حتی انگلستان و ایالات متحده خیلی زود به عصر شرکتهای سهامی و انحصارها و نیمه انحصارها کشانده شدند. اگر معنای سرمایهداری محدودیتی از لحاظ زمانی پیدا کند، چگونه میتوانیم نظام ماقبل و مابعد آن را که بعضی جنبههای آنها با نظام «کارگاههای آزاد» مشابهاند، مشخص سازیم؟
فرهاد نعمانی
سرمایهداری چیست؟
برداشتهای مختلف از اصطلاح و منشأ سرمایهداری
اشاره
مقالهی حاضر نخستین بار در کتاب «سرمایهداری چیست؟» (تهران، کتاب نمونه، 1352) منتشر و در دههی 1350 بارها تجدید چاپ شد. در این مقاله تلاش میشود با مرور دیدگاههای اقتصادی گوناگون و برداشتهای مختلف از اصطلاح سرمایهداری، خاستگاه تاریخی سرمایهداری بهاختصار تشریح شود. ـ نقد اقتصاد سیاسی
با وجود کاربرد فراوان اصطلاح سرمایهداری توسط اقتصاددانان غربی، تعریف مشخص و دقیقی از مفهوم سرمایهداری نشده است. بعضی از اقتصاددانان حتی حاضر نیستند بپذیرند که سرمایهداری یک نظام خاص اقتصادی است. در بسیاری از مواقع رد کردن چنین امری ضمنی است: آنها کلمهی سرمایهداری را به کار نمیبرند مگر در رابطه با سیر تکامل اندیشههای اقتصادی، و یا اگر این اصطلاح را به کار میبرند جنبهی سرسری دارد و اهمیتی به تعریف مشخصی از آن نمیدهند.
اصطلاح سرمایهداری حتی در بسیاری از کتابهای درسی معروف قدیمی، ازجمله کتاب اصول علم اقتصاد آلفرد مارشال، بهکار برده نشده است. بعضی دیگر از اقتصاددانان، مثل آدولف واگنر (Wagner) دربارهی معنای این کلمه کمی گفتوگو کرده، در آخر بهکار بردن آن را رد کردهاند. در کتابهای درسی و پایهای اقتصادشناسی امروزی اصطلاح سرمایهداری بهعنوان کلمهای مفید و قابلاستفاده ذکر میشود. ولی معمولاً تحلیل مشخصی از آن به دست داده نمیشود.[1] بسیاری از اقتصاددانان امروزی به تعریف این اصطلاح نمیپردازند، چراکه مفاهیم اصلی در نظریهی آنها در چارچوبی از تجریدات عوامل نسبی تاریخی (که تنها در رابطه با آن میتوان سرمایهداری را تعریف نمود) قرار دارد. بسیاری از تاریخشناسان که تعریف مشخصی از سرمایهداری نمیکنند، بر این عقیدهاند که حوادث تاریخی بهحدی پیچیده و گوناگوناند که نمیتوان از مقولات کلیای مانند سرمایهداری سخن گفت، و بدین ترتیب منکر تشخیص اعصار تاریخی میگردند. به عقیدهی آنها میتوان تنها به تشریح یک یا چند جنبهی سرمایهداری که مشخصکنندهی ادوار مختلف تاریخی است، پرداخت. در باور آنها سرمایهداری یک مفهوم تجریدی اقتصادی است و نه یک مفهوم تاریخی. از نظر آنها مطالعهی منشاء سرمایهداری نیز کاری بیهوده و عبث میباشد.
اگر سرمایهداری بهعنوان یک هستی تاریخی وجود خارجی نداشته باشد، پس منتقدین این نظام که تغییر آن را خواستارند، بیهوده میگویند. به عقیدهی موریس داب غایت آن عده که چنین باور میدارند، رد نظریهی کسانی است که سرمایهداری را بهعنوان یک نظام تاریخی در نظر میگیرند. در حقیقت، سالهاست که تحقیقات ارزنده و وسیع دربارهی تاریخ اقتصادی کشورها و نواحی مختلف نشان داده که نفی چنین پدیدهای مشکل است.[
برداشتهای مختلف از اصطلاح سرمایهداری
مانند هر مفهوم تاریخی دیگری از سرمایهداری هم برداشتهای متفاوتی شده است. بهطور کلی مهمترین این تعاریف را میتوان به چند دسته تقسیم کرد. البته باید متوجه بود که اگر بپذیریم چنین مقولات تاریخیای را رویدادهای تاریخی میآفرینند، نه تمایلات فردی انسانها، تعریفی از سرمایهداری که قابل تطبیق با تحولات تاریخی باشد، مشخص خواهد گردید.
برداشت پارهای از پژوهشگران از این اصطلاح مخصوصلاً آنها که به مکتب اتریشی (Austrian) گرایش دارند، فنی و غیرتاریخی است. در برداشت آنها استفاده از این واژه بر پایهی زمانگیری (time- using) روشهای تولید است. در این حالت مقصود آنها از این اصطلاح طریق مالکیت ابزار تولید نیست. بلکه منشأ اقتصادی و گسترش استفاده از آن موردنظر است. از آنجا که تولید از بدویترین اشکال آن تا به حال همواره تا حدحی سرمایهگرایانه بوده است، این اصطلاح برای مشخص کردن ادوار تاریخی قابل استفاده نیست.
عدهای دیگر سرمایهداری را یک نظام بی قیدوبند بنگاههای خصوصی و آزاد، یعنی نظامی که در آن روابط اقتصادی و اجتماعی به وسیلهی قرارداد تعیین میشود، نظامی که زیست انسانها در آن آزادانه است و اجبارهای قانونی و محدودیات مختلف وجود ندارند، میدانند. در این برداشت سرمایهداری مترادف با نظام «بدون دخالت» (laissez faire) و گاهی نظام رقابت آزاد می باشد. چنین تعریفی از سرمایهداری (کارگاههای آزاد) تنها شامل نظام اقتصادی چند کشور مانند انگلستان و ایالات متحده در قرن نوزدهم، خواهد شد: حتی انگلستان و ایالات متحده خیلی زود به عصر شرکتهای سهامی و انحصارها و نیمه انحصارها کشانده شدند. اگر معنای سرمایهداری محدودیتی از لحاظ زمانی پیدا کند، چگونه میتوانیم نظام ماقبل و مابعد آن را که بعضی جنبههای آنها با نظام «کارگاههای آزاد» مشابهاند، مشخص سازیم؟
مکتب تاریخی آلمان سرمایهداری را با تولید برای بازارهای دور یکی میداند. اگر پیشهوران محصول خود را به بازار شهر عرضه میکنند، در سرمایهداری تولید برای بازارهای محلی و غیرمحلی انجام میگیرد. مکاتب تاریخی آلمان بین «اقتصاد طبیعی» قرون وسطی و «اقتصاد پولی» که بعد از آن به وجود، تفاوت قائل است. در باور بعضی از پیروان این مکتب ملاک اساسی تشخیص سرمایهداری رابطهای است که بین تولید و مصرف کالاها وجود دارد؛ به عبارت دیگر آنچه اهمیت دارد فاصلهای است که برای رسیدن کالا از تولیدکننده به مصرفکننده طی میشود[3]. عدهای نیز سرمایهداری را یک نظام بازرگانی میدانند که تولید برای بازار بر آن مسلط است. معمولا در کنار این خصیصه، انگیزهی سودطلبی به عنوان یکی از مشخصات اساسی سرمایهداری در نظر گرفته میشود؛ وجود عدهی زیادی که زندگی آنها برمبنای سرمایهگذاری پول در بازرگانی، نزولخواری یا تولید، به منظورر به دست آوردن درآمدی از آن، بنا شده است.
معنی دیگر سرمایهداری توسط مارکس وبر و ورنر زومبارت بیان میگردد. در باور زومبارت ماهیت سرمایهداری به وسیلهی جنبههای اقتصادی آن مشخص نمیشود، بلکه ماهیت آن را باید در آن جنبههایی که معرف «روح» سرمایهداری است جستجو کرد. این «روح» ترکیب روح کارگاهها با روحیهی عقلانیت و حسابگری بورژوازی میباشد. به عقیدهی زومبارت انسان ماقبل سرمایهداری «انسان طبیعی» (natural man)ای بود که تصور او از فعالیت اقتصادی بر گرد ارضای خواستهای طبیعی او دور میزد. برعکس، در عصر سرمایهداری انگیزهی مسلط فعالیت اقتصادی، اندوخته سرمایه میباشد.
به عقیدهی وبر «سرمایهداری در جایی وجود دارد که تدارک صنعتی برای نیازهای گروههای انسانی، بدون در نظر گرفتن اینکه این نیازها چیست، توسط روش کارگاهی آماده می شود.»[4] وبر عقیده دارد که در یک موسسهی سرمایهداری عقلانی از حسابداری سرمایه استفاده میشود. او نیز مانند زومبارت به «روح» سرمایهدار عقیده داشته، آن را گرایش برای به دست آوردن سود به طرز عقلانی و سیستماتیک میداند.
موریس داب و هممکتبان او ماهیت سرمایهداری را نه در «روح» کارگاه سرمایهدار و نه در استفاده از پول به عنوان یک وسیلهی مبادله در جهت تحصیل سود میدانند. در باور آنها سرمایهداری یک شیوهی تولید خاص است. غرض از شیوهی تولید فقط سطح و موقعیت فن (سطح نیروهای مولد تولید) نیست، بلکه طریق مالکیت وسایل تولید و روابط اجتماعی بین انسانها که تنها از رابطهی آنها با پویش تولید منتج میشود، مطمح نظر میباشد. بدین ترتیب سرمایهداری تنها «یک نظام تولید برای بازار- نظام تولید کالایی… نبوده، نظامی است که در آن نیروی کار خود به کالا تبدیل میشود و در بازار مانند هر نوع شئی دیگری برای مبادله، خرید و فروش میشود»[5] در چنین دیدی اقتضای تاریخی این نظام تمرکز مالکیت وسایل تولید در دست یک طبقهی خاص، و در نتیجه پیدایش طبقهای است که فاقد مالکیت وسایل تولید میباشد. در نتیجه فعالیت تولیدی به وسیلهی گروه آخر در ازای مزد انجام میگیرد. آنچه که این تعریف را از تعاریف دیگر متمایز میکند این است که وجود بازرگانی، قرض دادن پول و طبقهی تاجر و بازرگان برای ایجاد جامعهی سرمایهداری کافی نیست: سرمایهی طبقه ثروتمند را در به دست آوردن ارزش باید در تولید به کار برد.
منشأ سرمايهداري در برداشتهاي مختلف
معاني مختلفي كه از آنها ياد شد، همه تاثير مهمي بر تحقيقات تاريخي گذاشتهاند. اگرچه از بعضي جهات اين برداشتها با يكديگر مشابه هستند، با اين همه هر يك از آنها نظر خاصي در مورد منشأ و رشد سرمايه داري ارائه ميدارند.
آن عده كه عقيده دارند سرمايهداري توليد براي بازار ميباشد، منشأ سرمايهداري را در گسترش معاملات بازرگاني در افق «اقتصاد طبيعي» قرون وسطي ميدانند. به عقيدهي آنها مراحل اصلي رشد سرمايهداري نيز با گسترش بازار يا تغيير شكل سرمايهگذاري و كارگاه بازرگاني مطابقت دارند.
هدف اصلي مطالعات وبر و زومبارت بررسي منشأ سرمايهداري بود. به عقيدهي وبر زومبارت هر عصر تاريخي «روح» مختص خود را دارد، و اين روح شامل برخوردهاي روانشناسانهاي است كه به هر عصر ويژگي خاص خود را ميبخشد. طبق نظريهي تكامل اقتصادي آنها منشأ پيدايش سرمايهداري دگرگوني در گرايشهاي روانشناسانه است كه به قواي فكري و ذهني اقتصادي فئوداليسم شكل ميدهد. هر دو متفكر دگرگوني قواي فكري و ذهني را مقدم بر پيدايش شيوهي توليد سرمايهداري ميدانند. در اين دگرگوني سودطلبي، كارگاه بازربگاني، كار سخت توأم با انضباط جايگزين ارزشهاي سنتي فئودالي در روستاها و سازمانهاي اصناف در شهرها ميگردد. در باور زومبارت اين روح جديد مواضع ايستاي اقتصاد را به گرداب فعاليت سودآور ميكشاند. از طرف ديگر، ماكس وبر عقيده دارد كه منشأ سرمايهداري در فلسفهي اخلاقي جديد اقتصادي است. اين اخلاق موانع سنتي در راه فعاليت سودآور آزاد و به دست آوردن سود را از ميان برميدارد و در عين حال كار سخت و اقتصادي را كه براي توسعه توليد سرمايهداري لازم است، تقديس ميكند.
در ابتدا زومبارت منشأ روح سرمايهداري را در فعاليت اقتصادي يهوديان كه در قيد فلسفهي اخلاقي كليساي قرون وسطي كه فعاليت سودآور را تقبيح ميكرد، نبودند، ميدانست. به اين طريق جرقهي گرايش فكري جديد به وجود آمد و به پيدايش سرمايهداري انجاميد. بعدها زومبارت اين نظريه را يكجانبه خواند و در عوض منشأ سرمايهداري را در عوامل مختلفي كه «روح كارگاهي» و «روح» زندگي بورژوازي را برانگيختهاند، جستجو كرد.
ماكس وبر منشأ فلسفهي اخلاقي سرمايهداري را در نهضت اصلاح مذهب (Reformation) ميدانست. طبق نظر وبر نهضت اصلاح مذهب و آموزش لوتر (Luther) و كالوين (Calvin) شركت در فعاليت اقتصادي و زندگي اقتصادي خصوصي را رواج داد. اين گرايش فكري جديد موجود انسانهايي گشت كه در فعاليتهاي اقتصادي موفق بوده، زندگي سادهاي داشتند. اثر اقتصادي اين گاريش فكري افزايش توليد، بازرگاني و تراكم سرمايه بود. بدين طريق پروتستانگرايي (Protestanism) و مخصوصا پيورتيانگرايي (Puritanism) «روح» سرمايهداري را به وجود آورد. دگرگوني در قواي ذهني اقتصادي كه نتيجهي نهضت اصلاح مذهب بود، به سرمايهداري منجر شد. عادات و رسوم (ethos) پروتستانگرايي يكي از سرچشمههاي عقلاني كردن زندگي بود كه «روح» سرمايهداري را آفريد.
مغايرت نظريههاي وبر و زومبارت با مسلك واقعگرايي (realism) از تكامل اجتماعي و مخصوصا تعبير آن از منشأ و توسعهي سرمايهداري واضح است، با اين حال برخي از مسائل تاريخياي كه زومبارت و وبرر به روشن ساختن آنها كمك كردهاند، به وسيلهي اينگونه تعابير واقعگرايانه نيز تبيين شده است. به گفتهي صاحب نظري از اين مسلك «مركز بينالمللي فئوداليسم كليساي كاتوليك روم بود قبل از اينكه فئوداليسم مورد حمله قرار گيرد اين سازمان مركزي مقدس بايد از بين مي رفت. اولين جنگ را نهضت اصلاح در آلمان، به وجود آورد. اما در جايي كه لوتر شكست خورد، كالوين پيروز شد. كيش كالوين مناسب بيپرواترين بورژوازي اين زمان بود. آيين قضا (predestination)ي او تعبير مذهبي اين حقيقت بود كه پيروزي و شكست در دنياي بازرگاني رقابت به فعلايت انسان يا هوش او بستگي نداشته، به اوضاع و احوالي كه تحت اختيار او نيست، وابسته است. قانون اساسي كليساي كالوين كاملا دموكراتيك و جمهورخواه بود… در كالوينگرايي دومين انقلاب بورژوازي آيين خود را شسته و رفته يافت. اين انقلاب در انگلستان اتفاق افتاد.» بدين ترتيب اين صاحب نظر كالوينگرايي را ايدئولوژي بورژوازي انقلابي اوليه ميدانست. در جايي ديگر متفكر بزرگي از اين مكتب عقيده دارد كه «پروتستانگراي به وسيلهي از بين بردن تمام جشنهاي سنتي، و تبديل اين جشنها به روزهاي كار عادي نقش مهمي در تكوين سرمايهداري بازي كرد.»
قواي فكري و ذهني اقتصادي كه وبر دربارهي آن صحبت ميكند، در حقيقت روح سركشي پيشهوران برعليه بهرهكشي و اسراف فئودالي، كليسا، اميران و نزولخواران بود. اين روح، روح هوشياري، كار سخت اقتصادي و تراكم توليدي بود. اين گرايشهاي فكري خودبهخود ظاهر نشدند؛ «این روح مذهبی- اخلاقی در توسعه و تکامل خود به خودی مذهب و اخلاق ظاهر نمیشود، بلکه در شرایط زندهی طبقهی نوخاستهی پیشهور و صنعتکار که قدرت و ارادهی این را داشتند که حکومت نجیبزادگان فئودالی و وابستگان آنها در حوزهی اقتصادی، سیاسی و اخلاقی را به لرزه درآوردند، به وجود میآید[6].» آنگاه سرمایهی صنعتی از گرایش فکری خرده بورژوازی فقیر برای «عادت دادن» تولیدکنندگان به انضباط استفاده کرد. «این گرایشها در میان سرمایهدارانی که از طبقهی خرده بورژوا برخاستند انگیزهی تراکم سرمایه و سرمایهگذاری در صناع بود. پارسایی کالوین گرایی به قوای فکری و ذهنی اقتصادی از طریق تایید مذهبی کمک کرد[7]»
اشکالی که در مفهوم انگارگرای (idealist) زومبارت و وبر وجود دارد این است که اگنر سرمایهداری به عنوان یک شکل اقتصادی مخلوق «روح» سرمایهدار است، منشأ روح سرمایهدار باید خود معلوم شود تا بعد از آن مبدأ سرمایهداری تعیین گردد. وبر و زومبارت به این امر عنایتی ندارند که این قوای فکری و ذهنی اقتصادی خود محصول شرایط خاص اقتصادی و اجتماعی است. این گرایش قسمتی از زمینهی تاریخی است که سرمایهداری را آسان کرد. در دورانهای اولیهی تکامل سرمایهداری این گرایشهای اخلاقی- اقتصادی قسمتی از حیات ذهنی انسانها در چهارچوب ساخت اجتماعی نوخاسته گردید.
از طرف دیگر رابطهی روششناسانهی نظریهی وبر و زومبات با انگار «انسان اقتصادی» قابل توجه است. طبق این انگار که در کار بعضی از اقتصاددانان کلاسیک آمده است، قوانین اقتصادی نتیجهی یک «طبیعت بشری» است که دائما برای به حداکثر رساندن درآمد و ثروت میکوشد. و نه منتج از شرایط تاریخی- اقتصادی خاص. این انگار که توسط روانشناسی فایدهگرای جنبهی جهانی پیدا کرد، نقش اساسی در تحول روند ذهنگرایی در اقتصاد سیاسی داشته است. «روح» اعصا مختلف اقتصادی با «قوای فکری و ذهنی» نظامهای اقتصادی چیزی جز انگار «انسان اقتصادی» نیست.
وبر به ایجاد «انسان فئودال» انگاری (ideal Feudal Man) و «انسان سرمایهدار» انگاری[8] (ideal Capitalist Man ) دست مییازد، اما نشان نمیدهد که این «انسان فئودال» چگونه به «انسان سرمایهدار» تحول پیدا میند. به همانگونه که اصول رفتار «انسان اقتصادی» از طبیعت تغییرناپذیر بشری نشات میگیرد، «انسان فئودال» و «انسان سرمایهدار» نیز اصول رفتار خود را از روح عصر اقتصادی مربوطه کسب میکنند. در هر دو مورد قوانین اقتصادی مبتنی بر مفهوم انتزاعی قوای ذهنی و فکری انسان میباشند، و نه براساس ساخت مشخص تاریخی روابط اقتصادی بین انسانها. بدین ترتیب از نظر روششناسی کار وبر زومبارت مانند تعبیرهای اقتصاد سیاسی کلاسیکها و کلاسیکهای جدید میباشد که اقتصاد سیاسی را براساس ساختمانهای غیرتاریخی انتزاعی بنا میکنند.
از نظر موریس داب منشأ سرمایهداری براساس جدایی تولیدکننده از وسایل تولید خود، و در نتیجه تمرکز این وسایل تولیدی در دست طبقه سرمایهدار میباشد. در ضمن منشأ سرمایهداری در پیدایش طبقهی دیگری است که از وسایل تولید جدا شده است و برای زندگی منبع درآمد دیگری جز فروش نیروی کار خود ندارد. هر یک از این موارد منشأ سرمایهداری و در عین حال خصایص اساسی نظام سرمایهدار هستند.[9]
پینوشتها
[1] برای مطالعهی بیشتر در این مورد به
Werner Sombart, “Capitalism”, Encyclopedia of the Social Sciences, Vols. III-IV, PP. 195-208
مراجعه کنید.
[2] Maurice Dobb, Studies in the Development of Capitalism, London, 1963, P. 2.
[4] – Max Weber, General Economic History, New York. 1966. P. 207.
[5] -Maurice Dobb, Studies in the Development of Capitalism, P. 7.
- Kautsky, Die materialistische Geschichtsauffassung, in O. Lange, Political Economy’ Vol. 1, New York, 1963, p. 274.
[8] – وبر با فرض اینکه علوم اجتماعی تنها جنبههای فردی پدیدههای مختلف را مورد مطالعه قرار میدهند، مفهوم اختیاری «نوع انگاری» (ideal type) را جایگزین تجرید (abstraction) علمی میکند. در باور این متفکر «نوع انگاری» پایهای در واقعیات نداشته، فقط شیوهای است برای سیستماتیک کردن حقایق مختلف که از آن طریق پژوهشگر به ارزیابی واقعیت میپردازد (برای مطالعهی بیشتر در مورد «نوعانگاری» وبر به Julien Freund, The Sociology Max Weber, London, 1968, PP. 59-71, 107-11, 206-5. مراجعه کنید)
[9] – علاوه بر منابع ذکر شده منابع زیر نیز مورد استفاده قرار گرفتهاند:
John Fred Bell, A History of Economic Thought, New York, 1967:
Joseph A. Schmupeter, History of Economic Analysis, New York, 1954:
آر. اچ.تانی، «اخلاق پروتستانی و روحیه سرمایهداری»، ترجمهی م.عیسام، جهان نو، 1351:
گرت و میلز، «ماکس وبر و مارکس»، ترجمهی فلوریا به بین، علوم اجتماعی، شماره 1، پاییز 1347.
نقد اقتصاد سیاسی