احمدي نژاد طي سفر دو روزه به لبنان در مهرماه امسال (از صبح چهارشنبه 13 اکتبر تا شب پنجشنبه 14 اکتبر 2010)، طي سخنراني در «بنت جبيل» در جنوب لبنان و در چند کيلومتري مرز اسرائيل، به حمايت از نابودي اسرائيل پرداخت.
«حزب اله» و متحدين آن در استقبال از احمدي نژاد نقش اصلي را داشتند و بدين طريق، بابت کمک هايي که از دولت اسلامي ايران دريافت مي کنند، از اين دولت حمايت کردند. اما حزب اله تنها يک نيرو از جامعه سياسي در لبنان است. در اين کشور «ائتلاف 14 مارس» دست بالا را دارد. اين جريان با دولت اسلامي ايران رابطه ويژه اي نظير رابطه حزب اله با آن ندارد. «سعد حريري» نخست وزير کنوني لبنان و «ميشل سليمان» رييس جمهور نيز با احمدي نژاد طي سفر او، ديدار کردند. اما بخش مهمي از جامعه لبنان بعد از تجربه تلخ چند جنگ ويرانگر، حاضر نيست که جنگ جديدي را با اسرائيل شروع کند. بهمين دليل است که آنان به سخنان احمدي نژاد در جنوب لبنان اعتراض کرده اند. مقامات لبناني و بخصوص گرايش سياسي حاکم «اتئلاف 14 مارس» مي گويند سخنان احمدي نژاد طي ديدار با رئيس جمهور لبنان حاکي از دوستي و احترام به حاکميت ملي لبنان بود. اما اين موضع احمدي نژاد در جنوب بيروت و جنوب لبنان، تغيير کرد و او به خودش اجازه داد لبنان را خط مقدم جبهه مقاومتي معرفي کند که رهبري اش در دست رژيم ايران و هدفش، آزادسازي فلسطين و تغيير آرايش سياسي منطقه و سرنگوني نظام استکبار جهاني است.
خواست نابودي اسرائيل از يکسو و خواست تشکيل «اسرائيل بزرگ» از سوي ديگر، هنوز هواداران پر و پا قرصي دارند. ولي بي ترديد عمر اين تمايلات ديگر بسر آمده است. در آغاز تصميم سازمان ملل در نوامبر 1947، براي تقسيم سرزمين و تشکيل دو دولت اسرائيلي و فلسطيني، تمايلاتي تحت عناوين «دشمن اعراب» و «اسرائيل بزرگ» شکل گرفت. زماني که در 14 مه 1948 تشکيل دولت اسرائيل توسط داويد بن گوريون اعلام شد، با عدم تشکيل دولت فلسطينيان، «نکبت» براي نيمه ديگر ساکنين اين خاک آغاز گشت. وجود لابي دولت اسرائيل و نفوذ آن در سياست جهاني و نيز جنگ سرد ميان شرق و غرب در آن زمان و نقشي که دولت اسرائيل در پيشبرد سياست هاي غرب در منطقه ايفا کرد، حمايت هاي بي دريغ قدرت هاي بزرگ جهاني را از آن بر انگيخت و توازن را به نفع اين دولت دگرگون کرد. پيروزي نظامي اسرائيل در پنج جنگ بزرگ با اعراب و ياغي گري دولت اسرائيل در برخورد با غالب قطعنامه هاي سازمان ملل در باره مناقشات منطقه اي، نشانه آن توازن قوا بود. بر چنين متني، نه فلسطينيان بعنوان يک مجموعه و ملت صاحب حق در سرزمين خود از ديد اسرائيل موجوديت داشتند و نه موجوديت دولت اسرائيل از طرف فلسطينيان و حاميان آن ها مورد شناسايي قرار مي گرفت. هر طرف نابودي طرف ديگر را خيال پردازي مي کرد، تشکيل «اسرائيل بزرگ» و نابودي «دشمن ملت عرب» انعکاس اين تمايلات بود. تمايلات و باورهايي که گويي قرن ها از آن ها گذشته است. احمدي نژاد و دوستانش هنوز اين تمايلات و باورها هستند و آن ها را به زبان مي آورند.
صحنه سياسي منطقه را اکنون با آرايشي ديگر مي توان ترسيم کرد. نيروها و کشورهايي که منافع خود را از طريق راه حل صلح آميز براي حل مناقشات منطقه اي دنبال مي کنند و نيروهايي که راه حل تشنج آميز را تعقيب مي نمايند. در ميان نيروهاي حامي راه حل غير مسالمت آميز، بنا بادعاهاي رسمي، يگانه قدرت دولتي، دولت اسلامي ايران است. اين دولت، اکنون توسط کساني هدايت مي شود که نشان مي دهند که از تجارب شصت ساله گذشته هيچ نياموخته اند و گرايشاتي شبيه خود را در کشورهاي عربي و در فلسطين، در روش هاي غير آشتي جويانه همراهي مي کنند. حزب اله لبنان و نيرو هاي مشابه درمنطقه جرياناتي ارتجاعي هستند که در اين دوران از موقعيت ويژه اي برخوردار شده اند. اين موقعيت ويژه را سياست هاي تبعيض آميز قدرت هاي بزرگ در منطقه فراهم کرده است و مسئوليت اصلي نيز بر عهده بانيان اين سياست هاست.
منطقه ما، يکي از زخمي ترين و جريحه دارترين مناطق جهان است. اين منطقه همچنين يکي از ثروتمندترين مناطق جهان و منطقه اي پر از غناي تاريخي و فرهنگي است. اما با دريغ بايد اضافه کرد که اين منطقه مرکز گره خوردن تناقضات بسياري نيز گشته است. راه حل مناقشات اين منطقه، جنگ نيست. اسرائيل را، عليرغم برخوردهاي تجاوزکارانه، نمي توان و نبايد نابود کرد. بايد از سياستي جهاني دفاع کرد که روز به روز بيشتر به طرف راه حل آشتي جويانه با تشکيل دولت فلسطيني و به سوي مهار ياغي گري اسرائيل مي چرخد. در اين راه وحدت نيروهاي منطقه براي راه حل صلح آميز مي تواند بر سياست جهاني نقش و نشان خود را به جا بگذارد. وحدتي که امروزه سياست دولت اسلامي ايران مخل آن است. از اين سياست دولت اسلامي، تا کنون جز به تفرقه و جنگ داخلي ميان فلسطيني ها و جز به زيان براي تشکيل دولت مستقل آن ها به چيز ديگري نيانجاميده است.
براي رژيم اسلامي ايران، بر مبناي آن انديشه عقب افتاده، منطقا يک دشمن استراتژيک وجود دارد که بايد آن را لابد با همراهي «سران دولت هاي عربي و اسلامي» نابود کند. اين منطق ، تجهيز جنگي را به پيش مي کشد. رژيم ايران، براي نابودي دشمن استراتژيک، منطقا به تجهيزات استراتژيک بايست مجهز شود. اين امر در شرايطي مطرح مي شود که برنامه هسته اي ايران، بنا به نظر کارشناسان معتبر ايراني، کمترين توجيه اقتصادي را ندارد. از جمع آن استراتژي ضد اسرائيلي، با اين برنامه هسته اي غير قابل فهم به لحاظ اقتصادي، و عدم رعايت موازين و مقررات «ان. پي. تي.» چه نتيجه منطقي گرفته مي شود؟ آيا سفرهايي نظير مسافرت به لبنان و سخنراني هايي از آن نوع در مرز اسرائيل، جز شک بيشتر نسبت به خطر رژيم اسلامي براي صلح جهاني و منطقه اي و از اين راه جز انزواي بيشتر براي کشور ما حاصلي در بردارند؟
خواست نابودي اسرائيل، يک استراتژي تشنج آفرين و شکست خورده در منطقه است که تنها به عمليات ايذائي افراطيون منجر مي شود. از سوي ديگر اين استراتژي تشنج آفرين ضد اسرائيلي، افکار عمومي جهاني را به اهداف پنهان برنامه هسته اي ايران بيشتر مشکوک مي کند. سخنان تشنج انگيز احمدي نژاد در «بنت جبيل» در جنوب لبنان نه بنفع فلسطينيان است، و نه بنفع ايرانيان. منافع ملي کشور ما در برقراري صلح و آرامش در منطقه است. سازمان ما در عين محکوم نمودن ادامه سياست اشغالگرانه دولت اسرائيل و ايجاد شهرک هاي يهودي نشين در سرزمين هاي فلسطينيان، از تلاش اينان براي تامين حق تعيين سرنوشت خود در سرزمين هائي که به آن ها تعلق دارد، حمايت مي کند و راه حل به رسميت شناختن دو کشور و تشکيل دو دولت مستقل را راه حلي عادلانه و منطبق بر مصوبات سازمان ملل مي داند و از هر تلاشي در اين جهت حمايت مي کند.
29 مهرماه 1389
21 اکتبر 2010