طرد وافشای تفکر توتالیتر، ضدیت با جنگ و مبارزه برای عدالت اجتماعی و دموکراسی، همیشه مشغله فکری و دغدعه روشنفکران و متفکران متعهد بودهاست. اخیراً مقالهای به نام جنگ و تروما در مجله انترنتی تل به قلم فرانک هان نویسنده واسی (جستار)نویس شناخته شده ساکن برلین خواندم که از منظرو زاویه دیگری، از دیدگاه یک جستارنویس ادبی، به جنگ اوکراین و به علل آن، که ریشه در یک گذشته تاریخی دارد، پرداخته است. تاریخ گذشته اگر چه گذشته است امامی توان گفت که گذشته هیچگاه گذشته نیست وهمیشه درحال جاری است. شرح روند حوادث واتفاقاتی که درگذشته رخ داده اند در حافظه تاریخی انسان ها باقی می ماند و نسل به نسل منتقل می شود و در بزنگاه های تاریخی میتواند دوباره سربرآورد و خود را نشان دهد.
فرانک هان : جنگ وتروما / ترجمه : جلال رستمی (برگرفته از عصرنو)
جنگ وتروما
فرانک هان
ویرانههای جدیدی که از شهرهای بمباران شده اوکراین سر برمیآورند، تنها حاصل گلوله باران هوایی نیستند، بلکه از اعماق و از پهنای وسیعتری نیز در حال سر برآوردن مجدد هستند که برخی آن را تروما یی میدانند که در طول قرنها، در سراسر منطقه بین ریگا،Riga)) له ویو(Lwiw) و ولادی وستوک (Wladiwostok)توسعه یافتهاست. این روزها کمتر کسی از این تروما یاد میکند. اما در حال حاضر اگر بخواهیم از چرخه خشونت و نفرت فرار کنیم، بحث در باره آن ضرروی است.
بازگشت به پرده آهنین
دو هفته اول جنگ خیلی سریع باعث ایجاد ترس و اندوه در من شد. اندوه برای مردم و کشته شدگان و آوارگان جنگ و همزمان برای از دست دادن جهانی که ما آن را میشناختیم. اندوه برای منطق نظامی که ما را به چاله انداحت و همه آن چیزی، که تحت عناوین تنش زدایی، همزیستی مسالمتآمیز، تغییرات سریع سیاسی «تغیراز طریق تجارت» ***و امی دبه تفاهم و حتی مشارکت شرق و غرب، که از دهه ۱۹۷۰، بنیان گذاشته شده بود را، به باد داد.
همه این ها غم و اندوه مرا را عمیقتر ساخت. غم و اندوه برای از دست دادن جهانی که در عرض چند ساعت دوباره به دنیای پرده آهنین و تهدید هستهای بازگشت و ناگهان ما را با عدم آلترناتیو برای ارسال تسلیحات و کمبود سلاح نیز مواجه کرد!.
درست دراین شرایط اولین سویی از یک روشنایی پیدا شد: مصاحبه با «الکساندر کلوگه»(۲) در هفته نامه دی سایت، آنهم درست یک هفته پس از شروع جنگ. جنگی که به گفته او، جنگی غیرقابل پیش بینی، غیرقابل کنترل و مبهم است. کلوگه دراین مصاحبه می گوید «جنگ را نمی توان با جنگ شکست داد.» و سپس ادامه می دهد: “شما فقط در صورتی می توانید به جنگ پایان دهید که فضایی را پیدا کنید که در آن صلح امکان پذیر باشد.” چگونه این فضا پیدا میشود؟ آیا میتوان حدس زد که فرمول مورد نظر کلوگه برای این فضا – یک خروجی اضطراری است؟
درهم تنیدگی ناشی از جهل سیاسی
بیایید نگاهی به پهنه گسترده ترومای مخفی شده در ضمیر انسانها بیندازیم که ریشههای رونده آن ازشرق به غرب و همچنین فراتر ازر ودخانهی البه(۳) امتداد مییابد. این ریشه رونده ترومای پنهانی به ما هم در آلمان رسیدهاست حال میخواهیم آن را جدی بگیریم یا نه. در سال ۱۹۴۱، احزاب و سازمانهای نظامی اوکراین و لیتوانی از نازیها بهعنوان یک نیروی آزادیبخش استقبال کردند زیرا امیدوار بودند با کمک آنها میتوانند از زیر سیطره حکومت اتحاد جماهیر شوروی نجات یابند. اما بار دیگر، شوالیههای که برای مبارزه با اژدها بیرون آمدهبودند، در طول جنگ، خود به اژدها تبدیل شدند.
پس از سقوط پرده آهنین، درهم تنیدگی از طریق جهل ادامه یافت. نخبگان سیاسی غرب نمیخواستند درباره آسیبهای روحی وروانی که به شرق وارد شدهبود، چیزی بشنوند. آنها روی پیشرفت سرمایه گذاری کرده بودند. میخواستند پیروز شوند و فراموش کنند.
به همین دلیل ادغام اروپای غربی و شرقی آنطور که فکر میشد پیش نرفت. زیرا د رهر دو طرف، طوفان پیشرفت از بهشت، آنطوری که والتر بنیامین به آن اشاره دارد قوی تر از سعی و تلاش همراه با دردی بود که بتواند قطعات شکسته شده ویرانههای تاریخی را، در جا به جای اروپای شرقی به هم وصل کند. من حساسیتهای لهستان را خوب میشناسم، اما حساسیت های روسها را بسیار کمتر. در مورد اوکرایین هم تا امروز اطلاعات بیشتری بهجز خبر شکافهای عمیق کلیشهای فرهنگی، بین بخشهای غربی و شرقی این کشور، نداشتم .
فجایع کیهانی
چند روز پیش به توصیه یکی از دوستان، کتاب مجموعه جستارهای اوکسانا سابوشکو، نویسنده اوکراینی را خواندم که ده سال پیش با عنوان «سیاره ورموت» منتشر شدهاست. این مجموعه جستارها به شکلی شاعرانه و هیجانانگیز، صادقانه و تاثیرگذار، از نوعی که بهندرت با آن مواجه میشوید، نگاشته شدهاست. خواندن آنها برایم همچون روشن شدن هم زمان تمام باطری های یک نورافکن بود. ناگهان متوجه شدم که این جنگ برای چیست: اوکراین شعلههای آتش زخمی است که، در حافظه جمعی حاکمان روسیه دود میکند.
در مجموعه جستارهای سابوشکو، نگاهی دقیق تکان دهنده، واضح و عمیق به سرزمین ذهنی اوکراینیها انداخته میشود. تمرکز این جستارها بر دو فاجعه “کیهانی” است: گرسنگی ۱۹۳۲/۳۳ معروف به هولودومور(۴) و فاجعه راکتور اتمی چرنوبیل در سال ۱۹۸۶. موضوع هولودومور در تبلیغات رسمی اتحاد جماهیر شوروی اساسا جایی ندارد، همانطور که امروزهم دررسانه های رسمی روسیه مسألهی به نام جنگ بر علیه اوکراین وجود ندارد. مرگ ۴ میلیون نفر (۶، یا ۸، یا ۲۰ میلیون؟) دهقان از طریق مصادره ی زمینهای آنها و همچنین تصاحب آخرین ذخیرههای مواد غذاییاشان، امری است که تا به امروز در تاریخنگاری روسیه به آن پرداخته نشدهاست.
خدا در کرملین
پس چرا سابوشکو هولودومور را به عنوان یک «فاجعه کیهانی»، قابل مقایسه با یک نابودی اتمی توصیف میکند؟ او میگوید برای قرنها چیزی شبیه به یک اعتماد اساسی به طبیعت و خلقت الهی د رآگاهی اوکراینیها وجود داشتهاست: آنها معتقدند در هر جنگ و خشونتی که ساخته وپ رداخته دست انسان است، اگر برعلیه این کشور رخ دهد – مردمی که بر این تکه از زمین زندگی میکنند، زنده خواهند ماند. زیرا خاک سیاه این سرزمین منحصر به فرد است و یک چهارم منابع غذایی جهان را تأمین میکند. سابوشکو مینویسد که استالین علاوه بر اهداف سیاسی-اقتصادیاش از کلکتیوسازی، در درجه اول به فکر از بین بردن این اعتماد اساسی به طبیعت و خدا، در میان مردم اوکراین بود. خود او، استالین، در نهایت خدایی بود که به مردم غذا میداد – و همچنین می توانست آن را از آنها بگیرد.
شکستن مقاومت ملی اوکراینی ها به طور کلی و مقاومت اجتماعی دهقانان به طور خاص بدون شک هدف هولودومور بود، اما برای اینکه همه مقاومت ها واقعاً برای همیشه ریشه کن شوند، نیازبه ارسال نشانههای ظالمانه ی متفاوتتری نیز به مردم بود. چیزی شبیه به این: طبیعت و خدا دیگر به شما کمک نمیکنند، شما به معنای واقعی زمینی زیر پای خود ندارید. یا خدای جدید را در کرملین به رسمیت میشناسید یا وحشت شما پایانی نخواهد داشت.
یک شوک درمانی
به گفته سابوشکو، آنچه بعد از آن اتفاق افتاد چیزی نبود جز ترس فلج کننده – برای یک دوره پنجاه ساله. مردم زبان خود رابه کام کشیدند. جای تعجب ندارد، زیرا اجازه نداشتند در مورد آنچه که اتفاق افتادهاست، صحبت کنند. اوکسانا سابوشکو از زنی میگوید که در سال ۱۹۳۳ جزء کسانی بود که زبان به کام کشیده بودند و در سال ۱۹۸۶ در مواجهه با فاجعهی جدیدی که حادثه راکتور اتمی چرنوبیل بهوجود آورد، ناگهان زبانشان باز شد. سابوشکو از این حادثه بهعنوان «یک شوک درمانی» نام میبرد. تأثیر این حادثه از یک سو، به فعال شدن مجدد یک ترومای قدیمی انجامید و ناگهان چنان آنرا در حافظه مردم زنده کرد که میشد درباره آن به شکل علنی حرف زد. اما این شوک درمانی اثرات دیگری نیز داشت: ترس از بین رفت، خشم از کادرهای دفتر سیاسی زبانه کشید و تا حد تمسخر آنها پیش رفت. اعضای دفتر سیاسی بر خلاف فاجعه گرسنگی سال ۱۹۳۳، دیگر نمیتوانستد حادثه انفجار اتمی را پنهان کنند. حال مجبور بودند با لکنت زبان و خیلی ناشیانه با پاهای لرزان در دفاتر خود مقابل دوربین ها حاضر شوند.
واژه چرنوبیل به معنای افسنطین است که عنوان کتاب« سیاره ورموت- یا افسنطین» به آن اشاره دارد. درانجیل یوحنا هم در باره افسنطین این پیشگویی را می خوانیم: «و فرشته سوم زمانی که در شیپور خود میدمد، ستاره بزرگی که مانند یک مشعل میسوزد، از آسمان بر یک سوم دریاها و سرچشمهی آبهای جهان فرود میآید. نام این ستاره افسنطین(۵) است.» به گفته اوکسانا سابوشکو، متن این پیشگویی از کتاب مقدس ظرف چند ساعت هم زمان با انفجار راکتور اتمی در کیف منتشر شد. هیچ کس نمیدانست چه کسی آن را برای اولین بار بیان کرد، اما این خود یک علامت هشدار دهنده برای سیستم کمونیستی بود اینکه وزنه یک پیش گویی انجیلی یرای مردم اوکراین، یکباره بیش از هر کلمهای از جانب کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سنگینتر شد.
زخم روسی
این داستان مرا بار دیگر به مصاحبه الکساندر کلوگه و فرض اصلی او هدایت کرد:« جنگ را نمیتوان با جنگ شکست داد»، با این وجود در هرم وقعیتی امکاناتی فراتر از مارپیچ خشونت و نفرت که اینگونه با اقدامات سیاسی و نظامی ادامه مییابد، وجود دارد . کلوگه اغلب از “شکافی که شیطان باز میکند” یا “خروج اضطراری” صحبت میکند. انسان میتواند فاجعه راکتور چرنوبیل را بهعنوان «شکاف شیطان» همانطورکه اوکسانا سابوشکو آنرا تفسیر میکند، بفهمد.
با شوک درمانی سال ۱۹۸۶، یک طلسم بزرگ شکست. ترس فروکش کرد، زبان مردم دوباره باز شد و ناگهان اتفاقی کاملاً غیرمنتظره شروع گردید – که تا مرز فروپاشی نظام شوروی ادامه یافت.
این برای شرایط حال حاضر اوکراین چه معنایی میتواند داشته باشد؟ ارسال تسلیحات به اوکراین ممکن است در نهایت به هر قیمتی به آتشبس منجر شود، اما با این حال، نمیتواند زخم های گستردهی تروما د راین سرزمین را التیام بخشد، بلکه آن را عمیق تر میکند.
این سوال در شرایطی که ما امروزدر آن قرار داریم همچنان مطرح است که چرا رهبری روسیه در واقع خود را در معرض تهدید اوکراین میبیند. اگر اوکراین فردی بود که پوتین به چشمان او نگاه میکرد، در آن چه میدید؟ آیا همانند داستان آن خرسی نیست زمانی که او به چشمان یک فرد نگاه میکند، در آن چهرهی دیگری از خود میبیند. چهرهای که باعث وحشت او میشود و او را وامیدارد به آن فرد حمله کند؟
بینندهای که با دقت کامل به چشمان اوکراین نگاه میکند زخم جنایت بزرگی را میبیند که در آن شعله میکشد. زخم التیام نیافته هولودومور، که یک زخم روسی است، زخم گناه و شرمندگی که طی قریب به یک قرن چرکین شده و مسکوت ماندهاست. آیا وحشت پوتین ناشی از دیدن همین زخم نیست که روسیه خود مسبب آن بودهاست.
شاید سماجت در تخریب آنچه که در اوکرایین دیده میشود، ریشه در ترس، از همین زخم پنهان دارد.
تروماتراپی
اگر تنها چنین بود، دیگر رویکردهای سیاسی و نظامی برای حل این مناقشه لازم نبود. آنگاه برای آن حتما به یک زبان دیگری نیاز بود زبانی که به روح جمعی روسی این اجازه را بدهد که با جنایات دوران استالین مقابله کند و از تجلیل آن زمان دست بردارد و در پی آن فضایی باز شود که در آن هنر وم عنویت هم بتوانند قدرت روان درمانی خود را بهکار گیرند. من دوباره از الکساندر کلوگه نقل قول میکنم. او اخیراً نیز ابراز نظر کرد که، منع آنا نتربکو خواننده بزرگ و سر شناس روسی بر روی صحنه، برای اجراهای اپرا در کشورهای اروپایی، امری است بیهوده، برعکس او باید بیش از پیش روی صحنه باشد تا بتواند اپرای “مازپ پا”(۶) اثر چایکوفسکی را بخواند تا مردم را به گریه بیاندازد. آن وقت شما یک فضای ماتمزده دارید: «ما میتوانیم تحت تاثیر قرار بگیریم، میتوانیم غم خفته را بیدار کنیم و اجازه دهیم اشکهایی که پنهان شدهاند به ناگهان سرازیر شوند.»
آیا تلسکوپ ، برای چشم بهتر است یا قطره اشکی که چشم را میشوید؟ هنر پاسخ میدهد: اشک. علم به شما میگوید، البته برای تقویت دیدن، میکروسکوپ، تلسکوپ و عینک.
هر دو پاسخ درست است. اما ترکیب عاطفه با بینش نیاز به اندوه دارد.»
درمان تروما زمانی به موفقیت میرسد که انسان بتوان ددر مورد آن حرف بزند. اگرچه حرف زدن در مورد تروما یک راه درمان طولانی است، اما تنها راهی است که سرانجام میتواند به انسان آرامش دهد.
***Wandel durch Handel
تغیر از طریق تجارت
اصطلاح مهمی که امروز در رابطه با سیاست های غرب ب اشرق مورد نقد جدی قرار گرفته، همین اصطلاح سیاست «تغیر از طریق تجارت» است که یورگ لائو نویسنده و خبرنگار و هماهنگ کننده سیاست خارجی در بخش سیاست روزنامه سایت و ستون نویس “۸۰ عبارت” به آن پرداختهاست .ما در اینجا از مطلب او برای شناخت بیشر تاریخچه این سیاست استفاده میکنیم :
تعاریف مختلفی از مفهوم «تغییر از طریق تجارت» وجود دارد، مانند «تغییر از طریق یکپارچگی» و یا «تغیر از طریق مشارکت در مدرنیزاسیون». این تعاریف به فرمولی برمیگردند که «اگون بار»سیاست مدار برجسته سابق حزب اس پ دی آلمان برای معرفی مفهوم سیاست جدید در یک سخنرانی در Tutzing در سال ۱۹۶۳ استفاده کرد: «تغییر از طریق نزدیک شدن».
هسته مفهومی این سیاست این بود که فضای سیاسی و اجتماعی یک رژیم استبدادی (در آن زمان اتحاد جماهیر شوروی) می بایستی با انگیزه گشایش اقتصادی باز شود. بدون شک، این یکی از گسترده ترین ایدههای سیاست خارجی در جمهوری فدرال آلمان بود.
سوسیال دموکرات ها آن را ابداع کردند. دموکرات های مسیحی در ابتدا به شدت با آن مبارزه کردند. اما بعدها، وزیر اقتصاد CDU، پیتر آلتمایر، وفادارترین مدافع آن شد. او نگرانیهای خود را برای دخالت بیشتر دولت آلمان در هنگکنگ یا هشدار دادن در مورد سرکوب اویغورها را کتمان نکرد و آنها را از روی میز مذاکره با چین به دلیل نگرانیاش از شکست سرمایهگذاریهای شرکتهای چینی در شبکه ۵G آلمان، برداشت. استدلال این بود که عدم دخالت در اوضاع سیاسی یک کشور چنانکه برای اتحاد جماهیر شوروی مؤثر واقع شد، در نهایت میتواند دیر یا زود برای چین و دیگر «شرکای سر سخت» هم، به ثمر بنشیند.
این در حقیقت یک بی اهمیتی شگفت انگیز از یک مفهوم موفق تاریخی بود. طرفداران امروزی این عبارت «همبستگی» به دقت نادیده میگیرند که در دهه ۱۹۷۰، در جریان مذاکرات کنفرانس امنیت و همکاری در اروپا (KSZE)، این سیاست با تعهد آشکار به رعایت حقوق بشر و حقوق مدنی همراه بود. در قانون نهایی کنفرانس امنیت و همکاری در اروپا که در پی یک سری درگیریها به ابتکار کشورهای عضو پیمان ورشو در ۳ ژوئن ۱۹۷۳ در هلسینکی بر گزار شد. حاکمان بلوک شرق به «احترام به حقوق بشر و آزادیهای اساسی، از جمله آزادی فکر، وجدان، مذهب یا عقیده» پاسخ مثبت دادند. البته مشخص بود که آنها این پاسخ مثبت را تنها کلماتی بیاهمیت بر روی کاغذ میدانستند که نشاندهندهی بی اهمیت جلوه دادن این کنسپت تاریخی مهم از طرف بلوک شرق بود. هدف از این تعهد با حاکمان بلوک شرق در دهه ۷۰ این بود: شما فقط در صورتی از طرف ما به رسمیت شناخته خواهید شد و ما با شما رابطه خواهیم داشت که حقوق بشر را به رسمیت بشناسید. با توجه به این امر بود که مخالفان درون این کشورها که برای آزادی بیشتر در کشورهای عضو بلوک شرق می جنگیدند، توانستند به این قرارداد استناد کنند.
موفقیت تنش زدایی شرق و غرب با امضای این تعهد میبایستی با ترکیبی خلاقانه از انگیزه و فشار، اقتصاد و اخلاق و ارزشها و علایق مشترک بر پا میشد.
اما امروز با محو شدن این قرارداد که میخواست نشان دهد سیاست همکاری اقتصادی به نحوی وبه طور خودکار و غیرقابل مقاومت می تواند باعث گشایش فضای سیاسی شود، شکست خوردهاست. سالهاست که نمونه چینی آن، باور به این سیاست را خیلی ساده رد کردهاست. رژیم پکن به طرز ماهرانهای نشان دادهاست که میتواند گشایش اقتصادی را با بسته شدن فضای اجتماعی – سیاسی ترکیب کند و نشان دهد تجارت نیز بدون «تغییر» امکانپذیر است و بازارهای آزاد را میتوان با شهروندان غیرآزاد مدیریت کرد.
جالب توجه است که دولت چین سیاست «تغییر از طریق تجارت» رادر روابط تجارت خارجی خود با دیگر کشورها اعمال میکند – فقط این تغییر باید با مفهوم ارزشها و ایدههای چینی رخ دهد. هر کسی که می خواهد در چین ماشین بفروشد باید در مورد سرنوشت اویغورها سکوت کند. اگر دادههای تلفن همراه خود را از طریق زیرساخت چینی هدایت میکنید، لطفاً در صورت بروز تداخل، در مورد امنیت این دادهها سؤالی نپرسید. و: هرکسی که می خواهد متقاضیان چینی را به دلیل نگرانیهای امنیتی از گسترش شبکه G5در آلمان محروم کند، لطفاً وابستگی صنعت صادرات آلمان به بازار چین را در نظر داشته باشد.
____________________________________
۱-والتر بنیامین Walter Benjamin
: نویسنده ، فیلسوف ومنتقد ومترجم آلمانی است که در سال ۱۸۹۲ در برلین متولد شد ودر سال ۱۹۴۰ در تبعید و در اسپانیا در گذشت۲-آلکساندر کلوگه Alexander Kluge (متولد 1932)
کارگردان وفیلم نامه نویس ونویسنده و هنر مند برجسته آلمانی
۳-البه albe رودخانه ای است که ازچکسلواکی سرچشمه می گیردودر کشور آلمان امتداد می یابد.
۴- هولودومورHolodomor به زبان اوکراینی یعنی مرگ در اثر گرسنگی
۵- افسنطین (افسنتین، ابسنتین، مروه) گیاهی از تیره کاسنی، علفی و پایا است و به ارتفاع ۰.۴۰ تا ۰.۶۰ سانتی متر و حتی گاها رشدآن به یک متر ونیم نیز می رسد . این گیاه به حالت انبوه در زمین های بایر سنگلاخی، کنار جاده ها و دامنه کوهستان ها تا ارتفاعات ۲۰۰۰ متری می روید. پراکندگی آن به صورتی است که در نواحی مختلف فرانسه، دامنه های آلپ و پیریه، سوییس، بلژیک و در آسیا مانند شمال ایران و … می روید. افسنطین گیاهی حساس به سرما، مقاوم به خشکی و کم آبی است. تاریخ شناسایی این گیاه به دوران های خیلی قدیم، در حدود ۱۶۰۰ سال قبل از میلاد مسیح نسبت داده می شود.
منبع: سایت آپادانا
۶- بخشی از اپرای مازپ پا اثر چایکوفسکی را می شود در لینک زیر دید
https://youtu.be/0OK0m7rHBo0