ديدگاه
نظام ولایی ایران در حفظ و تحکیم رژیمی که طی ١٢ سال گذشته ٥٠٠ هزار کشته، نزدیک به ٦ میلیون شهروند آواره درون و برون سرزمینی و نیز ویرانی دهشتناک بر روی دست کشورش گذاشت، از هیچ بذل و بخشش حمایت سیاسی، نظامی، مالی و لجستیکی مضایقه نکرد. حداقل هزینهی نظام برای بقای رژیم اسد ٣٠ میلیارد و به اعتباری ٥٠ میلیارد دلار بوده است.
بهزاد کريمی
سقوط اسد، آیینهی ورشکستگی مشی «محور مقاومت»!
سقوط بشار اسد، سرنوشت تکراری دیکتاتورها
بشار اسد، کسی که سال ٢٠٢١ در پی ١٥ سال ریاست بر سوریه، خواست به اتکای ادعای دروغین «حائز شدن ٩٥ درصد آراء ٧٥ درصد صاحبان حق رای در انتخابات برای ٧ سال ریاست جمهوری» سروری به ارث برده از حافظ اسد پدر با ٣٤ سال ریاست نوع مشت آهنین بر سوریه را ادامه دهد، دیشب فرار کرد و بدینسان رژیم نوع اسدی در کشور شامات سرانجام فروریخت. با این رخداد، بار دیگر همانی به تکرار درآمد که آوارش دهههاست در منطقهی دیکتاتور زدهی ما بر سر مردمان آن سنگینی میکند. بشار ساقط شده نه در فردای «بهار عربی» حاضر بود با نیروهای دمکراتیک سوریه تقسیم قدرت کند و نه حتی در این دورهی مواجه با روی خوش نشان دادن «دنیای عرب» و پیشنهادهای تعاملی آنان، بر آن شد که ذرهای از انحصار قدرت دست بکشد. پس آنی بر سرش آمد که هم قدیمی است و هم تکراری!
اینکه پس از سقوط رژیم بشار اسد، سوریه چه وضعیتی خواهد یافت هنوز روشن نیست. سوریه، سرزمین اقوام و مذاهب است و هر کدام نیز به درجات متفاوت سازمان یافته در وجود این یا آن تشکل عمدتاً مسلح. بعلاوه با توجه به موقعیت ژئو پلتیک ویژهی این کشور، هیچ قدرت بزرگ جهانی و نیز قدرتهای خرد و درشت منطقهای را نتوان سراغ گرفت که نسبت به کم و کیف شکلگیری توازن قوای تازه در سوریه حساسیت ویژه به خرج ندهد. هم تعادل قوای درونی شکننده است و هم سهم خواهیهای سیاسی و منطقهای و برنامهای به شدت جریان دارد. بنابراین هم باید انتظار نوعی توافق بر سر رژیم جایگزین دستگاه اسد را داشت و هم چه بسا بگونهای شاهد غمگنانهی کشاکشی خونین میان دینفعهای «مسئلهی سوریه» شد. شاید رویکرد منطقی فعلی در قبال وضعیت پیشآمده این باشد که روندها پی گرفته شود.
تردیدی نیست که بخش قابل توجهی از مخالفان اسد، حاکمی که در عین دیکتاتور بودن سکولار هم بود، بنیادگرایان سنی مذهب هستند و گذشتهی بخشیشان حتی فراتر از اخوان المسلمین به داعش تباری میرسد. حتی گرچه جریان «تحریر الشام» برخوردار از موقعیت بالادست میان فاتحان دمشق، طی چند سال گذشته فاصلههایی از مواضع بنیادگرایانهی قبلی خود گرفته و اولین خوشروییهایش ماجرای حرفهای زیر درخت سیب خمینی در پاریس را تداعی میکند، با اینهمه نباید خطر اسلامگرایی جایگزین اسد را دست کم گرفت. ما ایرانیان هم خودمان چنین تجربهی تلخی را داشتیم و هم شاهد آن در کشورهایی از منطقه شدیم. با این وجود، موجودیت نیروهای متنوع و هر یک نیز دارای پایگاههای سازمان یافته در مناطق دو سوی فرات را نباید دست کم گرفت که اهرم موثری در جلوگیری از انحصار قدرت است.
آنچه اما در بزنگاه حوادث کنونی سوریه میتوان آرزو کرد آنست که این جغرافیای سیاسی دارای موقعیت خودویژه در منطقهی ما، در مهلکهی جنگ داخلی نیفتد. اینکه، از خطر تجزیه در امان بماند، در دمکراتیسم بازسازی یابد و تحت رژیم جایگزینی قرار گیرد که سوریه متشکل از عرب، کرد، آسوری، ارمنی، سریانی، دروزی، ترکمن و نیز مسلمان سنی و علوی و مسیحی را در پلورالیسمی حق محور نمایندگی کند. سوریهای که، با تنظیم مناسبات متعادل با همهی کشورهای منطقه، نه بدل به نیروی نیابتی این یا آن قدرت بزرگ و کوچک، بلکه وزنهای برای خاورمیانهای مبتنی بر صلح و حامی حق حاکمیت متساوی دو ملت اسرائیل و فلسطین باشد. سوریهای که میلیونها شهروند دربدر شدهی خود را بازیاید تا آنها بتوانند هم به زندگی آرام توام با رفاه بازگردند و هم برای این کشور ویران آستین سازندگی بالا بزنند.
جمهوری اسلامی «مقاومت محور» بازندهی اصلی ماجرای کشاکشها در سوریه و منطقه!
در این میان، امر مسلم باخت بزرگی است که نصیب جمهوری اسلامی شد. با فروریزی سوریهی تحت فرمان اسد – این متحد مهم خامنهای و سیاست «عمق استراتژیک» آن – جبههی از قبل ضربه دیدهی «محور مقاومت»، رکن بسیار حساس خود را از دست داد. رژیم عمدتاً علوی اسد برای جمهوری اسلامی تنها یکی از چند مولفهی «هلال شیعی» به شمار نمیرفت، بلکه پل ارتباطی و راه ترانزیتی ولایت فقیه با حزب الله لبنان هم بود. نظام ولایی ایران در حفظ و تحکیم رژیمی که طی 12 سال گذشته 500 هزار کشته، نزدیک به 6 میلیون شهروند آواره درون و برون سرزمینی و نیز ویرانی دهشتناک بر روی دست کشورش گذاشت، از هیچ بذل و بخشش حمایت سیاسی، نظامی، مالی و لجستیکی مضایقه نکرد. حداقل هزینهی نظام برای بقای رژیم اسد 30 میلیارد و به اعتباری 50 میلیارد دلار بوده است.
الان دیگر باید بر فروپاشی بنای امپراتوری شیعه انگشت نهاد و از آن برگشت ناپذیری ورشکستگی مشی جنگ نیابتی جمهوری اسلامی را نتیجه گرفت. حلقهی سیاسی متشکل از جمهوری اسلامی – اسد سوری – عراق پسا صدام – حزب الله لبنان که حدود 20 سال پیش با ایفای نقش اصلی ولایت فقیه در آن بسته شد، امروز به مرحلهی گسیختگی و تلاشی رسیده است. اولین سستی در این حلقه، احیای ملیگرایی به جای شیعهگری در عراق بود که تضعیف موقعیت حشد الشعبیهای دست آموز جمهوری اسلامی را به دنبال آورد. این آغاز زوال اما با ضربات براندازانهی بعدی شتاب گرفت که عموماً به وقایع یک سال و اندی گذشته در پسا عملیات 7 اکتبر حماس برمیگشت. حزب الله بر اثر تلفات غیر قابل جبران در رهبری و صفوف خود و دچار آمدن به حالت فلج نظامی و سیاسی، از موقعیت تعیین کننده در لبنان فروافتاد.
سوریه بی اسد نیز از این پس سنگری برای جمهوری اسلامی نخواهد بود و این، نه یک شکست تاکتیکی برای مشی «عمق استراتژیک» نظام بلکه ضربهی راهبردی و نهایی به آنست. هر وضعیتِی هم که در کشور سوریه پیش بیاید، قدرت فائقه در آن دست دوستی با تهران نمیدهد. تازه این بهترین حالت است، وگرنه اکثریت مردم این کشور نقش حکومت ایران در حفظ اسد و تشویق آن به احتراز از هرگونه تفاهم با مخالفان سوری را از یاد نخواهند برد. سقوط اسد کمر هلال شیعی را شکسته و جمهوری اسلامی از توجیه چنین فضاحت پر هزینهی مالی با تلقات اعلام شده و ناشده در جریان به اصطلاح دفاع از «حرمین شریف» بکلی عاجز است. مشکل نظام در رابطه با امر پیش آمده در سوریه فقط تغییر وضعیت سیاسی در منطقه به ضرر توهمات آن نیست، بلکه یک ایران همه پرسشگر را در برابر خود دارد.
لزوم کارزار پرسشگری از جمهوری اسلامی
در سالهای گذشته بیشترین تبلیغی که جمهوری اسلامی ریاکارانه از آن نان خورد و بر طبل ناسیونالیسم مسموم کوبید، این بود که: اگر در سوریه علیه داعش جنگ تهاجمی در پیش نگیریم باید تن به جنگ دفاعی در تهران داد؛ اگر با اسرائیل در مرزهایش درگیر نشویم باید منتظر پیشروی پروژهی «نظم نوین» در ایران شد! زیر همین تزها بود که قاسم سلیمانی عزیزکردهی خامنهای دست به تشکیل دستجات قربانی دم گوشت مانند «زینبیون» و «فاطمیون» از افاغنه و پاکستانیهای شیعه زد و با آقابالاسر قرار گرفتن «سپاه قدس» بر دولت حتی منصوب ولایت، خزانهی کشور بی دریغ در اختیار آن گذاشته شد تا چمدان پر از پول تقدیم حزب الله، حماس و اسد شود. حالا اما سیاست هر چیز در خدمت «عمق استراتژیک» با درهم شکستن جبههی «محور مقاومت» منعکس در رخداد سوریه، به بن بست رسیده است.
سیاست جنگ نیابتی جمهوری اسلامی که نه فقط ماجراجویانه بلکه تماماً تبهکارانه بوده، در این بیست سال، دنیایی از خسارت بر مردم ایران وارد آورده و در ستیز با صلح در منطقه عمل کرده است. شکست نظام در دمشق، مسلماً روند انزوای جمهوری اسلامی از هر جهت ورشکسته را که از مدتی پیش بر بستر تحولات درون کشوری سرعت گرفته است، شتاب بیشتری میبخشد. این سیاست ورشکسته اکنون بازتاب در پرسشگری اعتراضی میلیونی دارد؛ چرا که سیاست «محور مقاومت» نه تنها ذرهای اصالت و حقانیت در مبارزه ادعایی با اشغالگری و کشتارهای اسرائیل نداشت، که بیشترین خدمت را به هیستری راست افراطی آن کرد. هم اکنون نتیجهی تحریک حماس به عملیات ناسنجیدهی 7 اکنبر را شاهدیم که جدا از پیامد قتل عام 52 هزار انسان توسط اسرائیل، منجر به موقعیت باز برتر این دولت شده است.
سیاست دشمن سازی «مرگ بر آمریکا»، میهن دوستی مترقیانه نبوده و نیست. همانگونه که داد و قال «نابودی اسرائیل»، نه دفاع از حقوق مردم فلسطین بلکه «صدور اسلام» به حساب مردم زجر دیده فلسطین بوده است. جمهوری اسلامی سالها پیش وعدهی محو اسرائیل طی 20سال آینده را داد، حاصل «محور مقاومت» آن اما تقویت باز بیشتر موقعیت راستگرایان اسرائیل را فراهم آورد تا این دولت حتی سودای «نظم نوین» در سر بپرورد. مشی «عمق استراتژیک» با ترساندن کشورهای عربی، آنها را نه ناگزیر از التزام به رعایت حداقل منافع مردم فلسطین، بلکه از راه «صلح ابراهیم» به اسرائیل چسباند. این مشی، جدا از غارت سفرهی مردم فریاد زن «جانم فدای ایران» و قربانی کردن جوانانی از کشور در سوریه، فقط تقویت سیاست توسعهطلبی اسرائیل بوده و تضعیف سازمان آزادیبخش فلسطین و بس.
اکنون باید بیش از هر زمان دیگر کارنامهی مردودی ضد مردمی و ضد ملی جمهوری اسلامی و در راس آن خامنهای را بر متن ورشکستگی مشی «محور مقاومتی» پهن کرد و نشان داد که چرا این سیاست از اول محکوم به شکست بود. روشنگری در این زمینه به ویژه باید بر این متمرکز باشد که چنین سیاستی نه صرفاٌ دلخواستهی شخص ولی فقیه بلکه اقتضای «عقل ولایی» نظام بوده و است. نظام اسلامی، باقی ماندن و دفاع از خود را در تولید دشمن و عملیات ایذایی علیه آن میجوید تا حفظ پایگاه کند. اتخاذ اهدافی چون «عمق استراتژیک» و ابزاری چون جنگهای نیابتی، ناشی از اقتضاهای وجودی این نظاماند. هم از اینرو چسبیدن و رها نکردن یقهی جمهوری اسلامی بخاطر سیاستی سراسر آسیب، گام مهمی در گذر از موجودیت این نظام است. ورشکستگی این سیاست نظام، حلقهای از شکست موجودیت آنست.
١٨ آذر ١٤٠٣ برابر با ٨ دسامبر ٢٠٢٤