علي جلال
بنام نامي :
سعيده پورآقايي (آمايي)، احسان فتاحيان ، حامد روحي نژاد، اميد رضا ميرصيافي و ده ها شيرزن رادمرد که به خاطر مردم دوستيشان با شکنجه هاي بسيار اعدام شدند
تقديم به کنگره
قيام ۲۳ خرداد ۸۸ و جنبش برآمده از آن و وظايف ما
جمهوري اسلامي از آغاز روي کار آمدنش همزاد است با دروغ، فريب، کشتار جوانان ايران، تخريب همه شئون زندگي مردم از اقتصاد و فرهنگ گرفته تا اخلاق و محيط زيست و ….؛ ۸ سال جنگ که اقلا ۶ سال آن تعمدا از سوي جمهوري اسلامي به درازا کشيده شد. بعد از مرگ خميني فرصتي به اين رژيم داده شد تا گويا “بازسازي” کند، اما؛ جنگ قدرت سرکردگان رژيم ، زنداني کردن، ربودن ، در گوشه و کنار شهر خفه کردن يا آمپول زدن و کشتن فرهيختگان دگرانديش، فساد، دزدي، برپائي و گسترش انحصارات مالي- تجاري و … از جمله حاصل کار دوره “سازندگي اسلامي” است. سپس ديگر دست اندرکاران رژيم آمدند و وعده اصلاحات دادند. مردم شريف و زحمتکش ما ۸ سال با رأيهاي بالاي خود همه امکانات را به آنها دادند. دولت، مجلس، شوراي شهر و … . در اين دوره به کوي دانشگاه شبيخون زده شد، مردم اعتراض کردند، خاتمي خود در تلويزيون ظاهر شد و صريحا و رسما به تظاهرکنندگان گفت که سرکوبشان خواهد کرد. نويسندگان اين ملت را روز روشن مي دزديدند و مي کشتند، به خانه آن زوج مسن ملي به “جرم” ايران دوستيشان رفته، آنان را در بستر بيماري ۷۲ ضربه چاقو به طرز “اسلامي” زدند. کارگران را که صرفا براي دريافت حقوق معوق خود اعتراض کرده بودند، به تير بستند و کشتند (شهر بابک) . دولت و مجلس اصلاح طلبان حتي يک طرح يا لايحه براي مبارزه با انحصارات مالي- تجاري ارائه نکردند. هربار در انتخابات مردم بطور انبوه همه بنيادگرايان (اصول گرايان) را طرد مي کردند اما خاتمي بلافاصله، خود داوطلبانه و بدون وجود چندان فشاري، وزراي خود را از ميان طردشدگان مردم برمي گزيدند. او بودجه دستگاههاي انگل و ضد مردم از قبيل انواع و اقسام “تبليغات… اسلامي”، “کانون…. اسلامي”، “امداد.. اسلامي” و… را ۱۰ برابر مي کرد. خاتمي آشکارا نشان مي داد که او نه به مردم رأي دهنده بلکه تنها به رهبر (خامنه اي) پاسخگوست. خاتمي مطيعترين رئيس جمهور در برابر خامنهاي نسبت به همه ديگران بوده و است. در طي دوره خاتمي؛ خامنه اي، شوراي نگهبان، سرکردگان سپاه و بنيادگرايان بارها و بارها رسمأ و علنأ اعلام مي کردند که محال است که بگذاريم بار ديگر اصلاح طلبان به قدرت باز گردند، آنها مي گفتند که حضور اصلاح طلبان در قدرت “نظام” را بسوي انحلال مي برد. بدين ترتيب در انتخابات مجلس هفتم همه اصلاح طلبان را رد صلاحيت کردند، بطوريکه خاتمي رسمأ اعلام کرد که ۸۰ درصد نمايندگان مجلس را از پيش انتصاب کرده اند، اصلاح طلبان در مجلس بست نشستند، سياسي- مذهبيها به آنان پيوستند و سرانجام بست نشستگان و سياسي- مذهبيها که همواره شرکت در انتخابات جمهوري اسلامي را بر مردم واجب مي شمارند، انتخابات مجلس هفتم را تحريم کردند. پس از آن انتخابات رياست جمهوري نهم بود. اصلاح طلبان دچار تفرقه بودند، بيش از يک کانديد معرفي کردند که معروفترين آنها کروبي و معين بودند. معين صلاحيتش رد شد، خامنهاي حکم حکومتي داد که او هم در انتخابات شرکت کند. اصلاح طلبان از اين حکم ولائي استقبال کردند و سياسي- مذهبيها هيچ ايرادي به آن نداشتند. مردم تمايل چنداني به شرکت در انتخابات نداشتند، در دور اول اصلاح طلبان حذف شدند. کروبي فرياد برآورد که بيت رهبري تقلب کرده وخاتمي آن تقلب را سازمانده است. رفسنجاني هم کانديدا شده بود. او علت کانديدائي خود را براي مقابله با خطر روي کارآمدن جرياني اعلام کرد که” طرحهاي توسعه” را قبول نداشته و خود را نماينده امام زمان مي داند، رفسنجاني يکبار هم از اصطلاح کوتولوهاي سياسي، براي آن استفاده کرده بود، آن موقع هنوز کسي گمان نميکرد موجود عجيب و غريبي بنام احمدي نژاد ممکن است بالا بيايد زيرا همه مي دانستند که سوگليهاي خامنه اي، علي لاريجاني و محمد باقر قاليباف هستند، اما گوئي نظر “آقا” در آخرين روزها به احمدي نژاد افتاد. القصه رفسنجاني در دور دوم از احمدي نژاد “شکست” خورد، او نيز انتخاباتي که خاتمي برگزار کرده بود را متقلبانه ناميد و تلويحا منشاء تقلب را به بيت رهبري اشارت داد. سياسي- مذهبي هائي که خود را ملي هم مي نامند رسمأ بر خاتمي برآشفتند که چرا تقلب انتخاباتي را سازمان داده است. دولت خاتمي رسمأ و صريحأ اعلام کرد که انتخابات رياست جمهوري نهم، اساسأ درست انجام شده است. در دور دوم اين انتخابات بنا به آمار رسمي، ۵۰ درصد شرکت نکردند، پس از آن انتخابات مجلس هشتم آمد که ميانگين شرکت مردم به نسبت سراسر ايران کمتر از ۳۰ درصد بوده است.در چنين فضائي و سابقه اي، وارد انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري اسلامي شديم. آشکار و يقين بود که حکومت اصلي (خامنه اي، شوراي نگهبان و…). تصميم قطعي دارند که از ورود اصلاح طلبان به قدرت جلوگيرند، چنانچه در مجلس هفتم و هشتم و بقولي در انتخابات نهم رياست جمهوري چنين کردند. اصلاح طلبان دو راه بيشتر نداشتند يا حذف و طرد دائمي از قدرت و البته نه تنها اين، همه مي دانستند که باند احمدي نژاد مي خواهد يکي يکي، آنها را به بهانههاي مختلف تعقيب و سرکوب کند. پس تنها راه براي اصلاح طلبان اين بود که بهرقيمتي شده پاي مردم را به ميان بکشند، آنها مي گفتند اگر موفق شويم “موج” برانگيزيم و مردم را در مقياس زياد به انتخابات وارد کنيم، آنگاه خامنهاي يا ترسيده، عقب نشسته و اصلاح طلبان به درون قدرت مي روند وگرنه مجبور خواهد بود در انظار اين همه مردم دست به تقلب بزرگ بزند و ضربه خواهد خورد. اصلاح طلبان هيچوقت مردم و ايران برايشان اصل نبوده است، ماهيت آنان چنين بوده است. در اين پروژه “کشاندن انبوه مردم به پاي صندوق” هدف اصليشان بهره گيري از مردم براي اهداف سياسي- گروهي خود بوده است؛ خوب آنها وضعشان معلوم است. اما سياسي- مذهبيهاي “ملي” نيز با تمام قوا به کمک اين پروژه شتافتند، آنها در اين راه بنا به خصوصيات طبقاتيشان از هر ترفندي استفاده کردند: با بهره گيري از رانت حکومتيِ “سرکوب دگرانديشان” و سرکوب “مخالفان شرکت در انتخابات”؛ تحريم کنندگان را کوبيدند، آنان را آدمهاي مأيوس و خانه نشين ناميدند(1)، از وجدانيات ملي براي اهداف گروهي سوء استفاده کردند، آنها به مردم مي گفتند: “اگر احمدي نژاد در حکومت بماند، ايران در خطر بنيان کني قرار خواهد گرفت. براي نجات ايران تنها راه، شرکت وسيع در انتخابات است”، آنها مي گفتند به اصلاح طلبان رأي دهيد. حتي در اعلاميه خود چنين نوشتند «ايرانياني که جمهوري اسلامي را هم قبول ندارند بخاطر ايران در انتخابات شرکت کنند»(2) لازم است بدانيم که همينها چند ماه پيشتر مي گفتند «اصلا شک داريم که مردم بخواهند در انتخابات شرکت کنند» و باز در نوشتجات و مباحث خود مي گفتند که نامزد اصلاح طلبان براي غلبه بر احمدي نژاد در انتخابات( براي غلبه بر ميزان تقلب احمدي نژاد) بايد ۱۰ ميليون رأي بيشتر از احمدي نژاد بياورد تا بشود انتظار داشت که نام کانديداي اصلاح طلب از صندوق دربيايد(3). همان موقع از طرف طرفداران تحريم به اين آقايان گفته شد که اگر شما موفق شويد مردم را بطور انبوه به پاي صندوقهاي رأي هل دهيد و در سرکوب تحريم با رژيم همراهي کنيد آنگاه بنا به محاسبات خود شما اين احتمال کاملا وجود دارد، و ريسک آن بالاست، که احمدي نژاد در انظار جهانيان خود را پيروز “انتخابات مردمي و آزاد” با ۲۴ مليون “رأي” اعلام کند در اين صورت اگر شما به گفته خود صادقيد که بودن احمدي نژاد در قدرت موجوديت ايران را در خطر قرار مي دهد، آنگاه چکار خواهيد کرد؟(4) آقايان پاسخي ندادند و با سرعت و چشم و گوش بسته مردم را در سراشيبي بسوي صندوقهاي رأي هل دادند. طرح “مطالبه محور” (جدا از اهداف متفاوت امضاء کنندگان آن): هدف اصلي تنظيم کنندگان اصليش مبارزه با تحريم و کشاندن مردم به پاي صندوقها بوده است(5). بهرحال آنچه اصلاح طلبان کردند طبيعي است زيرا آنها خود حکومت جمهوري اسلامي هستند. رفتار سياسي- مذهبيها بويژه “ملي”هاي آن را بايد بطور جدي نقد کرد و نتايج و اهداف واقعي آن را نشان داد، اما بهر حال اين رفتار با ايدئولوژي و خاستگاه طبقاتي آنها همخواني دارد ولي جريانهاي سکولار (بويژه در خارج کشور) که در اين پروژه از آنان دنباله روي کردند، چه پاسخي مي دهند؟
۲۲ خرداد ۸۸
فاجعه به وقوع پيوست، شامگاه، رژيم به جهانيان اعلام کرد (و تلويزيونها نشان دادند) که پس از ۳۰ سال، باز مردم ايران با شرکت انبوه خود، در انتخابات… خامنه اي پيام ميدهد واز”دعوت کنندگان مردم به شرکت در انتخابات ” صميمانه سپاسگزاري ميكند:
“جمعهي حماسي شما، حادثهئي خيرهكننده و بيهمتا بود كه در آن، رشد سياسي و چهرهي مصمّم انقلابي و توان
ظرفيت مدني ملت ايران، در نمائي زيبا و پرشكوه در برابر چشم جهانيان به نمايش درآمد……
انتخابات ۲۲خرداد، با هنرنمائي ملت ايران، نصاب تازهئي در سلسلهي طولاني انتخابهاي ملّي پديد آورد. مشاركت بيشاز هشتاد درصدي مردم در پاي صندوقها و رأي بيستوچهار ميليوني به رئيس جمهور منتخب، يك جشن واقعي است…
شما توانستيد ثابت كنيد كه ايران به بركت شعارها و ارزشهاي انقلاب اسلامي، از هميشه تازه نفستر و سرزِندهتر در صحنه حاضر گشته و دوستان و دشمنان را به ادامهي راه روشن خود مطمئن ميسازد….
. وظيفهي خود ميدانم از همهي كساني كه در خلق اين حادثهي بزرگ نقش آفريدند صميمانه سپاسگزاري كنم
از نخبگان و برگزيدگاني كه مخاطبان خود را به حضور در اين آزمون بزرگ دعوت كردند….
فرزانگان دانشگاهي و شخصيتهاي فرهنگي و سياسي؛
(دارندگان سلايق گوناگون اجتماعي و سياسي را به صحنه آوردند). سيّدعلي خامنهاي
۲۳/خرداد/۱۳۸۸”
جهان تيره شد، نزد ايرانيان!
اينک حقيقتأ هستي ايران در خطر قرار گرفته بود. همه! “کار” خود شان را کرده بودند: خامنه اي- احمدي نژاد، اصلاح طلبان، سياسي- مذهبيهايِ “ملي” …؛ و حالا به خانههايشان مي رفتند.
باز وطن ماند و مردمش، چارهاي بايد جست !
يکي چاره بايد کنون اندرين که اين بد بگردد زايران زمين
آيا در اين شب تيره، وقت ضيق، شهر پر از گزمگان هار تا بن دندان مسلح چارهاي ميسر است؟! آري تنها يک راه مانده است: دست شستن از جان !! آيا در آن شب،” دعوت کنندگان به شرکت در انتخابات” هيچ از کرده خود شرمسار بودند؟. شواهد تا امروز نشان مي دهد نه! و گوئي بهيچوجه. اما جهان پر بود از گزارشهائي که نشان مي داد مردم از خيانت رژيم و فريب دعوت کنندگان در حد انفجار برانگيخته بودند. همان شب، در مقياس انبوه، تصميمي بس سترگ: مايه گذاشتن جان خويش!، تصميمي قاطع!، سريع! در سطح ملي! صرفأ توسط مردم! چگونه ميسر است؟! من اعتراف مي کنم که به لحاظ عملي پاسخي ندارم (از لحاظ نظري در سطرهاي بعد به آن مي پردازم)، تا آنجا که تاريخ خوانده ام چنين چيزي ديده نشده و “ممکن” نيست.
قيام ۲۳ خرداد ۸۸
چو مهر ايران پرتو گشود بر بال پرتوهاي خويش انبوه! انبوه! مردمان را بر خيابان ميهن سرازير کرد. ايران ستيزان، مزدوران خامنه اي- سرکردگان سپاه، ناگه خود را غافلگير و محاصره يافته، آنچه از رذالت و درنده خوئي در سرشت داشتند بر پير و جوان، کودک و زن فرونگذاشتند و اين همه را جهانيان درهنگام مي نگريستند. جنبشي بزرگ که کليت جمهوري اسلامي را نفي مي کرد به ميدان آمده بود. در تمام خرداد و تير، شعارهاي اصلي که با طنين حداکثري فرياد مي شد، چنين بود: «موسوي، موسوي!، رأي مرا پس بگير»، «برادر شهيدم، رأي تو پس مي گيرم»، «مرگ بر ديکتاتور» (و شعارهاي ديگر عليه خامنه اي).
مردم نمي گفتند که: خواهان تجديد انتخابات هستند يا بازشماري آرا، آنها مي گفتند: اصلا نخواستيم!، رأي ما را پس بدهيد، باطل!
“پس گرفتن” و “پس دادن” در زبان فارسي معني روشني دارد، يعني ابطال معامله همراه با ابراز عدم اعتماد، نه تصحيح يا بازنگري آن. به نظر من اين شعارها در ضمن، اعتراض بود به «دعوت به شرکت در انتخابات». مردم در واقع مي خواستند بگويند ما اصلا نمي خواستيم شرکت کنيم، شک داشتيم، رژيم را مي شناختيم، شما ها( سياسي- مذهبيها و …) به ما اطمينان مي داديد که اگر زياد شرکت کنيم (۷۵%) احمدي نژاد کنار خواهد رفت(6)، ما بيشتر شرکت کرديم، ۸۰ درصد شرکت کرديم، اما نه تنها احمدي نژاد کنار نرفت بلکه به همه جهان مي گويد که ما به او ۲۴ مليون رأي داده ايم و بدتر از آن خامنهاي مي گويد که ما ۴۰ مليون رأي نيز به او داده ايم. خوب با اين “رأئي” که آنها از ما گرفته اند پس از اين با ما و ايران چهها خواهند کرد؟! پس کجا رفتند آن دعوت کنندگان سازمان يافته با امکانات تبليغاتي وسيع وبوق و کرنا!؟ اي کاش اصلا شرکت نمي کرديم، تحريم مي کرديم(6) در اين صورت اقلا دنيا مي ديد که خامنه اي- احمدي نژاد ايزوله اند و حساب ما، مردم ايران، را از آنها جدا مي کرد. خوب ما طبق روال مدني به مبارزات خود ادامه مي داديم. در جنبش زنان، کارگران، معلمان، دانشجويان، خلقها، روشنفکران و … مبارزهاي شفاف، علني، روشن با صف بنديها و خواستهاي معين. اصلا چرا بايد همواره ما را به دو دوزه بازي دعوت کنند، ما را مرتب مي ترسانند، هي به ما مي گويند از ترس بدتر به بد پناه بريد، چرا ايرانيان را با اين سابقه درخشان تا اين حد به محافظه کاري و دو روئي تشويق مي کنند؟!. به ما مي گويند به پاي صندوقها برويد حتي اگر رژيم را قبول نداريد! به موسوي رأي بدهيد. حتي اگر او را قبول نداريد! کارهائي را که خامنهاي مي کند به احمدي نژاد نسبت دهيد و به خامنهاي هيچي نگوئيد!! تا مي خواهند شما را بزنند ولو روسري تان را کنار زده ايد ولو لاک ناخنتان به زيبائي مي درخشد، بگوئيد “الله اکبر، الله اکبر!! و … .
اکنون با اين چک سفيدي که از ما گرفته اند (رأي ۴۰ مليوني و …) با ما و ايران چهها خواهند کرد، با اين فيلمهائي که از شرکت انبوه ما در انتخابات به دنيا نشان داده اند. آري چنين شد که نداها، روح الاميني ها، سهرابها و …. جان خود برکف گرفتند تا مردم ايران و ايران را نجات دهند. من يقين دارم که تاريخ ايران هرگز نام اين شيرزنان و دليرمردان را از ياد نخواهند برد همانطور که فجايع بينظير “حکومت اسلام” به حکم فقيهان در کشتن گزينشي و آگاهانه صدها پسر و دختر جوان توسط تک تيراندازان سپاه، ربودن دختران ايران در خيابانها به مثابه “اسراي کافران حربي”، تجاوز به آنها و کشتن و سوزاندن جنازه و يا به اسيد سپردن آن و سپس رها کردنشان در گورهاي بينام و نشان و … را.
دعوت کنندگان به شرکت در انتخابات، نيز در آنچه بر ندا ها رفت قطعا مسئولند ر روزي بايد پاسخ بدهند
– ديگر از وقايع ماههاي خرداد تا شهريور، باطل دانستن حکومت خامنهاي توسط آيت الله منتظري و برخي آيت اللههاي ديگر است.
– نماز جمعه ۲۶ تيرماه رفسنجاني که هجوم بر مردم بسوي آن کم نظير بوده، تظاهرکنندگان با کف زدن از او مي خواستند که خيانت نکند، «هاشمي سکوت کني، خائني». او هم در مجموع “جانب مردم” را گرفت، بهرحال تظاهرکندگان از آن نماز جمعه، ظاهرا ناراضي نبودند. در پي اين نماز جمعه خاتمي گفت: “توصيههاي رفسنجاني حداقل هائي بود … اما به صراحت مي گويم راه برون رفت از بحران فعلي، اتکاء به رأي مردم و برگزاري يک رفراندوم قانوني زير نظر نهادهاي بيطرف نظير مجمع تشخيص مصلحت”.
در ۲۹ تيرماه مجمع روحانيون مبارز اعلاميه داد و عين حرفهاي خاتمي را تکرار کرد ولي بجاي مجمع تشخيص مصلحت، “نهادها و مراجع بيطرف و مورد اعتماد مردم» را طرح کرد. پس اگر بخواهيم خلاصه کنيم تا شهريور مردم با شعارهايشان:
-آراي خود را پس گرفتند (باطل کردند)، ۲- با شعار مرگ بر ديکتاتور، خواهان دمکراسي و نفي حکومت خامنهاي شدند.
در شهريورماه به مناسبت روز قدس، مردم در مقياسي انبوه، در تهران، اصفهان، شيراز، کرمان و … به خيابانها آمدند. (۲۷ شهريور ۸۸)
برجستهترين شعارهاي آنان از جمله “نه غزه، نه لبنان، جانم فداي ايران”، در روز قدس و طبعا در رابطه با سياست خارجي رژيم بويژه سياست فتنه گرايانه آن درلبنان و فلسطين مي باشد. معني آن اين است که: “جانم فقط براي ايران مي تواند فدا شود نه براي جاي ديگر”، زيرا جمهوري اسلامي(هم بنيادگرايان وهم اصلاح طلبان) مي خواهد جان مردم ما را فداي سياستهاي فتنه گرايانه، مداخله جويانه و جنگ افروزانهاش در ساير نقاط دنيا بکند.
به نظر من اين شعار کاملا درست است. جدا از اينکه هر کس حق دارد هر آرماني داشته باشد و بخواهد احتمالا جانش را در راهي بگذارد، هيچکس حق ندارد از مردمي (از ديگري) بخواهد که جانش را براي غير ميهنش در معرض خطر يا فدا شدن قرار دهد. و شعار “استقلال، آزادي، جمهوري ايراني” اولا به معني جايگزيني “جمهوري اسلامي” با “جمهوري ايراني” است، ثانيا منظور از جمهوري ايراني همان عنوان رسمي «جمهوري ايران» است مثل جمهوري فرانسه يا جمهوري ايرلند و … ؛ يعني جمهوري بدون پسوند و پيشوند.
دستاورد هاي جنبش
در همان پايان روز ۲۳ خرداد دو چيز تقريبا يقين بود: ۱ – اين “جمهوري اسلامي ” ديگر آن “جمهوري اسلامي” بشو نيست، تمام شد! کمرش شکست.
۲ – همانطور که اينجانب در نوشته هاي پيشين خود همواره روي دو نکته تاکيد کرده بودم :”الف – فعاليت هاي اتمي جمهوري اسلامي خطري نابود کننده عليه ايران و مردم ايران است. ب -تنها يک برآمد توده اي که رژيم را عقب براند ميتواند اين خطر مهلک را دور کند”. آري براي من اين آرزو(عقب رانده شدن رژيم) در شامگاه ۲۳ خرداد تقريبا محقق بود.
مضمون جنبش آزاديخواهي و نفي جمهوري اسلامي که با قيام ۲۳ خرداد آغاز شد
اگر بخواهيم مضمون اين جنبش را از مضمون شعارهائي که در ماههاي پي درپي و بطو تودهاي سر داده شد، بيرون بياوريم، آنگاه بايد گفت:
۱- پس گرفتن رأيهاي خود، اقلا رأي هائي که به آقايان موسوي و کروبي داده شد و نفي انتخابات در چارچوب کنوني و خواستار انتخابات آزاد شدن.
۲- آزادي و دمکراسي
۳- نفي جمهوري اسلامي و جايگزيني آن با “جمهوري ايران”
۴- اعلام اين مساله که جمهوري اسلامي با سياستهاي فتنه گرانه و دخالت گرانه خود در ساير کشورها جان مردم ايران را در معرض خطر قرار داده و اينکه هر ملتي فقط در راه کشور خويش- در صورت لزوم- ملزم به فداکاري است.
بنا براين مضمون، به نظرم بايد جنبش موجود را «جنبش آزاديخواهي و نفي جمهوري اسلامي» ناميد.
رهبري
رهبري يک جنبش امري اراده گرايانه نيست که به خواست و تبليغات گروهي تأمين شود و يا بنا به اراده گروهي ديگر نفي. رهبري امري عيني است که طي روندي شکل مي گيرد. آن کس يا آن گروه، رهبر است که رهبريش عينأ اعمال شود، يعني بطور عيني وجود داشته باشد، يعني شعارهاي مردم و شعارهاي او، شرکت يا عدم شرکت مردم در تجمعي با خواستهاي او تطابق داشته باشد و مردم به او از لحاظ پيشبرد امر، به نفع مردم، اعتماد داشته باشند. پايه اصلي اين عينيت از انطباق ايده ها، شعارها و سوابق مبارزاتي رهبر (يا رهبري) با خواستها و آرمانهاي مردم بپا خاسته ناشي مي شود. آقايان موسوي و کروبي تا بحال خود رسما ادعاي رهبري جنش را نکرده اند، گرچه از هنگام فوت آيت الله منتطري رفتارها و موضع گيريهاي رهبري گونه داشته اند. دستگاههاي رسانهاي بين المللي( که در ضمن بنا به قدرت تبليغي و دامنه پخش خود، ساختن افکار عمومي در چارچوب استراتژي جهاني دولتهاي مطبوع خود را نيز بعهده دارند) و يکي از معروفترين آنها که دستگاه سخن پراکنيِ… ناميده مي شود، اصلاح طلبان حکومتي و سياسي- مذهبيها، بطور مجزا از هم، بسيار اصرار دارند که موسوي، کروبي و خاتمي “سه بزرگوار” رهبر مردم ايران هستند. اينان و خامنهاي، ابتدا از مردم خواهش مي کنند که در انتخابات شرکت کنيد، مي گويند “حتي اگر با نظام مساله داريد، بخاطر ايران شرکت کنيد”، مي گويند “مهم نيست به کي رأي مي دهيد، فقط به فلاني رأي ندهيد”؛ يا “فقط راي دهيد” و…(7)
بعد از اينکه مردمي را بپاي صندوقها هُل دادند، آنگاه خامنهاي مي گويد: “کارتان تمام است! ۴۰ مليون به من رأي داديد”. سياسي- مذهبيها مي گويند: “تمام شد! شما به موسوي رأي داديد، پس او رهبر شماست” و آن دستگاه خبرپراکني هم مي گويد: “مردم ايران، متمدنانه به آقاي موسوي رأي داده اند، پس اين تظاهرکننده ها، پيروان آقاي موسوي هستند و آقاي موسوي هم رهبر آنان”!!. بعد به همين سياق آقاي کروبي و بطريقي ديگر خاتمي را هم به جمع “رهبران” مردم مي افزايند.(8)
نخستين پرسش اين است که خوب! حالا چرا سه تا رهبر؟! جنبش هنوز چه بدست آورده که شما سه تا رهبر برايش تعيين کرده ايد؟ آيا اين سه نفر نماينده سه جناح و يا سه گرايش در جنبشي هستند که شما اصرار داريد تماما سبز رنگ است؟! کدام گرايش ها؟
خاتمي تا بحال از روي محافظه کاري نه رهبري اصلاح طلبان، نه رهبري “حبهه مشارکت” را نپذيرفته تا چه رسد به رهبري قيام ۲۳ خرداد و جنبش آن. آيا اصلاح طلبان خود، رهبري آقاي کروبي را قبول دارند؟ تا اينکه مردم رهبري ايشان را قبول کنند، همه مي دانند که بين بسياري از مسئولان اصلاح طلبان حکومتي و آقاي کروبي اختلافات جدي وجود دارد و اين از جمله دلايل اصلي است که کروبي از ۴ سال پيش تدارک مستقل از اصلاح طلبان براي انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري فراهم ديد، گرچه مي دانست و اصلاح طلبان مکررا به او گفتند که خاتمي کانديد خواهد شد و حتي وقتي هم خاتمي کانديد شد، باز کروبي حاضر به کناره گيري نگرديد. شما مي گوييد آقاي موسوي حقيقتا (واقعا) حدود ۲۰ مليون رأي داشته، خوب بدين ترتيب و با حساب شما آراي آقاي کروبي چقدر مي شود که او نيز “رهبر” مردم است.
و اما آقاي موسوي! ايشان که هيچوقت از اصلاح طلبان حکومتي نبوده است، افزودن بر اين ايشان در بيانيه اعلام کانديداتوري خود بصراحت خود را اصول گراي- اصلاح طلب معرفي مي کند، ايشان ۲۰ سال در هيچ فعاليت علني سياسي حضور نداشته، چگونه است که در عرض ۳ ماه رهبر مردم مي شود. تا پيش از انتخابات هر کدام از شماها بر سر ارجحيت هريک از اينان کلي مجادله داشتيد. و امّا حد فاصل اين “سه بزرگوار” و رفسنجاني چيست؟. حقيقت اين است که اين سه “رهبر” نمايندۀ سه گرايش در بين اصلاح طلبان حکومتي هستند و آنها چون از هماهنگي بين خود نا توانند، آنگاه بنا به تاکتيک هاي ضد مردمي آن گروهي از اصلاح طلبان که خود را سازمان …. (“جانشين” سازمان مجاهدين خلق) مي نامند، مي خواهند مساله خود را مساله مردم کنند. خوب! از سرکردگان حکومت جمهوري اسلامي انتظاري بيش از اين نيست اما آنچه مورد افشاگري ماست بازيِ محلل گونه سياسي- مذهبيها بويژه دستهاي از آنان که خود را “ملي” مي نامند، در اين معرکۀ بازي دادنِ مردم، مي باشد.
اما پروسه “رهبر”سازي به همين جا ختم نمي شود، آنها در پيگيري پروژه خود در تاريخ جنبش، جنبشي که هنوز جاري است و چند ماهي از آن نگذشته بود، دست مي برند. آنان شعار معروف و شايد معروفترين شعار مردم را که ماهها در خيابانها فرياد زده شده و عکس و فيلم و صداي آن در همه جاي جهان ضبط شده، يعني شعار “موسوي، موسوي، رأي مرا پس بگير” يا “برادر شهيدم رأيتو پس مي گيرم و …” را عوض کرده و بجاي آن شعار جعلي “رأي من کو” را مي گذارند.(9)
هيچوقت در هيچ تظاهراتي چنين شعاري سرداده نشده است، اصلأ به زبان فارسي “رأي من کو” قابل سر دادن همچون شعار نيست، آهنگ “شعار” در زبان فارسي را ندارد، اين شعار در اصل به زبان همان دستگاه خبرپراکني بين المللي است که همانا انگليسي است: where is my vote و نه ايراني
هدف از اين کار روشن است، هر کس که زبان فارسي را مي داند بروشني مي فهمد که “رأي مرا پس بگير” حداقل به اين معني است که رأي دهندگان متأسفند از اصل رأي دادن و خواهان ابطال آن (بکلي) و اصلا برگشت به روز 21 خرداد هستند. از اين روي با پذيرشِ اين شعارِ مردم، نمي توان گفت که موسوي (يا کروبي و ..) “رهبر” است. اما “رأي من کو” يعني “رأي من را بحساب بياوريد”؛ اگر اشتباهي شده، اشتباه را رفع کنيد” يعني خواهان “بازنگري شدن” يعني “من به رأي خود هستم” يعني “من رأي دادم چون موسوي را مي خواستم” نه اينکه: “من رأي دادم، چون احمدي نژاد را نمي خواستم”. اگر بفرض کساني در اين استدلال من ترديد مي کنند پس بيانديشند چرا در مقياسي عمومي (از رسانه هاي بين المللي تا …) تنها همين شعار است که بويژه عوض شده. (البته شعارهاي ديگر هم دستکاري شده ولي توسط نيروهاي معيني) و چرا اصلا شعار “رأي مرا پس بگير”، … رأيتو پس مي گيريم” يادآوري نمي شود و همه جا با اصرار مي نويسند “رأي من کو” و حتي جنبش را به جنبش “رأي من کو” تنزل مي دهند. آري متأسفانه اين جنبش رهبري ندارد و اين يکي از ضعف هاي آن است.
ماهيت جنبش و نيروهاي اجتماعي بالفعل و بالقوه آن، کاستي ها
1- جنبشي که با قيام 23 خرداد شروع شد، نخستين ويژگي اش اعلام وجود جامعه شهروندي پويا در کشور ماست. 2 – جامعه مدني بنا به اراده افراد يک جامعه، مثلأ در برپا داشتن سازمان هاي اجتماعي مردم بنياد “ان جي او” ها، مجامع حقوق بشري، سازمان هاي صنفي (سنديکاها، اتحاديه ها و…) و … بدست نمي آيد. همينطور اگر جامعه مدني بوجود آمده باشد هيچ فرد يا گروه و يا قدرتي داخلي هم نمي تواند با فرمان يا تصويب قانون، بنيادهاي آن (ان جوها، مجامع حقوق بشري و سنديکا و …) را حذف کند. – براي شکل گيري جامعه شهروندي، بنيان هائي لازم است که اساس آن برخورداري از سطح معيني از رشد اقتصادي- اجتماعي- تاريخي است، آنگاه بر اين پايه آن بنيادها (انجمن ها، احزاب، اصناف، اتحاديه ها و …) شکل مي گيرند، متأسفانه سياسي- مذهبي هاي ايران مثل همه ايده آليست ها اين تناسب را درک نميکنند و آنرا وارونه مي بينند. آري اگر جامعه مدني پويا نمي داشتيم، مردم ما نمي توانستند تنها در يک شب (22 خرداد) در آن سطح وسيع و هماهنگ قيام 23 خرداد را در چنين کيفيت بالائي از مدنيت و پيوستگي دروني، ارتباطات عالي بکارگيري سيستماتيک و بهينه پيشرفته ترين تکنولوژي هاي ارتباطي- توده اي خلق کنند و ماه ها با همين شکل (تظاهرات خياباني) دوام دهند 2- جنبش هاي آغازين پس از انقلابات کلاسيک مدرن، هنوز از انسجام و پيوستگي دروني بين آحاد خود برخوردار نيستند يعني در سازمان آن، سازمان هاي خردتر يا نيستند يا کم هستند، اين نوع جنبش ها از شعارهاي خود درک واحد و در مواردي درک عميق ندارند، آنها به رهبري خود خيلي بستگي دارند و شعارها و اشکال حرکت هاي خود را به اعتبار رهبري تنظيم مي کنند، درمواردي حتي رهبران هم درک عميقي از شعارهاي خود ندارند، چنين جنبش هائي اگر به قدرت نرسند يا در قدرت سياسي به نيروي خود تغييراتي بوجود نياورند، آنگاه شکست خورده اند، بويژه در بسياري موارد، اگر رهبرانش دستگير شوند، آنگاه سرکوبي کل جنبش آسانتر و شدني مي نمايد. 3- در جنبش هاي اجتماعي اخيرتر که بر پايه جامعه مدني پيشرفته، شکل مي گيرند پيروزي يا شکست بشکل کلاسيک آن رخ نمي دهد. آنها اگر هم بظاهر عقب نشيني کنند اما در بطن جامعه پويا و گسترش يابنده اند. سازماندهي هاي کلاسيک در آنها نقش تعيين کننده زمان هاي گذشته را ندارد، بسته به سطح پيشرفت جامعه، سازمان هاي آنها “سازمان اندر سازمان و اندر … ” است. مثال بارز آن به نظر من جنبش مه 1967 فرانسه است که هيچوقت هيچکس آنرا رسمأ “جنبش پيروزي” نناميد اما هيچکس نمي تواند انکار کند که مهر خود را در همه جوانب زندگي اجتماعي، و حتي فردي، فرانسه کوبيده است. و نه تنها فرانسه بلکه جهان بعد از ماه مه 68 ديگر همچون جهان پيش از آن نماند. در مورد جنبش هاي اخير ايران چند نکته قابل يادآوري است. (جاي بحث کافي در اين نوشته نيست) الف- نقش تيپيک تحولات جامعه ايراني در اعلام آغاز مرحله اي نوين در تحولات اجتماعي کشورهاي جهان سوم روبه رشد، تحولاتي از نوع پيشرفته ترين آن در سطح جهان. ب- جامعه ايران بيش از 100 سال است براي مدرن و مدرن تر سازي خود تلاش مي کند ج- در عصر کنوني، موضوع« جامعه جهاني»، جدا از بحث هاي نظري، ايدئولوژيک که پيرامون آن رخ مي دهد، ناشي از يک واقعيت عيني سطح رشد اقتصادي ـ اجتماعي ـ تاريخي در مقياس جهاني است. د- ورود جهان به مرحله جهاني شدن در تناسب بين نيروهاي اجتماعي محرکه داخلي (در يک کشور معين) و نيروهاي محرکه جامعه جهاني، تغييراتي بوجود مي آورد، به نظر من يک چيز روشن است نيروهاي محرکه اجتماعي عامل در جامعه جهاني، در تحولات جوامع معين، نقش چشمگيري ايفا مي کنند. (شايد از لحاظ فلسفي اين مقوله به بحث کل و جزء يا خاص و عام مربوط گردد) ه- خلاصه: اينکه من مي گويم که در ايران جامعه شهروندي پويا شکل گرفته است، با در نظر داشت نقش محرکه هاي اجتماعي جامعه جهاني کنوني (از جنبه بنيان هاي عيني آن) مي باشد. و- به نظرم از آن جا که ماهيت جنبش آزاديخواهي و نفي جمهوري اسلامي که در ايران شروع شده از نوع جوامع مدني نسبتأ پيشرفته است، از اين روي به معني گذشته، شکست پذير نيست. باري ادامه سخن، پيش از شروع جنبش اخير، جنبش هاي ويژه کارگران، زنان، دانشجويان، خلق ها، روشنفکران و … به گونه اي نسبتأ ريشه گرفته و وجود داشتند. – جنبش عمومي کنوني، مستقيمأ از توسعه جنبش هاي ويژه پيش گفته، فرانروئيده، البته اين در تاريخ امري طبيعي است، بارها پيش آمده.
– يقينأ همه اقشار و گروه هاي اجتماعي: زنان، کارگران، دانشجويان، زحمتکشان واقشار مرفه در اين جنبش حضور داشته اند اما بعيد مي دانم که بطور سازمان يافته بوده باشد، بجز جنبش زنان که بنا به شواهد گويا حضوري نسبتأ سازمان يافته داشته است. هنوز شعارهاي عامي که در ضمن بيانگر خواستهاي جنبش هاي ويژه باشد، در جنبش عمومي شنيده نشده است. (البته به نظرم هنوز ديرنيست)
به نظر من نيروهاي بالقوه اين جنبش عبارتند از:
کارمندان، مزد وحقوق بگيران، کارگران، پيشه وران، مغازه داران، زنان، خلق ها،دانشجويان،روشنفکران (به معني خاص کلمه) وحتي صاحبان صنايع توليدي (بخشي از سرمايه داران) و بخشي از بازاريان به نظر من از اين نيروي عظيم هنوز بخش عمده اش به جنبش نپيوسته است، منظورم پيوست بيشتر، آگاهانه و سازمان يافته است. اگر بخواهيم در يک شماي بسيار کلان جنبش کنوني را توصيف کنيم بايد بگويم:
در دوران جهاني شدن، تضاد عمده جامعه ايران، تضاد بين مردمي است که بيش از 100 سال است که براي مدرن و مدرن تر شدن جامعه خود تلاش مي کنند، بين مردمي که در 30 سال گذشته با تمام توان سعي کرده که هرچه بهتر خود را در مقياس جهاني به روز کنند، بويژه از لحاظ علم و دانش، تکنولوژي هاي مدرن و ارتباط داخل و خارج و …
و در نقطه مقابل، رژيمي که هرچه بيشتر و بيشتر به سوي قرون وسطي (از لحاظ نظري و آموزش) قدم برداشته است. آري رژيم با پول خود همه چيز مي خرد از تکنولوژي خاص تا متخصص فلان رشته. اما مساله اين است که در رأس، در کله، در سر، نيروئي ارتجاعي و ارتجاعي تر شونده وجود دارد.
جنبش دمکراسي خواهي و نفي جمهوري اسلامي، انتخابات 88، رنگ سبز
بديهي است بين جنبش اخير و انتخابات 22 خرداد 88 نسبت و رابطه است اما هر رابطه اي در طبيعت، رابطه علت و معلولي نيست، هر نسبتي، نسبت مستقيم نيست، نسبت بين دو پديده مي تواند معکوس باشد. مثال: بين انقلاب 1357 و رژيم شاه و اعمال آن رابطه است حتي کساني مي توانند بگويند که اعمال شاه باعث انقلاب 57 شده، اما از اين گزاره، ستايشگران انقلاب بهمن، ستودن شاه را نتيجه نمي گيرند. در ادبيات فارسي ضرب المثلي است که مي گويد “عدو شود، سبب خير، گر خدا خواهد”. خنده دار است کساني که در تمام سالهاي گذشته(و اکنون) هر نوع اعتراض خياباني، قيام و اقدام مستقل توده اي را نفي کرده يا بي ارزش و کم ارزش جلوه ميدادند و اقدام در چارچوب قوانين جمهوري اسلامي را تحت عنوان “حرکت مدني” تنها راه يا بهترين راه مي دانسته و مي دانند،آنها همواره به “نمايندگي” از مردم ميگفتند “مردم با تظاهرات و اعتراض و قيام و…مخالفند” آنگاه در 23 خرداد و بعد تلويحأ (رسمأ جرأت نکردند) خود را برپا دارندگان قيام مردم و سزاوار دريافت مدال معرفي مي کردند. زهي!
آري ، همانطور که مردم ميدانند و در اين نوشته نيز ياد آوري شد، قيام ۲۳ خرداد و جنبش آن از جمله عليه “شرکت در انتخابات” و اعتراضي بر “دعوت کنندگان به شرکت …” بود و ميباشد
در آن شامگاه تيره 22 خرداد که “دعوت کنندگان به شرکت در انتخابات”، همه جا يأس! شکست! دلمردگي! تسليم طلبي! و … پراکنده بودند، يقينا چراغي (ولو کم سو) که تحريميان همچنان در مبارزه عليه کليت جمهوري اسلامي برافروخته مي داشتند به مردم، در قيام کمک کرد.
رنگ سبز
در جريان تدارکات انتخاباتي، موسوي و خاتمي رنگ سبز را براي هواداران خود برگزيدند. بعد از قيام 23 خرداد در تظاهرات ها اين رنگ از سوي بخشي از تظاهرات کننده ها بکار برده شده و مي شود. رسانه ها، موسوي و سياسي- مذهبي ها اصرار دارند که جنبش کنوني ايران، داراي يک رنگ يگانه است و آن سبز مي باشد، “جنبش سبز”!.
– در طبيعت ابتدا ماديت يک پديده قوام مي گيرد و شکل، متناسب با آن ماديت، رخ مي نمايد. در جوامع مدرن، پايه وحدت اجتماعي، تشکلات مستقل اقشار و طبقات گوناگون است که ابتدا هر يک بر پايه منافع و مصالح مشترک قشر و يا طبقه خود بوجود مي آيد و آنگاه اين تشکلات از طريق شناخت متقابل يکديگر و درک منافع و مصالح يکديگر وحدت پايدار جامعه را بوجود مي آورند.
– احزاب طبقات استثمارگر ترجيح مي دهند تا مضمون و اهداف جنبش هاي اجتماعي هر چه نا مشخص تر و گنگ و مبهم بماند، از اين روي آنها روي اشکال تکيه مي کنند، شکل گرائي مي کنند، پرچم، نشانه، صنم و … را عمده مي کنند تا توده ها را بشکل فله اي پشت سر خود گرد آورند تا اگر در “رهبري” يا قدرت قرار گرفتند از تعهد بري باشند، بتوانند هر محتوا و مضمون مورد نظر خود را به آن شکل و قالب ميان تهي که علم کرده بودند، قالب کنند. سياسي- مذهبي هاي ما همين کار را در جريان انقلاب 57 کردند، آنها با پيش انداختن خميني مردم را زير عناوين کلي “اسلام”، “جمهوري اسلامي” و … پشت سر خميني بردند و چون به قدرت دست يافتند بعد، مضامين و اهدافي زير عنوان “اسلام ولائي”، “اسلام ناب” و … به مردم ديکته شد و مي شود، خميني ابتدا از مردم روي شکل (نام) حکومت: “جمهوري اسلامي” رأي گرفت و بعد گفت که در اسلام، مجلسِ مؤسسان نيست و قانون هم فقط قانون” اسلام” است که” ما” مي گوئيم و در بين اين “ما” هم فقط “من” ميفهمم. مجلس خبرگان و “قانون اساسي” محتواي “جمهوري اسلامي” هستند.
– آيا ما در کشورمان جنبش کارگري داريم؟ آيا جنبش کارگري ما تا بحال خود را سبز يا سبزگرا ناميده، همينطور است جنبش زنان، معلمان، خلق ها، روشنفکران و … کساني که اينگونه رنگ واحد و علم و کوتل و … بر پا مي کنند، در واقع در تدارک تملک انحصاري بوده و از ديگران مي خواهند با پذيرش آن رنگ (علم و کتل) در واقع بيعت با آن” رهبران” را بپذيرند، مشکل اصلي آنان اين است که:
– خميني قبلا اين کار را کرده، تکرار آن در تاريخ، کاريکاتور مي شود.
– آن جرياني که خود را سکولار و در ضمن سبز مي داند، بايد رابطه خود با جنبش هاي ويژه، مثلا جنبش کارگري، را توضيح دهيد: آيا کارگران سبزند؟ يا خارج از جنبش عمومي ايران هستند؟، آيا شما از آنها مي خواهيد سبز شوند؟
ما بايد با شکل گرائي در جنبش کنوني مردم ايران مخالفت کنيم، ما بايد همواره به مضمون اين جنبش روشنائي بخشيده، نيروها و افراد مدعي نزديکي به آن را بر پايه مضامين جنبش ارزيابي و معرفي کنيم. در شرايطي که هنوز نيروهاي بالقوه اين جنبش بسيار بيشتر از نيروهاي بالفعل آن است، جذب اين نيروها و نيروي هرچه بيشتر به اين جنبش جنبه استراتژيک دارد، آيا درست است که افرادي در اتاق هاي دربسته بطور من درآورده براي آن شکل و شمايل (رنگ و …) تعيين کنند؟ به جريان هاي سکولاري که مي کوشند ازطريق تغيير معني رنگ سبز، آنرا بپذيرند، ياد آوري مي کنيم که به اين روش هاي ناصادقانه که بيشتر متعلق به نيروهاي سياسي- مذهبي است، توسل نکنند. درست هم نيست.
چرا تظاهرات فروکش کرد ؟
نخست همانطور که پيشتر گفتم اين جنبش شکست ناپذير است، يعني شعار ها و خواست هاي آن در بطن جامعه گسترش ميابد. اما از لحاظ شکل برآمد خود، تظاهرات، فعلا فروکش کرده به نظر من علت اصلي آن نبود رهبري و بازدارندگي نيروهاي سياسي -مذهبي است .آنها دروغ ميگويند که مردم براي “اصلاحات در
جمهوري اسلامي” به خيابان ها ريخته اند. اولا مردم طي سي سال تجربه ميدانند که جمهوري اسلامي اصلاح ناپذير است. وانگهي چه کسي حاضر است براي شعار هاي “اصلاح طلبانه “جان خود را به خطر انداخته به خيابان ها بيايد آنهم براي چندين ماه !. مردم علي رغم سخن دروغگويان از همان روزهاي اول با شعار عليه کليت “جمهوري اسلامي “به خيابان ها ريختند: “مرگ بر ديکتاتور ” و شعار عليه خامنه اي تا شعار “جمهوري ايراني” و در طي اين مدت اصلاح طلبان حکومتي، سياسي – مذهبي ها و دنباله روان سکولارشان همراه با آن فرستنده ها فارسي زبان و معروفترينش….؛ شب و روز با بوق و
کرنا ميد ميدند که “رهبر شما موسوي و کروبي “! و موسوي و کروبي هم مرتب فرياد ميزدند :”جمهوري اسلامي نه يک کلمه کم نه يک کلمه زياد” !! به نظر من در چنين اوضاع نبود کانون هماهنگ کننده مورد اعتماد مردم، مردم نبايد هم بعد از هشت ماه باز اين چنين جانشان را به خطر بياندازند
صف بندي در حاکميت
صف بندي زير، عموما مشاهده مي شود: در يک سو: خامنه اي و بيت او، احمدي نژاد و سرکردگان سپاه (بسيج، لباس شخصي، نيروي انتظامي و …)، بخشي از بنيادگرايان، اقليتي از حوزه علميه (بويژه جريان حجتيه) و … قرار دار ند.
در سوي ديگر: اصلاح طلبان، مجمع روحانيون مبارز، رفسنجاني، بخش بزرگي از حوزه قم، خانواده خميني، حلقه اول نزديکان فکري و سياسي خميني، اکثريت کساني که در زمان خميني در دولت، سپاه و جنگ و … مسئوليت هاي بالا داشتند و مورد تاييد خميني قرار گرفته بودند.
توضيح: صف بندي هاي بالا، دقيق نيست، تقريبي است و در واقع بيشتر سمت و سو را نشان مي دهد. مثلا رفسنجاني بنا به ماهيت خود به نظرم در اين صف نيست، اما امروز از نظر سياسي به آنها نزديک شده است. يا حوزه قم، اکثريتش در حال حاضر حالت بيطرفي دارد اما گويا بيشتر بطرف موسوي و دورتراز احمدي نژاد است. بهرحال علت اصلي دقيق نبودن اين صف بندي آن است که اينها همه جزء حکومت جمهوري اسلامي هستند.
بطور کلي چند تضاد را مي توان تشخيص داد:
تضاد رفسنجاني و گروه احمدي نژاد، اگر خلاصه بخواهم بگويم به نظر من اين تضاد آنتاگونيستي است يعني حل آن بجز با حذف يکي از دو طرف امکان ندارد. به محض اينکه زور يکي بر ديگري بچربد، او را تا “آخر” تعقيب خواهد کرد. تضاد ديگر، تضاد خامنه اي و رفسنجاني است. اين تضاد اقلا از دوره دوم رياست جمهوري رفسنجاني رخ نمود و مرتب گسترش يافت. به نظرم حداقل اين است که رفسنجاني از آنتاگونيستي (آشتي ناپذير) شدن آن جلوگيري مي کند. پيچيدگي روند، در اين است که تضاد احمدي نژاد- رفسنجاني روي تضاد خامنه اي- رفسنجاني تاثير بسزائي دارد بويژه اينکه خامنه اي در رابطه با انتخابات اخير، در سطح انظار عمومي، چسبندگي زيادي بين خود و گروه احمدي نژاد را به نمايش گذاشته است. از نظر من تضاد گروه احمدي نژاد و رفسنجاني قطعا بسوي تصادم حذف کننده مي رود (يکي از دو طرف بايد حذف شود). اگر اتفاق خاصي نيفتد (مثلا در درون حکومت بر روي هم سلاح بکشند)، به نظرم اين احمدي نژاد و گروه اوست که سرانجام در نبرد با رفسنجاني حذف مي شوند، به نسبت پيروزشدن رفسنجاني در نبرد با گروه احمدي نژاد، کار خامنه اي هم براي رفسنجاني راحت تر مي شود، يعني او بايد در مقابل رفسنجاني عقب نشيني کند و اينبار رفسنجاني اين عقب نشيني را تا آنجا مي راند که از رفتارهاي آتي خامنه اي اطميناني حاصل کند. از اين روي به نظرم در سراي قدرت تضاد عمده، تضاد بين رفسنجاني و احمدي نژاد است . مساله مهم اين است که تصادم ( نبرد نهائي) احمدي نژاد رفسنجاني، (که حتما رخ خواهد داد، قاعدتا اجتناب ناپذير است). آيا در همين سه سال باقي مانده رياست جمهوري احمدي نژاد رخ دهد و يا بعد، شواهد بيشتر نشان بر اين دارد که نبرد نهائي احمدي نژاد و رفسنجاني درهمين 3 سال آينده رخ دهد، زيرا از نظر گروه احمدي نژاد اين نبرد اجتناب ناپذير (که به بود و نبود آن مربوط مي شود) اگر بعد از دوره رياست جمهوري کنوني رخ دهد ( که به هر حال رخ خواهد داد) آنگاه باخت آنها بيشتر خواهد بود. در مجموع، در شرايط کنوني آرايش قوا، به نظر مي رسد که رفسنجاني چنان نقطه استقراري براي خود برگزيده که در ميدان نبرد بين حکومتيان بر همه اشراف دارد. گويا در بين حکومتيان او از آغاز از چنين بالا دستي در گزينش نقطه استقرار برخوردار بوده است.
موسوي، کروبي، سياسي ـ مذهبي ها
1- سوابق آنها روشن است، اين جانب هم قبلا در اين باره نوشته ام.
2- آنها خود نيز موکدا اعلام مي کنند که خواهان جمهوري اسلامي هستند. (نه يک کلمه کم، نه يک کلمه زياد)
3- آنها در صحبتهاي خود “انتخابات آزاد” را هم قبول دارند، اما منظور آنان اين است که در چارچوب همين رژيم و همين قانون اساسي مي توان “انتخابات آزاد” داشت، من بعيد مي دانم که اساسا تعريف آنها از “انتخابات آزاد” همان باشد که امروز در مقياس جهاني تعريف مي شود. آنها انتخابات را براي موافقان رژيم مي خواهند و نه براي همه مردم ايران.
4- موسوي و کروبي (و بويژه سياسي- مذهبي ها) با خواست مردم براي جايگزيني “جمهوري اسلامي” با “جمهوري ايران” مخالفند. بديهي است که از نظر ما حق کاملا با مردم است، در چارچوب اين رژيم و اين قانون اساسي، دموکراسي امکان ناپذير است.
4- کروبي و موسوي تا کنون درمقابل خامنه اي ايستادگي کرده اند و در اين راه مشقات ديده و به نظر مي آيد که بيشتر از آن هم در انتظارشان است.
5- ما معتقديم همه آنهائي که خواهان حکومت ديني هستند، داراي افکار ارتجاعي اند، از نظر من کروبي و موسوي داراي افکار ارتجاعي هستند.
6- حضور موسوي و کروبي در کنار جنبش مردم و ايستادگي تا کنون آنها براي جنبش مردم ايران مفيد است.
7- اينجانب ايستادگي آقايان موسوي و کروبي را تحسين مي کنم و ثانيا معتقدم که همه نيروهاي ترقي خواه بايد از آنان در مقابل تهاجمات و فشارهاي خامنه اي- احمدي نژاد حمايت کنند.
8- ما بايد همواره مواضع واپسگراي آقايان موسوي و کروبي در رابطه با جنبش مردم ايران را نقد کنيم و از ابهام آفريني آنها در جنبش جلوگيريم. تلاش احتمالي آنان براي به عقب کشيدن يا کند کردن جنبش را براي مردم توضيح دهيم.
9- ما بايد با همه تلاش هائي که مي کوشد موسوي و کروبي و … را به مثابه رهبري جنبش تحميل کند مبارزه کرده و آن را افشا کنيم. (بويژه سياسي- مذهبي هاي “ملي” چنين مي کنند)
10- در ميان حکومتيان در اردوگاه موسوي و کروبي آدم هاي مطرحي هستند که تا بحال رسما اعلام کرده اند که اگر مردم “جمهوري اسلامي” را نخواهند، آنها رأي مردم را مي پذيرند، اين گام مهمي است.
در پايان درست مي دانم جمله اي از آقاي موسوي را در اينجا نقل کنم:
الف- در شامگاه 22 خرداد ساعت 12 شب، شخصي بنام وحيد که نماينده دفتر رهبري در رابطه باموسوي است توسط شخصي مورد اعتماد موسوي به ستاد او اطلاع مي دهد که انتخابات تمام است و احمدي نژاد درهمين دور اول برنده شده است. موسوي با جمع مشورت مي کند و مي گويد: “اکنون مطمئن تر شده ام که آمدنم درست بود”. او در پيام خود در 23 خرداد مي گويد: “… ترس آن دارم که ادامه وضع موجود همه نيروهاي موثر در نظام را به توجيه گراني دروغگو در مقابل مردم تبديل کند”. همچنين جا دارد از نقش ارزشمند آقاي کروبي در افشاي جنايات در زندانهاي رژيم، يادآوري کنيم.
سياسي –مذهبي ها :
نيروهاي سياسي هستند که بر نام خود “نشانه اي” ، مذهبي افزوده اند، “اعتقادات مذهبي” آنان به جاي خود، اما هدف آنان از بکار گيري پسوندي ديني در نام گروهشان، اصولا نه براي تاکيد بر اعتقادات دينيشان بلکه در درجه اول، براي جدا کردن خود از ديگران است. آيا آنها ميخواهند خود را از مسيحيان ايران، از کليميان ايران از زرتشتيان و يا بهائيان ايران متشخص کنند ؟ مگردر عرصه اجتماعي و سياسي ايران اديان مزبور گروه هاي ديني فعال دارند ؟ در اين عرصه همانا گروه ها و احزاب طرفدار مدرنيسم و چپ، فعال هستند، پس هدف اصلي گروهاي سياسي -مذهبي از بکار گيري “نشانه “مذهبي در نام خود جدا کردن خود از احزاب طرفدار “عدم دخالت دادن دين در سياست ” و نيروهاي اجتماعي و يا سياسي چپ و مارکسيست، ميباشد. ميتوان گفت که اين حق آنان است. اما به نظر من آنان و هيچکس حق ندارد در مبارزات سياسي از احساسات و وجدانيات ملي مردم (متعلق به عامه مردم، و شکل گرفته در طول تاريخ که در مواردي داراي جنبه هاي عاطفي-روحي
ويژه است )براي اهداف گروهي” استفاده ” (سوء استفاده ) کند.
از اين روي به نظر من گزينش پسوندي به نشانه مذهبي براي نام گروههاي سياسي (واجتماعي)از روي فرصت طلبي است. نمونه برجسته سوء استفاده از وجدانيات ملي و نتايج مخرب و مهلک آن براي ايران را در فعاليت سياسي خميني و اصلاح طلبان حکومتي و …، ديده و ميبينيم. طبيعي است تکليف آنان پيش مردم روشن است. اما صحبت من با سياسي – مذهبي هايي است که خود را “اپوزيسيون ” معرفي ميکنند گروهي از آنان خود را “ملي” مينامند و اميد دارند که ديگران هم آنان را با صفت ملي نام ببرند.اين تقاضاي مشکلي است زيرا نيروي سياسي «ملي» در ايران داراي هويت تاريخي روشن و ثبت شده اي در تاريخ صد سال گذشته است که مدرنيسم و شاخص بر جسته آن يعني دخالت ندادن دين در امور سياسي از ويژگي اصلي آن است. دکتر محمد مصدق رهبر جنبش ملي شدن نفت از چهره هاي برجسته و چه بسا اصلي ترين نماد ملي گرايي در ايران است. و کدام ايراني است که نداند که براي او نه تنها دخالت ندادن دين در سياست يک پرنسيپ بود بلکه در ايستادگي بر اين پرنسيپ او بسيار مايه گذاشت و آسيب ديد(داستان آيتالله کاشاني )بنا بر اين ما چگونه ميتوانيم کسان و نيروهاي سياسي -مذهبي را که با اصرار و آگاهانه در سياست ، وجدانيات ديني مردم را بکار گرفته ، در آفرينش فاجعه جمهوري اسلامي نقش اصلي داشتند و کسي (خميني )را روي کار آوردند که نه تنها رژيمش آشکارا ضدايراني است بلکه او خود همواره و علنادشمني و کينه خود با ملي گرايي و صدر آن دکترمصدق، را بارها فرياد زده است؛ را «ملي» بناميم. سخت تر آنکه سياسي -مذهبي هاي “ملي؟!” ميخواهند ديگران آنها را پيروان راستين مصدق بدانند اين در حالي است که يکي از رهبران آنان درمصاحبه با خبر گزاري دولت احمدي نژاد، ضمن ابراز دشمني و کينه خود با خواست “جمهوري ايراني ” به مردم ايران که در انظار جهانيان اين خواست را فرياد کرده اند توهين ميکند (عجب “ملي”گراياني !!؟؟)(10)
.آري به همين سياق(ملي-مذهبي) است ادعا هايي مانند: روشنفکر-مذهبي، فيلسوف-اسلامي، و … ؛. روشنفکر، فيلسوف و “ملي،ناسيوناليسم ،” مفاهيمي هستند که در مرحله اي از تاريخ و تحت تحولات معيني در جوامع معيني شکل گرفتند، “روشنفکر” در اروپاي دوران مدرنيسم که نقد مذهب و کنار نهادن آن، به مثابه عنصري “خرد ستيز ” و “علم ستيز”، در دستور بود، شکل گرفت. فلسفه در يونان باستان توسط جنبشي که علم را برتر ازهر “انديشه” ديگري مي نهاد بوجود آمد.اين چه کار زشتي است که شما اين مفاهيم را با اضداد آن،(دين)، قاطي ميکنيد. اين بيش از هر چيز نشان از عجز شما در برابر “روشنفکران” و” فيلسوفان و فلسفه” است شما اگر راست ميگوييد و انديشه بدرد بخوري داريد خوب به آن نام مستقلي داده و عرضه کنيد. اگر “جنس ” شما اصيل است چرا ميکوشيد “مارک” ديگران را بر آن بزنيد ؟!
بنا به مجموعه اين ملاحضات اين جانب فکر ميکنم درست اين است که اينان را سياسي -مذهبي بناميم
درسپهر امروز ايران معروف ترين گروه سياسي -مذهبي همان هايي هستند
که خود را “ملي-مذهبي” مينامند. در شرايطي که دست اصلاح طلبان پيش مردم باز است اين جريان ميکوشد تا با بهره گيري از هر تاکتيکي امور اصلاح طلبان در عرصه سياسي را پيش ببرد، آنان بدليل وابستگي ايدئولوژيک خود با رژيم “جمهوري اسلامي ” و به دليل پرونده بسيار سنگين خود در مسلط کردن خميني بر انقلآب ( سالهاي ۵۶-۵۷) کمک “صادقانه ” به ملاها و حزب الله براي وکيل و وزير و رييس جمهور شدن و …؛ و از آنجا که نيک آگاهند که اکثريت بالاي مردم ايران در صدد سرنگوني اين رژيم هستند. از اين روي از آينده خود نگران ميباشند آنها با خود مياند يشند که گويا رفتن “جمهوري اسلامي” همان و پايان کار نيروهاي سياسي با پسوند مذهبي همان ! از اين روي از به خطر افتادن موقعيت “جمهوري اسلامي” بسيار نگرانند اما بر خلاف نيروهاي حکومتي که دستشان براي مردم باز است اينان سعي ميکنند نيات واقعيشان را پنهان کنند و زير شعار “ملي گرايي ” و “ايران خواهي” در مبارزه مردم اخلال نمايند.در جريان انتخابات به هر وسيله مردم را بسوي صندوق ها هل دادند و با شعار “ايران در خطر است” ايران را بسوي مهلکه سوق دادندو آنگاه که مردم نقد جان را در زدودن لکه ننگ “انتخابات ولايت فقيه” داو زدند و ايران را از آن مهلکه به خوبي پس کشيدند “ملي -مذهبي “ها به جاي شرمساري از کرده خويش باز با شعار “ايران ” !”ايران”! در تمام دوره ايستادگي رودرروي مردم با رژيم، همه تلاش خود را در سرد کردن مبارزه مردم به کار گرفتند آنها داد و فرياد ميکردند: “خشونت “! “خشونت ” در حالي که ميدانستند مردم ايران خشونت بکار نميبرند.
از زماني که تظاهرات خياباني آرام گرفت آنان نيز “آرام “گرفته اند.
نتيجه گيري
با قيام 23 خرداد، جنبش بزرگ توده اي رخ نمود که داراي ويژگي هاي زير است:
1- از جنبه عيني مبتني است بر جامعه مدني پوياي ايران و از اين روي به لحاظ حضور اجتماعي خود شکست ناپذير و گسترش يابنده است. بدين معني که همواره مي توان با آن ارتباط گرفت و در گسترش و شکوفائي آن کوشيد و رژيم نمي تواند اساسا مانعي ايجاد کند. (غير ممکن است)
2- اين جنبش رأي خود در انتخابات 22 خرداد 88 را پس گرفته، خواهان دمکراسي و جايگزيني “جمهوري اسلامي” با “جمهوري ايراني” است.
3- نيروهاي بالقوه آن هنوز بسيار بيشتر از نيروي بالفعل آن است.
4- فاقد رهبري است.
5- آقايان موسوي و کروبي که کانديداي حکومتي مخالف احمدي نژاد (و مخالف اقدامات خامنه اي) بوده و مي باشند، با خواست مردم براي “جمهوري ايراني” مخالفند. اما در کنار مردم ايستاده اند و فشارهاي سختي را از جانب خامنه اي- احمدي نژاد تحمل مي کنند.
6- تضاد در سراي قدرت حاد و در مواردي آشتي ناپذير است.
7- “جمهوري اسلامي” از اصل با نظام مدرن اجتماعي مخالف است و آرزومند بازگشت به دوران پيش از مشروطيت مي باشد. اما اين خواست ارتجاعي، ناشدني است. از اين روي جمهوري اسلامي همواره دچار بحران بوده و جامعه ايران را بسوي انحطاط برده است. اينک احمدي نژاد در صدد تکميل اين پروژه است. او مي خواهد همه آنچه را که از مشروطه به اين سو، ذره- ذره در اين کشور ساخته شده، نابود کند. افزون برآن، با فتنه گري در سياست خارجي، کشورما را در معرض تهديدات خارجي قرار مي دهد.
تحريم اقتصادي نسبتا گسترده جهاني را به کشور و مردم ما تحميل کرده است. پس از اينکه در 4 سال اول دولت خود همه منابع مالي را با تقسيم بين سرکردگان سپاه و بيت خامنه اي و باند خود و فعاليتهاي موشک سازي و اتمي، بر باد داده اينک مي خواهد سهم اندک مردم از محل درآمدهاي ملي (فروش نفت و …) را که بصورت يارانه ارائه مي شد، نيز قطع کند و آن منابع را به جيب دولت خود بريزد، از اين روي يقينا بحران هاي خطرناکي در انتظار است و چه بسا شورش ها و برآمدهاي عظيم مردمي در پيش باشد، پس ما بايد آماده باشيم.
استراتژي
دراستراتژي بايد “هدف ” و “مانع اصلي” در راه رسيدن به آن ” هدف ” تعيين شود الگوريتم استراتژي،زنجيره اي(درختواره اي ) از “استراتژي هاي مرحله اي” است که به طرز کاملا سنجيده اي و حساب شده اي بر پايه ارزيابي از تعادل قواي موجود اتخاذ شده اند بطوريکه تحقق هر يک، تحقق استراتژي مرحله بعدي را دقيقا شدني ميکند
تاکتيک
“هدف” و “مانع اصلي ” و “نبرد اين دو” در زندگي روزمره خود را در صورت رخداد هاي منفرد، آشکارا يا پنهان، بروز ميدهند. تصميمات و نحوه رويارويي ما با اين “رخداد “ها “تاکتيک ” نام دارد
از لحظه تعيين استراتژي(استراتژي مرحله اي ) تا هنگام تحقق آن و براي تحقق آن ما بايد در هر مقطع تعادل قواي موجود را بسنجيم و بر پايه آن تاکتيکهايي برگزينيم . تاکتيک بطور کلي بايد در چاچوب استراتژي باشد.در هر مرحله ممکن است تاکتيکهاي متفاوتي مطرح شود، که بطور مجرد هر کدام ما را به ا ستراتژي مان نزديک کند. اما ما بايد تاکتيکي را پيش بگيريم که بر پايه تعادل قوا ي موجود:۱ – بيشترين شانس موفقيت داشته باشد. ۲ – قواي مردم را بيشتر از تاکتيکهاي آلترناتيو تقويت کند ۳ -قواي دشمن اصليِ مرحله اي، را بيشترتضعيف نمايد
هدف هدف، توسعه اقتصادي و فرهنگي ايران است که مشخصات ان از جمله چنين است: بر پايه سطح رشد جهان کنوني ، پايدار، همه جانبه ، بالنده با نرخ رشدي که براي جبران عقب ماندگي ها وپيوست سريعتر به کاروان پيشرفت جهاني محاسبه ميشود
دمکراسي در سرفصل توسعه ايران
ميهن ما ايران، بيش از صد سال است براي استقرار جامعه مدرن تلاش ميکند و بيش از چهل سال است که مناسبات توليدي سرمايه داري در جامعه ما مسلط است.به نظر من از نيمه دهه پنجاه، دخالت گردانندگان پايه اي چرخ هاي “جامعه نوين”، در امور اجتماعي و سياسي به يک ضرورت بدل شده بود چيزي که شاه آنرا نفهميد ياخيلي ديرفهميد به نظر من قرار گرفتن “دمکراسي” در سر فصل “توسعه” ايران را ميتوان عامل انقلاب بهمن دانست
بنابراين چه از لحاظ عيني چه به طور مشخص، “دمکراسي ” در صدر نياز ها و خواست ها قرار دارد.
مانع اصلي
متن “قانون اساسي ” جمهوري اسلامي و عملکرد سي ساله جمهوري اسلامي نشان ميدهد که درچاچوب اين رژيم دمکراسي امکان پذير نيست
صف بندي ها (بررسي تعادل قوا)
1ـ صف مردم: همه آناني که خواستار “دمکراسي” و جايگزيني جمهوري اسلامي با “جمهوري ايران ” هستند صف مردم را تشکيل ميدهند.
2ـ نيروهاي بينابيني: احتمالا هنوز بخشي از مردم آشکارا به نتايج بالا نرسيده باشند.شواهد نشان ميدهد که آنها کاملا اقليت هستند.(البته نظرشان و حقشان محترم است ). وظيفه همه است که در آگاه کردن آنها بکوشيم ، بسياري از آنان درسير پيشرفت جنبش آگاه شده و به جنبش خواهند پيوست.
– نيروهاي سياسي که ميگويند خواهان جمهوري اسلامي هستند و دمکراسي در چارچوب جمهوري اسلامي شدني
است. جزو مردم نيستند . آنها در صورتي که اعلام کنند که حاضرند اصل “جمهوري اسلامي ” را به راي مردم بگذارند و هيچوقت از زور عليه تبليغ کنندگان ايده “به راي گذاشتن جمهوري اسلامي”استفاده نميکنند آنگاه آنها در کنار مردم(نيروهاي بينابيني ) قرار خواهند گرفت.
3ـنيروي ضد مردم: مانع اصلي در برابر توسعه ايران “نظام ” جمهوري اسلامي است از اين روي همه افراد و نيروهايي که با زور خواهان بر پا نگه داشتن جمهوري اسلامي ميباشند دشمنان بالفعل مردم ايران هستند.
4ـنيروهاي خنثي: همه کساني را که در حال حاضر جزو هيچکدام از دسته هاي پيشگفته بحساب نميآيند، را
ميتوان در حال حاضر “نيروهاي خنثي” ناميد با اين توضيح که رفتار برخي از آنان ممکن است خيلي خطرناک باشد از اين روي بايد بشدت آنها را پائيد
6ـ سياسي –مذهبي ها:
گروهاي هاي متفاوتي را شامل ميشوند. دسته اي از آنان که به هر شکلي خواهان جمهوري اسلامي هستند. جزو مردم نميباشند ولي نيروي کنار مردم هستند.
7ـ نيروي جايگزين: فقدان نيروي جايگزين در لحظه کنوني
وظايف ما
در مرحله کنوني دشمن اصلي و بلا واسطه مردم جناح خامنه اي-سرکردگان سپاه است.
1ـ ما بايد قواي مردم را هرچه بيشتر تقويت کنيم و نيروي رژيم را هرچه بيشتر ضعيف . تضادهاي دروني رژيم را گسترش دهيم. نيروي هر چه بيشتري از قواي سرکوب (رژيم) را احتمالا خنثي کنيم.
2ـ در قدم اول ما بايد با تقويت جنبش هاي ويژه (کارگران، زنان، دانشجويان، خلق ها، روشنفکران و …) آنها را به شرکت هر چه سازمانيافته تر در جنبش عمومي دعوت کنيم.
3ـما بايد همچنين با شرکت وسيع در مباحثات مربوطه، جنبش را از نظر ذهني تقويت کنيم.در شرايط کنوني بويژه مبارزه نظري با احزاب و گروه هاي سياسي- مذهبي که همبستگي هائي با رژيم دارند مهم است بايد نقش بازدارنده آنها در جنبش را آشکار کنيم.
4ـ در خارج از کشور
الفـ ضمن تقويت انسجام خود بايد بين خود برخي مباحث پايه اي را سازمان دهيم
ب ـ بعنوان وظايف بيروني ضرورت تام وتمام دارد که ما روابط خود با بنيادهاي مترقي اروپائي از قبيل احزاب مترقي و سازمان هاي حقوق بشري و بويژه سنديکاها، سازمان هاي زنان، دانشجويان و … .گسترش دهيم، بسياري از اين امور به کمک ايرانيان ساکن اروپا (و احيانا آمريکا) امکان پذير است.ما بايد هويت جنبش نوين ايران در دوران جهاني شدن را با گسترش پيوندهاي جهاني آن تحقق بخشيم. چنين تلاشي حيات و بالندگي جنبش ما را تقويت خواهد کرد.
ج ـ”رهبري” – در صفحات پيشين نظرم در باره ماهيت مدني جنبش کنوني را گفتم که از اين روي لزوما به رهبري از نوع جنبش هاي آغازين (پيش از جهاني شدن و…) نياز ندارد. اما جنبش ما و مردم ما به نظرم به 2 چيز مهم نياز دارند:
1- کانونيزه کردن مبارزات، همگرائي در بين نيروهاي آن
2- مردم ما نگرانند، مي خواهند بدانند که وقتي جمهوري اسلامي را کنار زدند، آيا نيروهاي سياسي ايراني (و بطور کلي ايرانيان) تا چه اندازه مي توانند با هم بسازند و قواعد دمکراسي را عملا رعايت کرده، به آن تسليم باشند. از اين روي هم براي فراروياندن آن کانون همگرا کننده جنبش ، هم براي پاسخ گويي به نياز جنبش و خواست مردم ، سازمان ما بايد با تکيه اکيد بر هويت خود براي ايجاد هماهنگي ها و همياري هاي هرچه وسيعتر بين سازمان هاي سياسي جمهوريخواه و سازمان ها و احزاب سياسي خلق هاي ايران تمام تلاش خود را بکار گيرد.
شعارهاي پيشنهادي ما براي اين مرحله از جنبش
1- همان طور که پيشتر گفته شد مضمون جنبش کنوني مردم ايران عبارتست از: “دمکراسي خواهي” و جايگزيني “جمهوري اسلامي” با “جمهوري ايران” است.
2- حکومتياني که خود را در اردوگاه موسوي- کروبي مي دانند تا بحال گفته اند که خواهان انتخابات آزاد هستند. اما ما مي دانيم که منظور آنها از انتخابات آزاد، انتخابات بين کساني است که “خواهان جمهوري اسلامي” هستند. افزون براين برخي از شخصيت هاي مطرح اين جناح صراحتا گفته اند که اگر مردم جمهوري اسلامي را نخواهند، ما رأي مردم را مي پذيريم.
3- در عصر جهاني شدن و شرايط عيني و ذهني جهان کنوني، “انتخابات آزاد” مي تواند يکي از راه هاي گذار باشد.
از اين روي پيشنهاد من براي شعارهاي مرحله کنوني چنين است:
1- انتخابات آزاد با حق کانديد شدن همه ايرانيان و براساس معيارهاي شناخته شده جهاني
2- به رفراندوم گذاشتن “جمهوري اسلامي”.
اين شعار ها باز تاب استراتژي ماست، منطبق با خواست مردم است، بر پايه تعادل قواي کنوني است و ميتواند نيرو جا بجا کرده، تعادل قواي جديد وعاليتري فرا آورد
پيامي کوتاه به مردمي ستودني
مردم آگاه و مبارز ايران، مبارزه شما براي دمکراسي و سرنگون کردن جمهوري اسلامي که با قيام ۲۳ خرداد ۸۸ آغاز شد همه جهان را به تحسين و همراهي با شما برانگيخت لحظه لحظه تظاهرات هاي پر شکوه شما دردفتر همه مردم جهان جاودانه ثبت شد. کار شما شايد درخشنده ترين برگ تاريخ ميهن ما باشد.هنگامي که نيروهاي رنگارنگ سياسي طرفدار يا دنباله رو جمهوري اسلامي از روي خود خواهي با تبليغات خود داير براينکه: با “انتخابات” در چارچوب گزيده هاي شوراي نگهبان ولايت فقيه ، “تغيير” ممکن است.شما را بسوي صندوق هاي راي هل دادند، فاجعه اي آفريده شد که آنگاه با کمال درد و اندوه شما مجبور شديد تا با دست شستن از جان خويش ميهن را از دايره مهلکه پس بکشيد و چه پرشکوه اين کار را کرديد. بايد اعتراف کنيم که اگر نبود آن هوش و فراست شگفت اورتان و بهره گيري از عاليترين فن آوري ها، مشکل مينمود تاريخ را گواهي اين همه شکوه. همميهنان گرامي! بگذاريد رژيم کاملا منزوي هر چه ميخواهد بگويد. فرمان تاريخ طبيعي جامعه بشري بر آن بوده است که دشمنان شماماهيتا جهل ستا و جهل اندوز باشند و شما! ايرانيان، ستايش گر روشنايي و دانش و خرد. سي سال در اين دو خط متضاد طي شد (و ميشود ). هر چه رژيم، جهل و خرافات و” ضديت با علم”، انباشت هر چه لات و لمپن و بيسواد و شارلاتان و مفت خوار جذب کرد و پرورد، شما با چنگ و دندان با زدن از نان شب خود علم و دانش آموختيد، روشنايي افروختيد و رشته هاي پيوند ايران را با جهان پيشرو پاس داشته و نيرو افزوديد. آري ۲۳ خرداد و جنبش پيامد آن هنگامه رويارويي اين دو سرشت متضاد بود. و تاريخ يکبار ديگر و اين بار بسيار رقت انگيز فضاحت دب دبه کب کبه و شکوه مردمي مدرن، دانشدوست و خرد گرا را ديد که سلحشور و شيرزن و جوانمرد بودند. آري مردم گرانقدرايران برتري شما بر دشمن شما، رژيم جمهوري اسلامي، در اين است که او در سرشت پلشت خود دفع شده اين جهان است و شما
پاره تن اين جهان و آميخته در آن. آري بر اين پايه است که همه جهان يقين دارد که پيروزي با شماست. و شکست و از هم پاشي و دربدري براي رژيم.از کهنه و خنگ و بيسواد و عقب مانده بودن آنها حداکثر بهره گيري در مبارزه
را بنماييم. طوري کنيم که خود را هر چه بيشتر ايزوله و طرد شده ببينند. طوري کنيم که خود را همواره در محاصره ببينند. همواره گفتار و کردار خود را تحت کنترل “تلفن همراه” و ديگر ابزار تکنولژي نوين، تعداد بيشماري از مردم ببينند. با درس اندوزي از تجربيات جنبش کنوني ميتوان کاري کرد که کار گزاران رژيم از ريز و درشت همواره خود را از طريق ابزار مدرن يک ايراني(تلفن همراه، انترنت و….) زير نگاه کنترل جهاني ببيند. در اين صورت حتي گمان چنين کنترلي
باعث ميشود که آنها کنترل خود را از دست بدهند. آري رژيم را ايزوله کنيم، محاصره کنيم ، کاري کنيم که هر مامور ضد مردم خود را در معرض کنترل دوربين هاي پر شماري از ايرانيان ببيند که ميتواندهر لحظه گفتار و کرداراو را در معرض ديد و شنيد جهانيان قرار دهد.
. سخني با رفيقان
رفقا نخست درود بر شما که در مجموع در هنگام قيام و جنبش پيآمد آن خوب درخشيديد. ما هرگز کاستي هاي خود را پنهان نکرده و نميکنيم زيرا چنين کاري بيش از هر چيز به ضرر ماست.ما به کاستي هاي خود اذعان داريم و
هر کس نيز ما را تذکر دهد، سپاس ما را خواهد داشت.رفقا شايد برخي ارگان هاي سازمان ما در مواجهه با اوضاع ازخود شايستگي نشان ندادند من کاملا اين را قبول دارم و به موقع خود، به سهم خود همه تلاش هايم را بکار بردم. اما اجازه دهيد در اينجا نقطه قوت خودمان را بر شمارم. قوت ما درعمل کردن ولي اشتباه نکردن بود، قوت ما موضع گيريها و رفتار درست رفقاي ما در کشور هاي مختلف
و هواداران اين خط در ايران است. که ميتوان چنين بر شمرد: نخست اينکه رفقا! ما بدرستي انتخابات را تحريم کرديم اين تصميم ما همچون يکي از درست ترين تصميمات سياسي تاريخ جنبش ثبت خواهد شد رفقا دنيا لحظه به لحظه جنبش پر شکوه مردم ما را نظاره کرد جهانيان پيشتر سينماي پيشتاز کار گردان ايراني آقاي کيارستمي را با هنرمندان زندگي واقعي ديده بودند اما امروز براي اولين بارانقلابيون واقعي را در متن جنبشي بزرگ و توده اي بطور زنده ميديدند. با اين همه يک پرسش براي دنيا باقي مانده : “اگر شرکت در انتخاباتي که درپي آن و در اعتراض به تقلب در آن بايد جان و هستي خود را به خطر انداخت آيا عاقلانه تر اين نبود که اصلا در آن شرکت نميکرديد ؟” پاسخ ما روشن است : آري درست اين بود که چنين انتخاباتي تحريم ميشد. و اما بعد. ۱-رفقاي ما در بسياري از جا ها شرکت فعال و در مجموع بدون تاخير و در بسياري موارد پيشتاز در اين تحولات داشتند ۲ – از دمکراسي در همه حال، جدا از اينکه طرف مقابل ما کيست، بدون گذشت دفاع کردند ۳ -درک اصليترين آماج ها و چالش هاي جنبش در لحظات و مراحل مختلف. ۴ -پايداري سرسختانه به مواضع مستقل ما که همانا از اساسي ترين منافع ومصالح مردم ما بر گرفته شده است.۵ – بهره گيري بهينه از جايگاه ما در جنبش. رفقا شايد اين تيتر بندي ها چندان دقيق نباشد شايد ستايش انگيز جلوه کند امامنظور من از اينهمه اين نکته است که ميخواهم تاکيد کنم که اين ويژگي ها را ما دفعتا و اتفاقا بدست نياورديم اين چکيده دها سال سخت ترين مبارزات سياسي مردم ما و سازمان در سخت ترين شرايط در نوع خود در مقياس تاريخي – جهاني است. رفقا سازمان ما بطور اتفاقي امروز در اين وضيعت قرار نگرفته که در تمامي جنبش ايرانيِ ما، بهترين موضع گيريها و رفتارها را دارد.جنبش کنوني، و برخورد ما با آن اين ادعاي مرا ثابت ميکند.تکرار ميکنم قصدم ستايش خود نيست بر عکس ميخواهم بگويم اگر گفتار و رفتار رفقاي ما در اين جا و آنجا تاييد مردم را داشت اين حاصل دهها سال تجربيات سخت مبارزاتي است. نگاهي کنيم به تاريخ “جنبش فدايي “ما ادامه تکامکي آن هستيم.نگاهي کوتاه به تاريخ ما نشان ميدهد.که فداييان پس از انقلاب طبيعتا انشعابات کرده و هر يک تجربه و راه خاص خود را پيش گرفتند ولي بسياري از آن شاخه هاي متفاوت به نتايج و درسهاي نسبتا مشترکي رسيدند و ما! رفقا ! سازمان ما! امروز برآيند آن تجربيات و راه ها و شاخه هاي مختلف فدايي است .از اين روي عمل و کنش اين يا ان رفيق ولو تنها در گوشه اي از جهان را بايد در اصل چنين تفسير کرد.آري رفقا قصدم اين است که بگويم آنرا قدر بدانيم. حقيقتا در آغاز قصدم فقط خودمان بود پيش به سوي دمکراسي و ايراني بدون جمهوري اسلامي ، با اتحاد داوطلبانه خلق ها و ملت هاي خود مختار : ترکمن، عرب، کرد، بلوچ، ترک و …
پايان
علي جلال ۳۰ تير ۱۳۸۹ ، ۲۱/۰۷/۲۰۱۱۰
پاورقي
نگاه کنيد به “انتخابات و گفتمان مطالبه محور ” (1)
(2)
شوراي فعالان ملي – مذهبي ۵ خرداد ۱۳۸۸
شوراي فعالان ملي – مذهبي؛……
……….. بر ضرورت برخورد فعال با فضا و فرايند انتخابات و مشارکت گسترده در آن تأکيد نموده و اين مشارکت را
در ارتباط با سرنوشت ملي بسيار حياتي ارزيابي ميکند
۶.- شوراي فعالان ملي – مذهبي ضمن توصيه به هواداران هر دو
نامزد اصلاح طلب به همسويي در برابر رقيب مشترک و تسامح و عدم تخريب يکديگر؛ همگان را به حضور فعال در انتخابات و اعلام «نه» به وضع موجود و «آري» به تغيير ، با حمايت از دونامزد اصلاح طلب، دعوت مينمايد
دعوت سحابي از مخالفان جمهوري اسلامي
و موافقان حيات ايران
گفت و گوي اختصاصي خرابات (شايا شهوق)
Mon 1 06 2009
در اين انتخابات مسئله اين نيست که جناحي راي بياورد و جناح ديگر راي نياورد. الان مسئله مرگ و حيات کشور ايران مطرح است….
از همه مردمي که به موجوديت، بقا و اعتلاي ايران علاقمندند مي خواهيم در اين انتخابات شرکت کنند. رأي دادن در اين انتخابات به مخالفان آقاي احمدي نژاد موجب مي شود که نسبت آراي آقاي احمدي نژاد در انتخابات پايين آمده و ايشان در دوراوّل انتخاب نشوند. من از همه ايراني ها در داخل و خارج از کشور، از هر گرايش سياسي، انديشهاي، مذهبي و غير مذهبي ، موافق يا مخالف جمهوري اسلامي دعوت مي کنم که اگر به بقا، حيات و اعتلاي ايران علاقمندند، در اين انتخابات شرکت کنند و به کسي غير ازآقاي احمدي نژاد راي بدهند……
به اذعان برخي از کارشناسان انتخاباتيِ جمهوري اسلامي و به گواه تجربيات پيشين، هنگامي که تفاوت آراي دو رقيب کم است- مثلا حدود ۵ ميليون – دستکاري در راي مردم امکان پذيراست ولي وقتي که تفاوت آراء زياد شد وبه ۱۰ ميليون نزديک شد ديگر دستکاري امکان پذير نيست . بنابر اين در صورت مشارکت بالاي مردم سلاح دستکاري در انتخابات بسيارکند مي شودو عملاً کارآيي نخواهد داشت و کانديدايي که آرايي براي او سازماندهي ميشود شکست خواهد خورد….. .
چشم انداز انتخابات پيش رو را چه گونه ارزيابي مي کنيد؟
اين انتخابات را نبايد به موجوديت نظام و مشروعيت آن گره زد بلکه موجوديت ايران در خطر است. کسي نبايد از اين بترسد که اگر در انتخابات شرکت مي کند، به جمهوري اسلامي راي داده و وضعيت موجود را پذيرفته است. به نظر من اگر انبوه مردم را به شرکت تشويق کنيم ، از انتخاب آقاي احمدينژاد و انحطاط ايران جلوگيري کردهايم
(3)
يکشنبه، 29 دي 1387
ـ احمد زيدآبادي-
مجيد انصاري عضو سابق مجلس خبرگان رهبري با توجه به تجربه خاص خود در انتخابات مجلس هشتم، ترديدي ندارد كه اگر آراء يك نامزد اصلاح طلب از جمله محمد خاتمي در انتخابات رياست جمهوري سال آينده، پنج – شش ميليون بيشتر از نامزد محافظه كاران بخصوص محمود احمدي نژاد باشد، نام نامزد اصلاح طلب از صندوق در نخواهد آمد و نامزد محافظه كار طرف پيروز انتخابات اعلام خواهد شد…
ـ آقاي عبدالله مومني در پالتاک جمهوريخواهان ملي(درتدارکانتخابات)ميگويد:کارشناسان ميگويند کانديد اصلاحطلبان بايد ۱۲ مليون راي بيشتر از احمدي نژاد بياورد تا بر توان تقلب… فايق آيد
– همچنين نگاه کنيد به گفتار آقاي سحابي در همين پاورقي، شماره (۲ )
(4)
http://www.etehadefedaian.org/?page=article&nid=3701
(5)
۱۴/۰۶/۲۰۱۰ راديو فردا مصاحبه با خانم نرگس محمدي در باره دستگيرشدن آقاي تقي رحماني
نرگس محمدي : “تقريبا از ده روز قبل از انتخابات هر شب دير مي آمد خانه ، صبح زود ميرفت به شهرستان ها براي جلب مشارکت آراي عمومي براي انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري تلاش ميکرد، براي
من خيلي عجيب است که چطور دستمزد اين فعالان را اينگونه دارند ميدهند”
(6)
۱۴/۰۶/۲۰۱۰(همان شب انتخابات ) راديو فردا : مصاحبه مهين گرجي با بهاره هدايت
بهاره هدايت با صدايي آشکارا غمگين : “اگر مردم ، ما دانشجويان، مي دانستيم که اينطوري ميشود، اصلا شرکت نميکرديم، فضا را خوب باز کرده بودند ….قابل پيش بيني نبود…اگر کسي کمترين حدسي ميزد نميرفتيم سر صندوق ها
راي بدهيم اصلا ، فکر ميکرديم اگر مشارکت باشد احتمال تقلب ميآيد پايين، اين کودتا است…”
(ياد آوري نويسنده: خانم بهاره هدايت از دانشجويان مبارز که امضايش پاي بيانيه ” انتخابات و گفتمان مطالبه محور” آمده است )
(7)
21 خرداد 1388 ساعت 15:58
آفتاب: عزت الله سحابي گفت:
دراين دوره مسئله «حياتايران» مطرح است و دموکراسي و توسعه سياسي فرع قضيه است. ما امروز بحث ايران و دغدغه ايران را داريم. ما بايد ايران را نجات دهيم. ما مردم ايران در گروههاي مختلف با سلائق مختلف بايد به فکر نجات ايران باشيم….. ، از مردم ايران درخواست ميکنم براي نجات ايران به موسوي راي دهيد. از آناني که تصميم ندارند در انتخابات
شرکت کنند درخواست ميکنم امروز اگر ميخواهيد ايران را از خطر نجات دهيد و اگر ميخواهيد براي ايران کاري بکنيد: به موسوي راي دهيد.
– همچنين نگاه کنيد به بيانيه “شوراي فعالان ملي -مذهبي که دعوت ميکند به راي ” «نه» به وضع موجود و «آري» به تغيير ، با حمايت از دونامزد اصلاح طلب” دادن
و به گفتار آقاي سحابي در همين پاورقي، شماره (۲ )
(8)
ـ شوراي فعالان ملي- مذهبي
بيانيه تحليلي شوراي فعالان ملي- مذهبي به مناسبت سالگرد انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸……
……. مردم ايران ….در روزهاي پس از 22 خرداد، زماني که نتيجهي انتخابات را با مشاهدات و باورهاي خود مغاير ديدند، با شعار “رأي من کو؟” در شهرهاي بزرگ به خيابانها آمدند….مردم بر بامها رفتند و نداي الله اکبر سردادند…. طيفي از حاکميت، بانيان جمهوري اسلامي را سران فتنه ناميدند تا فضاي سياسي را به مقابلهي تمام عيار و براندازانه بدل سازند. اين پروژه نيز با دعوت رهبران جنبش، آقايان ميرحسين موسوي، مهدي کروبي و محمد خاتمي، به رفتار مسالمت آميز، شکيبايي و مقاومت، پيش نرفت…
ـ اول تير ماه ۱۳۸۸
شوراي فعالان ملي- مذهبي
Tue 23 06 2009
شرايط خطير ملي وهشدار شوراي فعالان ملي – مذهبي
….. همچون گذشته در برابر عزم ملت ايران براي دست يابي به آزادي و جمهوري سر تعظيم فرود نياوريم……
شوراي فعالان ملي- مذهبي مراتب سپاس، تشکر و قدر داني خود را از رهبران جنبش سبز آقايان ميرحسين موسوي و مهدي کروبي
(9)
نگاه کنيد به همين پاورقي: شماره (8)
(10) “مصاحبه اعظم طالقاني بر عليه شعار “استقلال ، آزادي، جمهوري ايراني” و بر خورد توهين آميز با مردم که اين شعار را دادند