زحمتکش با سرکوب و با هر سطح کشتار،وضعیت را حفظ کند!

خدای جمهوری اسلامی خدای «فقاتِلُوا» بود؛ یعنی بُکشید وخدای «النُصِرَ بالرُّعب» یعنی پیروزی را با وحشت به‌دست آوردن. اگردردهه شصت به‌دلیل کاریزمای خمینی درتوهم توده‌ها توانسته بود خدایی کند، امروز این شخصیت درهیکل خامنه‌ای غالب تهی کرده و جوانان طی حرکت‌های اعتراضی خود در ادوار مختلف درهرکوی و برزنی با شعار«مرگ برخامنه‌ای» وآتش زدن عکس‌ها و تابلوهای تبلیغاتی او و شعارنویسی برروی دیوارهای شهرها علیه او با وسعت یافتن رسانه‌ها وشبکه‌های اجتماعی اینترنت، کل حاکمیت را بدل به سکه یک پول نموده‌اند. خدای ۱۴۰۰ سایه سارخدای دیگری‌ست وجامعه ایران تحت هیچ شرایطی مجدداً خدای سال شصت (۶۰) رانمی‌پذیرد. خدای فرتوتی که روبه ویرانی و اضمحلال است و باید برود. این حکم تاریخ است!

خامنه‌ای، دیکتاتور حقیری که برمسند ولایت فقیه حکومت اسلامی نشسته، این حکم را خوب دریافته که در آستانه کهنسالی ومرگ، کین توزانه چنگ درگلوی شریف‌ترین وبهترین فرزندان این سرزمین انداخته و با بازداشت و زندانی کردن زنان به بهانه بدحجابی،کارگران، معلمان، بازنشستگان، وکلا، دانشجویان، نویسندگان وهنرمندان و سرکوب هر صدای اعتراض درزندان‌های کوچک وبزرگی که درسراسرایران ساخته وازانسان‌های بی‌نوا و بی‌گناه انباشه، می‌خواهد خدایی کند، اما این آرزو را که با سرکوب پادگانی بساط ولیعهدی پسر دردانه‌اش را مهیا کند، به گُورخواهد برد، و مردم بندگی ننگین چنین گندیده خدای را دیگر گردن نمی‌نهند و به زیر خواهند کشید. تاریخ کشور ما این را پیشترهم به ثبوت رساند وامروزهم این قدرت را دردرون خود ذخیره دارد که آنرا دیگرباربه نمایش بگذارد.

چه نیک گفته اند:

 هرکه نآموخت ازگذشت روزگار / هیچ نآموزد زهیچ آموزگار!

/http://karegari.com