ديدگاه : جنگ‌های تمدن‌زدایی، پدران، پسران و انگورهای تلخ / حمید بوزارسلان

ديدگاه

جامعه‌ی فلسطین با مسئولیتی دشوار، به دشواری شرایطی که در آن قرار دارد، روبه‌روست و آن هم پیش‌نهادن و ارائه‌ی آلترناتیو‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به نخبگان خود برای خروج از این بن‌بست و نیز ارائه‌ی تصویری جدید از آینده به افکار عمومی اسرائیل و جهان است.

برگرفته از تارنمای : “کۆمار”* (جمهوری)

جنگ‌های تمدن‌زدایی، پدران، پسران و انگورهای تلخ

 نویسنده: حمید بوزارسلان

مترجم: رضا صالحی‌نیا

توضیح:
حمید بوزارسلان، مورخ و اندیشمند علوم سیاسی، استاد مدرسه‌ی عالی علوم اجتماعی پاریس (EHESS) و متخصص مطالعات خاورمیانه و مسئله‌ی کوردها است. او در این نوشتار از دریچه‌ای متفاوت بە جنگ کنونی غزە می‌نگرد و سعی می‌کند آن را در تداوم مجموعه جنگ‌های اخیر دنیا تحلیل کند، جنگ‌هایی کە در حال «تمدن‌زدایی» از جهان هستند.

مقدمه

در روز ۷ اکتبر ۲۰۲۳، یک سازمان اسلامی جنایتی جمعی مرتکب شد که از آن به عنوان کنش مقاومت نام می­بَرد. به دنبال این حمله، عملیات «زمین سوخته» از سوی اسرائیل آغاز شد که منطقه‌ای با مساحت ۳۶۰ کیلومتر مربع را مورد حمله قرار داده و  تحت عنوان “جنگ علیه تروریسم” و انتقامِ خیانت به شِمشون[۱] آن را توجیه می‌کند. بیش از یازده هزار نفر هدف بمباران قرار گرفتند، و یک میلیون و چهارصدهزار نفر از کل جمعیت دو میلیون و سیصدهزار نفری در عرض چند هفته آواره شدند[۲]. تا پیش از این روز فاجعه‌بار، تقریبا همه چیز درباره‌ی نزاع فلسطین و اسرائیل گفته شده است: درباره‌ی این که چگونه هرگونه فرصتی برای یافتن راه‌حل سیاسی در مورد مسأله‌ی فلسطین پس از ترور نخست‌وزیر اسرائیل، اسحاق رابین در ۴ نوامبر ۱۹۹۵، از دست رفت؛ درباره‌ی پیامدهای ویران‌کننده‌ی انتفاضه‌ی دوم که پیش از تخریب برج‌های دوقلو در نیویورک آغاز شد، عملیات‌هایی که هر دو انتحاری بودند؛ درباره‌ی اضمحلال چپ اسرائیل که تا حدودی بحران دموکراسی در این کشور را توضیح ‌می‌دهد؛ و این که چگونه این کشور به سلطه‌ی یک طبقه‌ی سیاسی بی‌نهایت سودجو و فاسد، که بنیامین نتانیاهو آن را نمایندگی می‌کند، درآمده است؛ درباره‌ی فروپاشی چپ شکست‌خورده‌ی فلسطینی که در سایه‌ی گذشته‌اش زندگی‌ می‌کند، و هرگونه خواست جامعه‌ی فلسطینی برای دموکراسی را نادیده گرفته و در عین حال منابع ناچیز اقتصادی آن را هم مصادره کرده است؛ درباره‌ی کنترل وحشیانه‌ی حماس بر نوار غزه که به همان اندازه که به یک “زندان در فضای باز” تبدیل شده، به آزمایشگاهی برای تمرین جهاد فلسطینی و تقلید آرماگدون آخرالزمانی[۳] نیز تبدیل شده است؛ و  همچنین درباره‌ی جامعه‌ی بین‌المللی که بیشتر دغدغه‌ی عادی‌سازی روابط اسرائیل و کشورهای عربی را دارد تا حل مسأله‌ای قدیمی که از سال ۱۹۴۸ تاکنون چند نسل از اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها را دچار پیری زودرس کرده است.[۴]

 تقریباً همه چیز هم درباره‌ی محدودیت‌های خط‌مشی امنیتی اسرائیل که اعتماد بیش از حدی به کارایی خود داشت، پیش از این که همه چیز در تاریخ ۷ اکتبر ویران شود، گفته شده است. به عنوان نمونه می‌توان به اظهارات دن هارل، معاون رئیس ارشد ستاد کل ارتش اسرائیل در ۲۷ دسامبر ۲۰۰۸ در جریان جنگ قبلی در غزه اشاره کرد که گفته بود: «ما حد و مرز را بسیار بالا گذاشته‌ایم و در این مسیر حرکت می‌کنیم. ما نه تنها به تروریست‌ها و پرتاب‌کنندگان موشک حمله می‌کنیم، بلکه به کل دولت حماس حمله می‌کنیم. ما به ساختمان‌های رسمی و نیروهای امنیتی حمله می‌کنیم و ما حماس را، بی هیچ تمایزی بین شاخه‌های مختلف آن، مسئول هر اتفاقی می‌دانیم. این نبرد تازه آغاز شده است. سخت‌ترین بخش هنوز پیش رو است و ما باید برای آن آماده باشیم. ما می‌خواهیم قوانین بازی را تغییر دهیم.»[۵] هیچ شکی در این نیست که جنگ کنونی بسیار ویرانگرتر از جنگ های قبلی در این نوار باریک است. اما بی‌تردید این جنگ نمی‌تواند مسئله‌ی فلسطین را حل کند یا امنیت بیشتری را برای اسرائیل به ارمغان بیاورد.

جنگ‌های بی‌رحمانه و بی‌قانون (۲۰۱۰-۲۰۲۰)

با این حال، ما باید از این حقایق فراتر رویم تا بفهمیم این جنگ در گوشه‌ای از جهان که در دهه‌‌ی گذشته شاهد افزایش  چشمگیر و متعدد جنگ‌های مسلحانه و وحشیانه بوده و از این میان تنها بخشی از آن‌ها توانسته‌اند توجه بین‌المللی را جلب کنند، می‌تواند چه چیزی به ما درباره‌ی وضعیت انسان بگوید[۶]. با دنبال کردن تاملاتی که دیگر ناظران در این زمینه داشته­‌اند[۷]، می‌توان میان سوریه‌ای که بیش از یک دهه است توسط رژیم بشار اسد نابود شده، از جمله ویران کردن اردوگاه فلسطینی‌ها در یارموک در نزدیکی دمشق، اشغال کریمه و جنگ دونباس در سال ۲۰۱۴، اشغال شهر و منطقه‌ی عفرین در سال ۲۰۱۷ که پس از هفتادودو روز بمباران هوایی  توسط ارتش ترکیه از جمعیت کُرد «پاکسازی» شده و به «جهادستان» تبدیل شد، نابودی کامل منطقه‌ی ارمنی ناگورنو-قره‌باغ در اکتبر  ۲۰۲۳ و  امروز کشتار انجام شده توسط حماس و جنگ در غزه، پیوندهایی برقرار کرد.

اولین نقطه‌ی مشترک میان این رویدادها، مداخله‌ی رژیم‌های ضد-دموکراتیکی است که با وجود درگیری‌های خصمانه‌ای که با یکدیگر دارند اما هماهنگ نیز عمل می‌کنند[۸]: تصمیم ولادیمیر پوتین برای اشغال کریمه در سال ۲۰۱۴ و شروع جنگ علیه اوکراین، در پی امتناع اوباما، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، از انجام تعهدات خود و تحریم رژیم دمشق پس از استفاده از سلاح شیمیایی علیه غیرنظامیان در غوطه شرقی در پاییز ۲۰۱۳ گرفته شد. اشغال عفرین به تایید مسکو در حالی روی داد که همچنان روسیه خود را “پرو کُرد” معرفی می‌کند، تا هم از کُردهای سوری که با نیروهای آمریکایی همکاری کرده بودند انتقام بگیرد و هم در عین حال روابط خود با آنکارا را نیز بهبود ببخشد. ناگورنو-قره‌باغ با توافق ضمنی کرملین و به تلافی انقلاب ۲۰۱۸ ارمنستان و رئیس جمهور شدن نیکول پاشینیان، علی‌رغم پیشینه‌ی تاریخی «حمایت» روسیه از ارمنیان، پاکسازیِ اتنیکی‌ شد. در هر دو فاز این جنگ آذری-ارمنی، نه تنها آنکارا بلکه اورشلیم نیز با پیگیری منطق منفعت‌طلبانه‌اش، به باکو کمک‌های نظامی چشمگیری ارائه داد. حمله‌ی ۷ اکتبر توسط یک گروه مخفی در داخل حماس سازماندهی شد که احتمالاً به صورت مستقل عمل می‌کند. اما آیا لازم است به این نکته اشاره کنیم که حماس و جهاد اسلامی فلسطین، بخشی از “محور مقاومت” به رهبری آخوندها در تهران هستند؟ همچنین از خاطر نبریم که روسیه به جنگ کنونی در غزه همچون فرشته‌ی نجات می‌نگرد، زیرا علی‌رغم عدم پیشرفت ارتش‌ پوتین در حمله‌ای کە از فوریه ۲۰۲۲ در اوکراین آغاز کرده، اما با شروع جنگ در غزه توجه افکار عمومی جهان به جای دیگری معطوف شد و حاکم کرملین اکنون می‌تواند خود را همچون مدافع فلسطینیان معرفی کرده و اعتبارش را در میان اعراب و  در “جنوب جهان” تقویت کند.

دومین نقطه‌ی مشترک بین این رویدادها، مصونیت از مجازات است کە البتە برای مردم غیرنظامی بهای بسیار سنگینی در پی داشتە است. پوتین در واکنش به حمله‌ی وحشتناکی که با سلاح‌های شیمیایی در غوطه‌ی شرقی انجام داد و به خاطر آن مجازات نشد، اعلام کرد که غرب “شرف و عزتش را از دست داده است”؛ در حقیقت پوتین می‌دانست که درها برای پیش‌برد برنامه‌های جاه‌طلبانه‌اش در راستای بازآفرینی امپراتوری روسیه “که هیچ مرزی ندارد” باز گذاشته شده است. به علاوه، آنکارا نیز می‌دانست که سیاست باج‌خواهی خوب عمل می‌کند و از همین رو  در عرض دو سال پس از اشغال عفرین، با هم‌دستی دولت ترامپ بار دیگر حملات خود را برای اشغال یک منطقه‌ی دیگر در سوریه و گرفتن آن از نیروهای کُرد آغاز کرد.

الهام علی‌اف، رئیس جمهور آذربایجان، از اقتدار پوتین در تنش‌های قفقاز آگاه بود و چراغ سبز حمله به ناگورنو قره‌باغ را در سال ۲۰۲۰ از پوتین دریافت کرده بود. در سال ۲۰۲۳ الهام علی‌اف به این واقعیت پی برد که ولادیمیر پوتین نه توان و نه اراده‌ای برای مداخله در درگیری‌های منطقه ندارد و کشورهای غربی نیز برای تاثیرگذاری بر أوضاع، دور و ناکارآمد هستند. ایران نیز از نفوذ خود برای کنترل عراق و لبنان استفاده می‌کند و با کمک متحدانش شورش‌های سال ۲۰۱۹ را سرکوب کرد، آنها به این نتیجه رسیده‌اند که جهان بیشتر بر پایه‌ی قلدری و باج‌خواهی عمل می‌کند تا اصول حاکمیت و حقوق بین‌الملل تدوین شده در سیستم وستفالیایی.

در هر یک از این موارد، حاکمیت از منطق حقوق بین‌المللی که جهان را به قلمروهای دولتی با مرزهای به رسمیت شناخته شده و «منطقه‌ی خشونت[۹]» تعریف شده تقسیم می‌کند، پیروی نمی‌کند. بلکه واحد حاکمیت ملت است، ملتی که موجودیت آن از سوی ملتی دیگر در سطح بیولوژیک تهدید می‌شود.  بر این اساس، بقای این ملت حاکم مستلزم فقدان و یا محو کردن «دشمن ملت» و قلمروزدایی از آن به میانجی کوچ اجباری است. بر اساس این منطق، «دفاع از خود» دیگر تابع الزمات حقوق بین‌الملل نیست چه رسد به «حقوق مردم». آيا هیتلر، هیملر و گوبلز در زمان خود این ایده را تبلیغ نکردند که رایش سوم فقط باید نسبت به آلمانی‌ها دلسوزی یا ترحم کند؟

این جنگ‌ها که به نام حاکمیتِ ملی/اتنیکی و غیردولتی به راه انداخته شده‌اند، جنگ‌های تمدن‌زدایی هستند. تمدن فرایندی متناقض است، بدین معنا که اگرچه محدودیت‌هایی را به ویژه در مورد کاربست خشونت علیه دیگران تحمیل می‌کند، اما در مقابل امکان‌های مهمی را برای ایجاد اعتماد و انسجام اجتماعی در فضا و زمان به ما ارائه می‌دهد.[۱۰] چنان‌چه تحرک فضایی جامعه‌ای محدود شود، ایستا بماند، فاقد آزادی انتخاب مکان و شیوه‌ی زندگی خود باشد، گذشته‌ای نداشته باشد که برای ساختن هویت خود از آن الهام بگیرد و نتواند خود در آینده خود را تعریف کند، چنین جامعه‌ای نمی‌تواند وجود داشته باشد. به علاوه، هیچ جامعه‌ای هم که صاحبان قدرت و نیروهای نظامی و گروه‌های نظامی موازی وابسته به آن، آزادانه و بدون محدودیت به خشونت و جنگ تمام‌عیار متوسل شوند و  ارزش‌های جهان‌شمول را نفی و زیرپا بگذارند، نمی‌تواند زنده بماند.

بحران سه‌گانه‌ی مشروعیت

اگر جنگ کنونی از منظر تاریخی بررسی شود، پرسش‌هایی را در چهارچوب ارزش‌ها و اصول دموکراتیک درباره‌ی مشروعیت سه نهاد مختلف، دولت اسرائیل، جنبش فلسطین و حماس، به وجود خواهد آورد. ابتدا از اسرائیل آغاز کنیم، چرا که تاریخ اروپا تاریخ یهودیان هم هست؛ تاریخی که بدون دانستن آن نمی‌توانیم جنبش‌هایی اروپایی مانند اصلاحات، روشنگری و  گذشته‌ی سوسیالیسم‌های اروپایی را درک کنیم. اسرائیل چهره‌ای ژانوسی دارد: از یک سو کشوری ‌است که توسط الیت چپ صهیونیستی تاسیس شد که به دنبال ایجاد یک کشور سوسیالیستی متمایز از مدل شوروی بودند، از سوی دیگر بر اساس اندیشه‌های هزاره‌گرایی آمریکایی ایجاد شده که برپایی اورشلیم زمینی را پیش‌شرط ظهور اورشلیم آسمانی می‌دانست. هولوکاست، هرچند تنها دلیل ایجاد کشور اسرائیل در سال ۱۹۴۸ نبود، اما اساسا با تاریخ اروپا گره خورده است، و سنگینی خیانت بخش‌هایی از اروپا به جمعیت یهودی خود و نیز خیانت به ارزش‌های بنیادی‌اش را به دوش می‌کشد. بنابراین اسرائیل هم امتداد «غرب» در جهان عرب است و هم وجدان گناهکار غرب که شکست‌های اخلاقی و مسئولیت آن در قبال مردم تحت ستم را یادآور می‌شود.

با این حال ظهور راست‌ افراطی بسیار فاسد و  نژادپرست در چند دهه‌ی گذشته، امری غیر قابل قبول در دموکراسی، و نیز فساد گسترده در میان طبقه‌ای سیاسی که حزب لیکود را احاطه کرده، مشروعیت تاریخی و دموکراتیک اسرائیل را با چالش‌های جدی مواجه ساخته است؛ حزبی که در تلاش است «اصلاحات» را با هدف تضعیف استقلال قوه‌ی قضاییه پیش ببرد و همزمان در پی تشکیل یک «بلوک امنیتی هژمون» است که بیش از هرچیز به تشدید استعمار کرانه‌ی باختری خواهد انجامید. اسرائیل در واقع یک بحران دموکراتیک را تجربه می‌کند که تنها مختص به اسرائیل نیست -به اوربان، بولسونارو و ترامپ فکر کنید- اما در این مورد خاص و صرفا به دلیل وجود مساله‌ی فلسطین، به آسانی می‌تواند ابعاد دیگری به خود گرفته و در میان مدافعانش این احساس را برانگیزد که مدل ایجاد شده توسط بنیان‌گذاران اسرائیل شکست خورده است.

مسئله‌ی فلسطین که در اوایل دهه ۱۹۹۰ از سوی کشورهای عربی و متخاصم دو بلوک جنگ سرد مصادره شده بود، همزمان با انتفاضه‌ی اول و در نتیجه‌ی تلاش‌های صلح در کنفرانس مادرید و سپس معاهده‌ی اسلو، مشروعیت غیرقابل انکاری پیدا کرد. کدام نیروی دموکراتیکی در اروپا و آمریکا می‌تواند این واقعیت را انکار کند که فلسطینیان مردمانی هستند که از موجودیت ملی شایسته‌ی این نام و  حتی از تداوم سرزمینی و شکل گیری کشور واحد در بیست درصد از خاک فلسطین اشغالی از سال ۱۹۶۷، محروم شده‌اند؟ هیچ دولت دموکراتیکی نمی‌تواند از ایجاد شهرک‌های نظامی اسرائیلی حمایت کند، شهرک‌هایی که با جاده‌های ویژه و دیوارهایی محافظت می‌شوند که هرگونه آزادی رفت‌وآمد مردم فلسطین را ممنوع می‌کند. چه کسی می‌تواند انکار کند که فلسطینی‌ها مردمی شکست خورده هستند که در شرایطی غم‌بار و مالیخولیایی، مشابه آنچه ابن‌خلدون[۱۱] در قرن چهاردهم برای توصیف مردمان تحت سلطه‌ی قدرت‌های دیگر توصیف کرده بود، زندگی می‌کنند؟ با این حال باید بحران مشروعیتی که این جامعه را تضعیف می‌کند نیز برجسته کرد. جامعه‌ای که نمایندگان رسمی آن در رام‌الله بارها از برگزاری انتخابات داخلی در فلسطین امتناع کرده‌ و رئیس‌جمهور آن نیز، محمود عباس متولد سال ۱۹۳۵، با گذشت زمان از نفوذش کاسته شده و دیگر کسی به حرف او گوش نمی‌دهد، مشروعیت دموکراتیک ندارد. جامعه‌ی فلسطین با مسئولیتی دشوار، به دشواری شرایطی که در آن قرار دارد، روبه‌روست و آن هم پیش‌نهادن و ارائه‌ی آلترناتیو‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به نخبگان خود برای خروج از این بن‌بست و نیز ارائه‌ی تصویری جدید از آینده به افکار عمومی اسرائیل و جهان است.

حماس نیز که از زمان استقرارش در اردوگاه‌های فلسطینی از اواسط دهه‌ ۱۹۸۰ همواره پایگاه اجتماعی محکمی داشته است، با گفتمان جهادی خود، امتناع از به رسمیت شناختن اسرائیل، اتحاد آشفته و  گاه لرزان با رژیم بشار اسد و آخوندها در ایران، اشغال مسلحانه‌ی نوار غزه و مصادره‌ی خشونت‌آمیز منابع مالی، دغدغه‌ی کسب هرنوع مشروعیت دموکراتیکی را به تمامی به کناری نهاده است. با این وجود حماس به تدریج توانسته از مشروعیت مساله‌ی فلسطین سواستفاده کرده و از سوی جامعه‌ی جهانی و حتی مقامات اسرائیل به عنوان بازیگری بالفعل که باید به حساب آورد یا حتی مورد مذاکره قرار داد، پذیرفته شده است.

پس از حملات ۷ اکتبر، چند تن از رهبران این سازمان اعتراف کردند که ماه‌ها در تلاش بودند تا مقامات اسرائیل را متقاعد کنند که هیچ علاقه‌ای به جنگ و درگیری ندارند و تنها به دنبال رونق اقتصادی هستند. چنین اعترافی آدم را به تامل وامی‌دارد: اگرچه حمله‌ی ۷ اکتبر از سوی این سازمان اسلام‌گرا به عنوان کنش مقاومت مورد تجلیل قرار گرفت، اما تهدیدی علیه اسرائیل نبود. با این وجود هیچ نشانه‌ای مبنی بر زیرسوال رفتن مشروعیت مساله‌ی فلسطین، حداقل در گفتمان رسمی اروپا و ایالات متحده‌ی آمریکا وجود ندارد؛ هرچند این امر در مورد حماس صدق نمی‌کند ، گروهی که از ایران، حزب‌الله لبنان، حشدالشعبی عراق و حوثی‌های یمن، که همگی وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستند، حمایت غالبا نمادین دریافت کرده و همزمان  از سوی اردوغان، رئیس جمهور ترکیه، و کرملین نیز حمایت ملایم‌تری دریافت کرده است.

اطلاعات کمی در مورد دلایل دست‌زدن حماس به چنین اقدامی وجود دارد. توضیحات ارائه شده، از قبیل مقابله با نزدیکی عربستان سعودی به اسرائیل و یا تلاش برای ترغیب ایران و جهان عرب به جنگ تمام‌عیار با اسرائیل، غیر قابل قبول به نظر می‌رسند. بالعکس، این تصور وجود دارد که این سازمان اسلام‌گرا به اطمینان دولت اسرائیل از خطاناپذیری سیستم امنیتی‌اش واکنش غرورآمیزی داشته، سرخوشی مستور در اولین بیانیه‌هایی که این سازمان پس از حمله ی مزبور منتشر کرد ،گواهی بر این امر است. احتمالا حماس اقدامات خود را بیش از حد مهم ارزیابی کرده و تصور می‌کند کل تاریخ فلسطین، اسرائیل، خاورمیانه و جهان به چند ساعت حمله‌ی او محدود می‌شود. نادیده گرفتن عقلانیت که برای بقای خود سازمان هم ضروری‌ست، تنها به حماس محدود نمی‌شود، با این حال اقدامات غیرعقلانی و تحریک‌آمیز زمینه‌ساز شروع جنگی بود که اکنون در حال ویران کردن غزه است.

درسی که از هاینه می‌توان آموخت

فراتر از تاریکی روزگاری که در آن قرار داریم، آینده ممکن است پر از سناریوهای فاجعه‌بار باشد؛ از اخراج عملی بخشی از ساکنان نوار غزه تا حملات گسترده‌تر توسط حماس. با این حال باید بر ضرورت افزایش آگاهی تاکید کرد، ابتدا در درون جامعه‌ی اسرائیل که بیش از هر زمانی نیازمند پیروی از تعالیم حکیم هلیل است؛ حکیمی که تورات را در این جمله خلاصه کرد: «آن‌چه از نظر خودتان نفرت‌انگیز است را با دیگران انجام ندهید.» (تلمود بابلی، رساله‌ی شبات ۳۱آ)، و سپس در میان جامعه‌ی فلسطین، جوامع عرب و همچنین فعالان طرفدار فلسطین در سراسر جهان، که مقاومت ملی نمی‌تواند جنایات توده‌ای را توجیه کند. مهم‌تر از آن، ضرورت درک پیوند میان آگاهی مدنی و دانش تاریخی، عبرت گرفتن از تراژدی‌های گذشته (۸) و درنهایت توجه به آنچه هاینریش هاینه گفت:

«مطمئنا بدتر از بدهی‌های پولی، دَین‌هایی هستند که اجداد ما وظیفه‌ی بازپرداخت آن را بر دوش ما گذاشته‌اند. هر نسلی تداوم نسل پیشین است و  باید به شکست‌هایش پاسخ دهد. همان‌طور که در کتاب مقدس آمده است، پدران غوره‌ی انگور خوردند و دندان فرزندان کُند شد. یک همبستگی بین نسل‌هایی که یکی پس از دیگری می‌آیند برقرار است، و همان‌طور که مردمان جدید به این چرخه می‌پیوندند، باید این مسولیت را برعهده بگیرند، تا آنجا که در نهایت این تمام بشریت است که باید بدهی بزرگ گذشته را با ورشکستگی جهانی تسویه کند».[۱۲]

دموکراسی باید این نوع از آگاهی تاریخی و درک عمیق از گذشته را ترویج دهد، به این معنی که اگر گذشته‌ی ما دلایلی برای افتخار کردن و امیدوار بودن ارائه می‌دهد، هیچ تضمینی وجود ندارد که آینده نیز شبیه به آن باشد. کتاب ارمیا یک تفاوت مهم و ظریف را شامل می‌شود که هاینه احتمالاً به طور دلخواه حذفش کرده است، اما ما می‌توانیم آن را بازیابی کنیم: همانطور که من دیدم آن‌ها ریشه‌کن می‌کنند و خراب می‌کنند و ویران می‌کنند و فاجعه به بار می‌آورند، همچنین آن‌ها را می‌بینم که می‌سازند و می‌کارند، چنین گفت پروردگار. در آن روزها، مردم دیگر نمی‌گویند «پدران غوره‌ی انگور خوردند و دندان فرزندان کُند شد.» به جای آن، هرکس برای گناه خودش می‌میرد؛ «هرکه غوره‌ی انگور بخورد، دندان‌هایش کند می‌شود.» (ارمیا ۳۱: ۲۸-۳۰) به جوامع اسرائیلی و فلسطینی بستگی دارد که این پیام را سکولار و نامعادباورانه تفسیر کنند و از آن‌ برای ساختن آینده‌ای بسیار متفاوت استفاده کنند.

ترجمه‌ی انگلیسی به فارسی این مقاله توسط تحریریه کومار با نسخه‌ی اصلی و فرانسوی مقاله تطبیق داده شده است.

 نسخه‌ی فرانسوی مقاله در این لینک قابل دسترس است:

https://www.cairn.info/revue-esprit-2023-12-page-77.htm&wt.src=pdf

نسخه‌ی انگلیسی این مقاله از سوی انتشارات آکادمیک Cadenza  ترجمه و ویرایش شده است که در این لینک قابل دسترس است:

https://www.cairn-int.info/revue-esprit-2023-12-page-77.htm&wt.src=pdf

منابع و پانویس‌ها

[۱]. سامسون یا شمشون عبری: שִׁמְשׁוֹן، شِمشون به معنی “چون خورشید” یکی از شخصیت‌های اسطوره‌ای یهودیان در تورات است. بر طبق روایت عهد عتیق، او به دلیل خیانت فلسطینی‌ها از آن‌ها انتقام گرفت و غزه را ویران کرد. این شخصیت قدرتی فرابشری داشت. (مترجم فارسی)

[۲]. این مقاله در تاریخ ۲۳ دسامبر ۲۰۲۳ منتشر شده است و آمار جان‌باختگان و تلفات انسانی و غیرانسانی جنگ در غزه اکنون بسیار بیشتر است. (مترجم فارسی)

[۳]. آرماگدون یک فیلم سینمایی علمی-تخیلی آمریکایی ساخته شده در سال ۱۹۹۸ است.

[۴]. مقصود این است که چندین نسل از اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها از این جنگ طولانی به ستوه آمده‌اند. (مترجم فارسی)

[۵]. Cited in Gilles Paris, ‘Israël et les illusions d’une solution militaire à Gaza’, Le Monde, November ۳, ۲۰۲۳, accessed January ۱۰, ۲۰۲۴, https ://www.lemonde.fr/idees/article/۲۰۲ ۳/۱۱/۰۳/israel-et-les-illusions-d-une-solution-militaire-a-gaza_۶۱۹۷۹۶۶_۳۲۳۲.html.  (مولف)

[۶]. See Emma Beals and Peter Salisbury, ‘A world at war: What is behind the global explosion of violent conflict?’ Foreign Affairs, October ۳۰, ۲۰۲۳, accessed January ۱۰, ۲۰۲۴, https://www.foreignaffairs.com/africa/world-war.    (مترجم انگلیسی)

[۷]. Hamit Bozarslan, L’Anti-démocratie au xxi siècle. Iran, Russie, Turquie (Paris, CNRS Éditions, ۲۰۲۱).

[۸]. See Gaïdz Minassian, ‘Trois guerres en interaction, en Ukraine, à Gaza et dans le Haut- Karabakh’, Le Monde, November ۲, ۲۰۲۳, accessed January ۱۰, ۲۰۲۴, https://www.lemonde.fr/idees/article/۲۰۲۳/۱۱/۰۲/haut-karabakh-ukraine-gaza-trois-guerres eninteraction_۶۱۹۷۸۳۱_۳۲۳۲.html.(مترجم انگلیسی)

[۹]. Anthony Giddens, The Nation-State, and Violence: Volume ۲ of A Contemporary Critique of Historical Materialism (Berkeley/Los Angeles, University of California Press, ۱۹۸۷), p. ۱۲۰. (مترجم انگلیسی)

[۱۰].  See Hamit Bozarslan, Crise, violence, dé-civilisation. Essais sur les angles morts de la cité (Paris, CNRS Éditions, ۲۰۱۹).  (مترجم انگلیسی)

[۱۱].  See Hamit Bozarslan, ‘Quand les sociétés s’effondrent. Perspectives khaldûniennes sur les conflits contemporains’, Esprit ۱ (January ۲۰۱۶): pp. ۳۰–۴۴, doi : https://doi.org/۱۰.۳۹۱۷/espri.۱۶۰۱.۰۰۳۰.

 (مترجم انگلیسی)

[۱۲]. Heinrich Heine, Memoires, online at: https://www.projekt-gutenberg.org/heine/memheine/memhein۴.html Cited in Stathis Kouvélakis, Philosophie et révolution de Kant à Marx [۲۰۰۳] (Paris, La Fabrique, ۲۰۱۷), p. ۱۲۱.  (مترجم انگلیسی)

* پيوند مستقيم به تارنمای کۆمار (جمهوری)
/https://govarikomar.com