بخشی از آنچه به عنوان دستاورد بیستوپنج سال دادخواهی این دوران سخت میتوان نام برد آگاهی عمومی است؛ آگاهی مردمانی که از حضور بر مزار کشتههای راه آزادی، از یادآوری فاجعه، از همراهی با خانوادههای دادخواه، و از ادامهی راه تن نمیزنند. کانون نویسندگان ایران در ۲۵ سال گذشته بر خواست خود، معرفی و محاکمه آمران و عاملان «قتلهای زنجیرهای» در دادگاهی علنی و عادل، پای فشرده است
بیست و پنج سال دادخواهی
بیست و پنج سال پیش در آذرماه سال ۱۳۷۷، ماموران وزارت اطلاعات محمد مختاری، شاعر، محقق و عضو کانون نویسندگان ایران را در خیابان ربودند و به قتل رساندند. چند روز بعد درست ساعاتی پیش از آنکه پیکر بیجان مختاری در پزشکی قانونی شناسایی شود، نقشهی «ربایش» و قتل محمدجعفر پوینده، نویسنده، مترجم و دیگر عضو کانون نویسندگان ایران را به اجرا در آوردند. پیش از آنها، پیکر کاردآجین شدهی داریوش فروهر و پروانه اسکندری، از فعالان سیاسی منتقد حکومت، در خانهشان پیدا شده بود.
چنین قتلهایی سالها و بارها در داخل و خارج کشور انجام گرفته بود. قتل غفار حسینی و احمد میرعلایی دو نمونه از آنهاست. اما تعدد و تجمع چهار قتل در نیمهی نخست آذرماه و شکل فجیع انجام آنها و نیز شرایط سیاسی آن دوره، جنبش دادخواهی را به تحرک و حضوری تازه کشاند. این جنبش که سابقهای طولانی داشت و از آغاز حاکمیت اسلامی بر اندازه و عمق آن افزوده شده بود به اوجی تازه رسید و تا به آنجا پیش رفت که نهاد امنیتی را واداشت به انجام قتلها اقرار کند.
این موفقیتی جدی برای جنبش دادخواهی بود. پس از سالها تحمل سرکوب و سکوت، این جنبش توانسته بود نهاد مجری قتلهای زنجیرهای را به اعتراف وادارد و بر سناریوها و روایتهای دروغین رسانههای وابسته به آن مُهر باطل بکوبد. در ادامه، اما، امید خانوادههای کشتهشدگانِ آن سالها و مردم حقطلب و عدالتجو محقق نشد. حاکمیت کوشید آبِ رفته را به جوی بازگرداند و کنترل امور را به دست گیرد. دم و دستگاه دادرسی فقط چهار قتل را به ماموران وزارت اطلاعات مرتبط دانست. این در حالی بود که قتلهای سیاسی تنها به این چهار مورد محدود نبود و سیاههای از پروندهی خونین حاکمانی به دست میداد که در داخل و خارج کشور جان شاعران، نویسندگان، روزنامهنگاران، فعالان سیاسی و مردم آزادیخواه را برای اهداف شوم سیاسیشان میگرفتند و میگیرند. در نمایشی عیان و تاسفآور دادگاهی ترتیب داده شد که جلسات متعدد خود را پشت درهای بسته و محرمانه برگزار کرد. پیشتر، یکی از عوامل اصلی جنایتها ـ سعید امامی ـ به طرزی مشکوک در بازداشتگاه جان داد، پروندهها را دستکاری کردند و وکلای خانوادهها را زیرفشار قرار دادند و حتی یکی از آنان، ناصر زرافشان، را به «جرم» افشای پرونده به زندان انداختند. یکبار دیگر ثابت شد که دادخواهی در چنین حاکمیتی ممکن نیست. بااینهمه، خانوادهها و دیگر دادخواهان دست از کوشش خود برنداشتند. وکلای مدافع و خانوادهها در جلسههای دادگاه شرکت نجستند و با این کار اعلام کردند که دادگاه را و نحوهی برگزاری آن را قبول ندارند. نخواستند که در بازی و نمایش ِ«عدالت» و مسخِ دادخواهی شرکت کنند. دادگاه نمایشی چند مأمور مجری را «محاکمه» و چند حکم «قصاص» و حبس صادر کرد. حالآنکه مطمئن بود خانوادههای کشتهشدگان از آزادیخواهانِ مخالف با حکم اعداماند و «قصاص» را تایید نمیکنند. آن حکمها البته اجرا نشد. آمران، محاکمه که نه، حتی معرفی نشدند و نزد حاکمیت پرونده مختومه شد. نزد مردم و نزد جنبش دادخواهی، اما، پرونده همچنان باز ماند و تا رسیدن به «داد» باز خواهد ماند.
در تمامی بیستوپنج سالی که از قتل محمد مختاری و محمدجعفر پوینده میگذرد خانوادههای آنها، کانون نویسندگان ایران و دیگر فعالان عرصهی دادخواهی، درون و بیرونِ ایران، از کوشش بازنایستادهاند؛ از گفتن و نوشتن دربارهی «قتل های زنجیرهای»، از یادآوری کشتهشدگان راه آزادی بیان و حضور هر ساله بر سر مزار آنها، از انتشار بیانیه و مراسم بزرگداشت و انجام حرکتهایاعتراضی و از هر آنچه یاد آنها و بیدادِ رفته بر آنها را در ذهن و ضمیر جامعه زنده نگاه دارد دست نکشیدهاند. کودکانِ برخی از ستمکشتگان قتلهای سیاسی زنجیرهای چند سالی است که جوانانی برومند شدهاند و بخشی از جنبش دادخواهی. برادران کارون و فرزندان حمید حاجیزاده اکنون در صف دادخواهان قرار گرفتهاند. کوشش حاکمیت برای پاشیدن گرد فراموشی و سرمهی خاموشی در ذهن و گلوی دادخواهان عبث است. سانسور، جلوگیری از مراسم یادبود، و بازداشت دوستداران و اعضای کانون نویسندگان ایران هنگام حضور بر مزار پوینده و مختاری عبث است. انتشار روایتهای جعلی و سناریوهای دروغین از کشتنها و کشتهشدگان برای فریب افکار عمومی عبث است؛ زیرا دهه به دهه و جنبش به جنبش بر انبوه دادخواهان افزوده شده است. از دههی ۶۰ تا جنبش «زن، زندگی،آزادی» صفی بیشمار از دادخواهان شکل گرفته است که در سراسر این سرزمین داد خود را انتظار میکشند و چندان زیادند که صدای تنفسشان را میتوان شنید.
کانون نویسندگان ایران که در جریان قتلهای سیاسی زنجیرهای چهار تن از اعضای خود را از دست داد بخشی از جنبش دادخواهی است و بیش از آنکه بخواهد در دادگاهی نمایشی حقی بستاند، در پیشگاه مردم و تاریخ به دادخواهی نشسته است تا این بیداد را در دفتر ایام ثبت کند و مردم آگاه را به شهادت بطلبد. بخشی از آنچه به عنوان دستاورد بیستوپنج سال دادخواهی این دوران سخت میتوان نام برد آگاهی عمومی است؛ آگاهی مردمانی که از حضور بر مزار کشتههای راه آزادی، از یادآوری فاجعه، از همراهی با خانوادههای دادخواه، و از ادامهی راه تن نمیزنند. کانون نویسندگان ایران در ۲۵ سال گذشته بر خواست خود، معرفی و محاکمه آمران و عاملان «قتلهای زنجیرهای» در دادگاهی علنی و عادل، پای فشرده است. روشن شدن حقیقت، که بخشی مهم از هدف دادخواهی و جلوگیری از تکرار جنایت است، از دیگر کوششهای کانون در تمامی این سالها بوده است. کانون نویسندگان ایران چراغ یاد جانباختگان راه آزادی بیان بیهیچ حصر و استثنا را همواره روشن نگاه داشته است و به همین منظور هر سال بر مزار محمد مختاری و محمدجعفر پوینده حضور مییابد. امسال نیز اعضای کانون ساعت ۱۵ روز جمعه ۱۷ آذر در گورستان امامزاده طاهر کرج مزار این دو عزیز را گلباران میکنند.
کانون نویسندگان ایران
۱۵ آذر ۱۴۰۲