
بانک سرمایهگذاری گلدمن ساکس در گزارش اخیر خود گفته است هوش مصنوعی میتواند تا ۳۰۰ میلیون شغل تماموقت در جهان را از بین ببرد زیرا بسیاری از این کارها به شکل اتوماتیک انجام خواهد شد. این تعداد معادل است با یکچهارم تمامکاری که انسانها در اروپا و ایالاتمتحده آمریکا انجام میدهند. اما مگر بد است که رؤیای قدیمیِ کاهشِ کار و افزایش فراغت محقق شود؟ آیا میتوان امید داشت همچنان که در پاسخ «هوش مصنوعی» آمد، این فناوری به رفاه و ثروت بیشتر برای مردم جهان منتهی شود؟ یا مثل همیشه، نیروهای تعیینکنندهای مانند مالکیت و بهرهبرداری از هوش مصنوعی به آن جهت مشخصی خواهند داد؟
دستورکار سیاسی هوش مصنوعی
سانتیاگو زابالا و کلودیو گالو / ترجمهی خسرو صادقی بروجنی
منبع : نقد اقتصاد سياسی
یادداشت مترجم نظر مارکس در مورد هوش مصنوعی چیست؟ «در زمان خود مارکس، مفهوم هوش مصنوعی وجود نداشت، اما برخی از نظریههای او میتواند بهعنوان یک نظریهی اولیه در مورد هوش مصنوعی در نظر گرفته شود. مارکس باور داشت که تکنولوژی و صنعت، به نحوی که برای افزایش سود و بهرهوری به کار گرفته میشود، به طور طبیعی سبب افزایش هوشیاری و تخصص کارگران میشود. او همچنین باور داشت که تکنولوژی و صنعت، بهطور طبیعی به سمت یک جامعهی بهتر و بیشتر به حقوق اجتماعی و اقتصادی برای همهی افراد حرکت میکند. در کل، مارکس به دلیل باور در تحولات تاریخی و جامعه شناختی، ممکن است از یک نظریهی هوش مصنوعی پایه رونده باشد». آنچه خواندید پاسخِ هوش مصنوعی به پرسش ابتدای متن حاضر است. این پاسخ نهتنها دقیق نیست بلکه خطاهایی دارد. با این همه، کم نیستند نقلقولهایی از پاسخهای کاملاً اشتباه و مهملِ هوش مصنوعی که این روزها در فضای مجازی دست به دست میشود: «کتاب بوفکور از کیست؟ کتاب بوفکور نوشتهی نویسندهی پرتغالی خوزه ساماراگو است» یا «شازده احتجاب نوشتهی کیست؟ شازده احتجاب از شاهزادهای به نام عبدالله است که در داستان «شازده کوچولو» نوشتهی آنتوان دو سنت-اگزوپری رخ داده است». و … پاسخ هایی که به ما گوشزد میکنند هنوز خیلی زود است تا فهم و درکمان را بهکل تعطیل و به دست هوش مصنوعی بسپاریم. با این همه همچنان که مارکس در مانیفست هشدار داده بود بورژوازی هالهی مقدس تمامی حرفهها را از بین برده و همهی آنها را به کار مزدی تبدیل میکند، در سایهی هوش مصنوعی بیش از هر زمان دیگری این نگرانی وجود دارد. بانک سرمایهگذاری گلدمن ساکس در گزارش اخیر خود گفته است هوش مصنوعی میتواند تا ۳۰۰ میلیون شغل تماموقت در جهان را از بین ببرد زیرا بسیاری از این کارها به شکل اتوماتیک انجام خواهد شد. این تعداد معادل است با یکچهارم تمامکاری که انسانها در اروپا و ایالاتمتحده آمریکا انجام میدهند. اما مگر بد است که رؤیای قدیمیِ کاهشِ کار و افزایش فراغت محقق شود؟ آیا میتوان امید داشت همچنان که در پاسخ «هوش مصنوعی» آمد، این فناوری به رفاه و ثروت بیشتر برای مردم جهان منتهی شود؟ یا مثل همیشه، نیروهای تعیینکنندهای مانند مالکیت و بهرهبرداری از هوش مصنوعی به آن جهت مشخصی خواهند داد؟ آیا این قابلیت جدید یک کاربرد خنثی و بیطرف است یا مانند هر پیشرفت فنی و انقلاب فناورانهی دیگر مناسبات اجتماعی موجود را بازتولید میکند؟ چرا نباید به این هوش ِانسانساز اعتماد کنیم و چرا لازم است نگاهی انتقادی به آن داشته باشیم؟ چه ارتباطی میان منطق هوش مصنوعی با نیروی همسانکنندهی بازار وجود دارد و بسیاری از پرسشهای دیگر موضوعاتی است که در مطلب حاضر به طور اجمالی به آن پرداخته شده است.