سرسخن: جمهوری اسلامی با سقوط حکومت سوریە مهم‌ترین حلقە “عمق راهبردی” خود را از دست داد!

در داخل ایران، بر کنار از عوامل دیگر، در اثر سقوط «بشاراسد»، رژیم ضعیف‌تر میشود. اختلاف بین جناح‌های آن، که هر کدام می‌خواهد تقصیر این شکست فاحش را به گردن دیگری بیندازد، تشدید خواهد شد. رژیم در مخمصه توجیه این باخت بزرگش، نه تنها برای مردم که حتی برای پایگاه خودش هم گرفتار شده است. در مقابل، روحیه مردم ایران نیز از سقوط یک رژیم دیکتاتوری دیگر، آن هم همدست رژیم حاکم بر ایران در منطقه، تقویت می شود. هرچند که عناصر و گروه‌هایی باز هم بخواهند مردم را از “سوریه‌ای شدن” ایران، بترسانند.

سرسخن :

جمهوری اسلامی با سقوط حکومت سوریه مهم‌ترین حلقه «عمق راهبردی» خود را از دست داد!

بدنبال شروع دور جدید درگیریها در سوریه بین ارتش سوریه و نیروهای دولتی «بشار اسد» از یک سو و گروهای مخالف حکومت ، ظرف کمتر از دوهفته دولت بشار اسد سقوط کرد و خود وی به مسکو گریخت و بدین ترتیب حکومت استبدادی خاندان اسد پس از ٥٤ سال خاتمه یافت.
سرعت پیشروی نیروهای مخالف حکومت که از شمال سوریه، ادلب، آغاز شده بود و سقوط شهرها یکی پس از دیگری، حیرت انگیز بود. چنان برمیاید که ارتش سوریه در مقابل پیشروی نیروهای ضد حکومت بتدریج عقب نشینی کرده و به هیچوجه از مواضع خود دفاع نکرد.
سقوط حکومت و فرار «بشار اسد»، با استقبال مردم و هلهله و شادی در خیابانها همراه شد. زندانها گشوده شد و برخی از زندانیانی که بیش از چهار دهه محبوس بودند، با ناباوری از زندان خارج شدند.
جنگ در سوریه تاریخ طولانی دارد. چه در زمان «حافظ اسد» و چه در زمان پسرش «بشار اسد»، اعتراضات مردم و خیزشهای اجتماعی علیه استبداد حاکم کم نبوده است. حافظ اسد با خشونتی کم نظیر اعتراضات را در خون خفه می‌کرد. بشار اسد هم دست کمی از پدر نداشت. اما با آغاز بهار عربی وضعیت تغییر کرد و جنبش اعتراضی مردم سوریه رنگ مقاومت بخود گرفت.
با شروع بهار عربی، از تابستان ٢٠١١ اعتراضات مردمی به صورت مسالمت‌آمیز آغاز شد، ولی حکومت دست به سرکوب اعتراضات زد. از این مقطع جنبش مسلحانه در مرزهای سوریه شکل گرفت. با به خشونت کشیده شدن مبارزات مردم، دست حکومت‌های منطقه و قدرت‌های خارجی برای دخالت در امور داخلی سوریه باز شد.
حکومت اسلامی ایران که از ابتدای شکل‌گیری رابطه مستقیمی با حکومت سوریه داشت، بتدریج به پشتیبان مستقیم حکومت اسد تبدیل شد و با شروع درگیری‌ها از سال ٢٠١١ ، نقش موثری در حفظ حکومت اسد بازی کرد. حکومت سوریه هم نقش اساسی در سیاست «عمق استراتژیک» حکومت اسلامی ایران بازی می‌کرد. از ٢٠١٥ نیز نیروی نظامی روسیه در کنار حکومت ایران از حکومت سوریه دفاع می‌کرد.
حکومت مذهبی ایران از همان ابتدا با شعار «صدور انقلاب اسلامی» در پی گسترش نفوذ خود در منطقه بود. این مسئله جدا از نقش ایدئولوژی مذهبی در آن و تمایلات توسعه جویانه حکومت اسلامی در منطقه، اهمیت استراتژیکی هم برای بقای رژیم داشت.
خامنه‌ای در نماز جمعه ١٤/١١/ ١٣٧٣ گفت:
«با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، اعتزاز و افتخار و مباهات به اسلام، در مسلمانان زنده شد. اسلام، عزیز شد و مسلمان احساس کرد که اسلام مایه‌ی سربلندی اوست. این هم از برکات انقلاب اسلامی بود. اصلا یکی از ابعاد این انقلاب و به قول معروف «عمق استراتژیک انقلاب ما» همین است و دشمنان، همین را می‌خواهند از ما بگیرند. مثل این است که انسان خیمه‌ای داشته باشد و دهها ریسمان در دهها سرزمین، با میخهای بلند آن را کوبیده باشند. این خیمه به گونه‌ای استوار و پابرجا می‌ماند که هیچ توفانی نمی‌تواند آن را تکان دهد. این‌که می‌بینید ملتهای مسلمان در آسیا و اروپا و آفریقا، به نفع انقلاب اسلامی سخن می‌گویند؛ از یک فتوای امام، آن طور حمایت می‌کنند؛ از انقلاب اسلامی، از روز فلسطین – روز قدس؛ جمعه‌ی آخر ماه رمضان – و دیگر مناسبتها آن طور استقبال می‌کنند و درباره‌اش شعار می‌دهند، همه حاکی از عمق استراتژیک جمهوری اسلامی است، که دشمنان، این را هم نمی‌توانند ببینند.»
«عمق استراتژیک» یا «عمق راهبردی» (Strategic Depth) ، مفهومی در علوم سیاسی، نظامی و روابط بین‌الملل است که به توانایی یک کشور یا سازمان برای حفظ و تقویت موقعیت خود در مواجهه با تهدیدات یا چالش‌ها اشاره دارد. برای حکومت اسلامی به معنی نفوذ در کشورهای همسایه، آبراه‌های استراتژیک و کنترل تنگه هرمز، تشکیل نیروهای نیابتی، توسعه توان موشکی، حمایت از “نیروهای مقاومت” و گسترش گفتمان انقلاب اسلامی و نهایتا دستیابی به قدرت بازدارندگی اتمی بود.
به دنبال جنگ هشت ساله ایران و عراق، دفاع در عمق راهبردی برای حفظ بقای حکومت اسلامی به همراه دخالت در أمور داخلی کشورهای منطقه و تمایلات توسعه‌طلبانه در راس سیاست‌های حکومت قرار گرفت و سپاه قدس که در جریان جنگ ایران و عراق برای عملیات نظامی در عمق خاک عراق سازمان داده شده بود، مسئولیت پیشبرد این سیاست را برعهده گرفت و در طول بیش از سی سال با صرف میلیاردها دلار از جیب مردم ایران و اعزام هزاران کارشناس و مستشار نظامی و تجهیزات جنگی، به حمایت، مسلح کردن و سازماندهی گروهای نیابتی خود در لبنان، عراق، سوریه و یمن پرداخت.
خامنه‌ای در دیدار با اعضاى مجلس خبرگان رهبرى گفت :« توجه بکنیم که ظرفیت‌های ما و توانایى‌هاى ما، فقط آن چیزهایى نیست که ما در داخل داریم؛ ما در بیرون کشور هم ظرفیت‌های مهمى داریم؛ طرفدارانى داریم، عمق راهبردی داریم؛ در منطقه، در کشور؛ بعضى به ‌خاطر اسلام، بعضى به‌ خاطر زبان، بعضى به‌ خاطر مذهب شیعه؛ اینها عمق راهبردی کشور هستند؛ اینها جزو توانایى‌هاى ما هستند؛ از همه‌ى این توانایى‌ها باید استفاده کنیم».۱۳۹۳/۰۶/۱۳
سوریه در این میان نقش مهمتری داشت چرا که تنها دولتی در منطقه بود که از همان ابتدای شکل‌گیری حکومت اسلامی، با آن رابطه نزدیک برقرار کرد و برای هردو طرف این رابطه بسیار مهم بود. سوریه سرپل حضور مستقیم ایران در منطقه حساس خاورمیانه و درجوار اسرائیل و لبنان بود. خامنه‌ای در دیدار با بشار اسد -رئیس‌جمهور سوریه- دو کشور را عمق استراتژیک یکدیگر دانست و تأکید کرد : روابط ۲۸‌ساله‌ی جمهوری اسلامی ایران و سوریه از دیرینه‌ترین و ممتازترین روابط کشورها در منطقه است و این ارتباط صمیمی باید بیش‌از‌پیش تقویت شود. (۱۳۸۵/۱۱/۲۹)
حزب الله لبنان در سال ١٩٨٢ با کمک حکومت ایران و حکومت سوریه تشکیل شد و در سال ١٩٨٥ با انتشار بیانیه‌ای موجودیت خود را اعلام کرد. باید یادآوری کرد که ارتش سوریه تا سال ٢٠٠٥ در لبنان مستقر بود و در این سال بدنبال کشته شدن «رفیق حریری» نخست وزیر لبنان و زیر فشار جامعه بین‌المللی لبنان را ترک کرد.
با شروع درگیریهای نظامی در سال ٢٠١١ ، حکومت اسلامی با ارسال کمک‌های مالی، لجستیکی و نیروی انسانی، نقش موثری در حفظ بشار اسد در سوریه برعهده گرفت. میلیاردها دلار وام در اختیار سوریه قرار داد و در مقابل این کمک‌های بی حساب و کتاب، صاحب چندین پایگاه نظامی در خاک سوریه شد.
با آغاز جنگ در غزه معادلات کمی تغییر کرد. حکومت اسلامی که سال‌ها با شعارهای توخالی خود را پرچمدار مبارزه با اسرائیل و مدافع «محور مقاومت» معرفی می‌کرد، دراین جنگ تنها به پشتیبانی لفظی بسنده کرد و حتی از درگیر شدن مستقیم حزبالله لبنان در این درگیری‌ها جلوگیری کرد. یک سال بعد حکومت اسرائیل که در سایه سکوت و پشتیبانی ضمنی دول غربی و حمایت مستقیم آمریکا کشتار بیسابقه‌ای در غزه به راه انداخته بود، فرصت را مناسب دید تا تهاجمی شدید به حزب الله کرده و تا آنجا که می‌تواند این نیروی نیابتی حکومت ایران را از مرزهای خود دور کرده و به آن ضربه زند. اسرائیل موفق شد با عملیات پیچیده و بمباران‌های مداوم ضربات سنگینی به حزب‌الله لبنان وارد کرده، «حسن نصرالله» رهبر و بخش مهمی از رهبران و فرماندهان نظامی را ترور کرده و توان نظامی آن را تحلیل ببرد.
تضعیف حزب‌الله در لبنان که نقش مهمی در حفظ حکومت بشار بازی می‌کرد از یک سو و درگیری روسیه دراوکرایین که دفاع از حکومت اسد را به صف دوم مسائل مهم رانده بود، عملا موقعیتی را فراهم کرد تا اپوزیسیون حکومت سوریه، دست به تهاجم زند و احتمالا مذاکرات پشت پرده نیز در رها کردن «بشار اسد» توسط ارتش سوریه و عقب نشینی بدون مقاومت نیروهای نظامی و سرعت سقوط حکومت «اسد» و فرار وی نقش موثری داشته است.
جمهوری اسلامی با سقوط حکومت سوریه مهمترین عنصر و حلقه «عمق راهبردی» خود را ازدست داد. همزمان با سقوط آن، مسیر اصلی کمک رسانی و حمایت از حزب‌الله هم بسته می‌شود. در قمار بزرگ «عمق راهبردی»، رژیم و شخص خامنه‌ای بازیگر اصلی آن، بازندگان اصلی هستند. میلیاردها دلار از بودجه کشور را که می‌توانستند صرف رفاه و بهبود زندگی مردم کنند، در یک قمار بی‌حاصل برباد دادند. خامنه‌ای خود بخوبی می‌دانست که مردم با این سیاست مخالفند، ولی مثل هر دیکتاتور فقط به خودش گوش می‌کرد.
خامنه ای در دیداری با مجمع عالی فرماندهان سپاه گفته بود: «این نگاه وسیع فرامرزی، این امتداد عمق راهبردی گاهی اوقات از واجب‌ترین واجبات کشور هم لازم‌تر است که مورد توجّه قرار بگیرد که خیلی‌ها متوجّه به این نیستند، خیلی‌ها توجّه به این ندارند. حالا بعضی‌ها هم توجّه دارند و به نفع دشمن حرف میزنند -[مثلاً میگویند] «نه غزّه، نه لبنان»- امّا خیلی‌ها هم توجّه ندارند؛ واقعیّت این است. این نگاه به این منطقه‌ی وسیع جغرافیایی که جزو وظایف و جزو مسئولیّتهای سپاه است، نگذارید در داخل سپاه تضعیف بشود. (۱۳۹۸/۰۷/۱۰)
اکنون عمق راهبری رژیم تقریبا به نزدیکی مرزهای ایران رسیده است. خامنه‌ای و فرماندهان سپاه و مداحان پرحرف اکنون خاموش و ساکت نظاره‌گر سقوط سرسام آور دیوارهای دفاعی‌شان هستند. همچون قماربازانی که داو چندانی در بساطشان نمانده است در خود فرو رفته‌اند که چه کنند. بی دلیل نیست که این روزها «ظریف» و «لاریجانی» در صف مقدم سیاستمداران جمهوری اسلامی قرار گرفته اند و مدام این طرف و آن طرف درحال مذاکره و گفتگو هستند تا بلکه از ریزش بیشتر این آوار بر سرشان جلوگیری کنند. کم مانده که ظریف در مقابل منزل ترامپ بست بنشیند.
در فردای سقوط حکومت سوریه، آینده این کشور نامعلوم است و افق نوید بخشی برای استقرار صلح و دمکراسی دیده نمی‌شود. اپوزیسیون سوریه بسیارناهمگون هستند، کردها، گروه های اسلامی افراطی یا “تکفیری “، جریانات زیر نفوذ ترکیه، ناسیونالیست‌ها، سکولارها و… همه در سازمانها و احزاب مختلف جمع شده و همه نیزمسلح هستند. در کنار آنها دو دولت اسرائیل و ترکیه و به همراه آنها قدرتهای جهانی هم یقینا تلاش خواهند کرد تا با دخالت در امور داخلی سوریه، ازاین وضعیت آشفته بیشترین بهره را بگیرند. هم اکنون ارتش اسرائیل ضمن بمباران پایگاه‌های نظامی سوریه، وارد خاک این کشور شده است و ترکیه نیز در شمال سوریه با پشتیبانی از «ارتش ملی سوریه» و با بمباران مستقیم، به مواضع احزاب کرد حمله کرده است. اما بیش از هر چیز خطر اسلامگرایان افراطی مایه نگرانی است. امید آن است که در پس سقوط حکومت دیکتاتوری «بشار اسد»، حکومتی دمکراتیک در سایه تفاهم هر چه بیشتر بین نیروهای سیاسی گوناگون مستقر شود.

در داخل ایران، بر کنار از عوامل دیگر، در اثر سقوط «بشاراسد»، رژیم ضعیف‌تر میشود. اختلاف بین جناح‌های آن، که هر کدام می‌خواهد تقصیر این شکست فاحش را به گردن دیگری بیندازد، تشدید خواهد شد. رژیم در مخمصه توجیه این باخت بزرگش، نه تنها برای مردم که حتی برای پایگاه خودش هم گرفتار شده است. در مقابل، روحیه مردم ایران نیز از سقوط یک رژیم دیکتاتوری دیگر، آن هم همدست رژیم حاکم بر ایران در منطقه، تقویت می شود. هرچند که عناصر و گروه‌هایی باز هم بخواهند مردم را از “سوریه‌ای شدن” ایران، بترسانند.
چشم‌انداز تیره و تاری در مقابل حکومت است. شکست «اسد» شکست «خامنه‌ای» است. اعتبار چندانی در منطقه برای حکومت باقی نمانده است. در داخل علاوه بر گرانی لجام گسیخته ناشی از سیاست‌های رژیم، نارضایتی عمیقی در لایه‌های مختلف اجتماعی رشد کرده است. تحریمها گلوی حکومت را میفشارد و مفری هم ندارد. فساد نهادینه شده بخش مهمی از درآمدهای دولت را می‌بلعد. دونالد ترامپ دو ماه دیگر به کاخ سفید خواهد رفت و از هم اکنون روشن است که با سیاست فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی آغاز به کار خواهد کرد. در چنین شرائطی حکومت جز نوشیدن چند جام زهر و از جمله و به احتمال قوی وداع با ماجراجوئی‌های هسته‌اش، چاره‌ای نخواهد داشت.
دور نیست که جامعه ایران با خیزش‌های اجتماعی ناشی از شرائط حاد بحران اقتصادی و در کنار آن اجرای قانون «عفاف و حجاب» روبرو گردد و حکومت نیز دست به سرکوب شدیدتر خواهد زد.
این واقعه بار دیگر نشان داد که هیچ حکومت دیکتاتوری ابدی و لایزال نیست و سرنوشت محتوم همه آنها سقوط و نابودی است. سرنوشت حکومت اسلامی ایران هم چنین خواهد بود. سرنوشتی که در سایه تداوم و گسترش مبارزات مردم، تقویت جنبش‌های اجتماعی، برقراری پیوند میان آنها، گسترش مقاومت و مبارزات جمعی درجهت احیا و استمرار جنبش سراسری “زن ،زندگی، آزادی” دیر یا زود به ثمر خواهد نشست.