چرا پروسه وحدت سه جریان برای اتحاد بزرگ چپ ناچارا به بن بست رسید

ديدگاه

مسئله سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی از یک طرف و از طرف دیگر پیش کشیدن اصلاحات سیاسی نه سرنگونی ، موضوع مناعضات این جریانات بوده است . گزارشات ماحصل بحث و جدل های این جریانات ،  نشانه ایی از اختلافات جدی و شکننده بر سر مسئله برخورد به جمهوری اسلامی بوده است . شاید گفت که اختلافات بر این مسئله ،  تداعی کننده بحث های جدل ساز در درون سازمان چریک های فدایی در سال 59 بوده باشد

سیروان هدایت وزیری

چرا پروسه وحدت سه جریان برای” اتحاد بزرگ چپ” ناچارا به بن بست رسید

به بهانه تشکیل کنگره وحدت سه جریان ( سازمان فدائییان (اکثریت)  ، سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران .. طرفداران وحدت چپ و کنشگران چپ) 

  در مقدمه باید گفت این مطلب در دو سال پیش نوشته شده است اما به دلایلی ،  این مطلب در سطح عمومی پحش نگردید . حال جا دارد که تا حدودی به برخی از واقعیت های گذشته رجوع شود

به تازه گی خیلی از رفقای مسئول و فونکسیونردر پروسه وحدت بزرگ چپ از چگونگی شکست این پروسه سرزنش کرده اند و با آوردن “اما “و “چراها”  بن بست این پروسه را به باد انتقاد گرفته اند . آنان در طی مصاحبه ها ، گفتارها و در نشریات های مختلف به بازبینی این مسئله پرداخته اند . من نیز با شکست سکوت ،  می خواهم دقیق تر و بر مبنای واقعیت ها به این مسئله بپردازم .

در اینجا منطور از اتحاد بزرگ چپ ، در نهایت  وحدت سه تشکیلات و یک گروه غیر سازمانی و منفردین می باشد . 1. سازمان اتحاد فداییان خلق ایران . 2. سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) . 3. شورای موقت سوسیالیست های چپ ایران . 4. کنشگران چپ.

این سازمان ها با توجه به نزدیک های ایدولوژیکی ، بر این باور بودند ، وحدت تشکیلاتی آنان  می تواند در  مهیا شدن اتحاد بزرگ چپ در ایران  و گسترده کردن یک تشکل چپی به مراتب کمک نماید . آنان برای رسیدن به این هدف میخواستند قدم های بزرگی را در عرصه های عملی، سیاسی و ایدولوزیکی  بردارند . تسهیلات  گرایش وحدت مابین این سازمان  ها زمانی صورت گرفت که ” سوسیالیزم موجود” در عرصه جهانی زوال یافت و مرزهای ایدولوژیکی گل و گشادتر شد. این سازمان ها با مرزبندی از سوسیالیزم ارتدکسی، یعنی دیکتاتوری پرولتاریا ، بروکراتیزم حزبی و آرایش نظام تک حزبی و عین حال با تاکید بر سوسیالیزم دموکراتیک ، احساس کردند که نکات مشترک زیادی مابین آنان در این حوزه وجود دارد . و برهمین پیش بینی ،  آنان خواهند توانست یک تشکیلات واحد و بزرگ را در حول و حوش همین اشتراکات نظری  بوجود آورند . اینکه چه سازمانی از میان آنان چگونه برداشتی از سوسیالیزم را داشت  ، در حقیقت  در حوصله پرداختن در این مطلب نیست . زیرا  که این افراد این جریانات  هر یک به نوعی در این مدت در چارچوب  مصاحبه  ها و نوشتن مقالات به این موضوع پرداخته اند . آنچه که در اینجا قابل توجه و مطرح هست ، همانا  ، چرا این پروسه اساسا  به بن بست رسید ؟

من در اینجا سعی خواهم کرد ، با توجه به درک  و شم سیاسی خود چگونگی بن بست پروسه وحدت این جریانات را ارزیابی کنم . من در کنگره پنجم سازمان اتحاد فداییان خلق ایران در 11 سال پیش که در فرانسه برگزار گردید از جمله کسانی بودم که اعتقاد داشتم  ،  باید وحدت مابین چپ های ایران هر چه زودتر صورت گیرد  و بر این اعتقاد بودم که با همین وحدت و توافقات هست که ما می توانیم در جهت دموکراتیزه شدن جامعه ایران سهم بزرگی داشته را باشیم  . در جهت همین قصد و ذکر ،  با سازمان هایی که احساس شد با آنان می توان کار کرد ، اشاراتی داشتم . بویژه اعتقادم براین بود ، با توجه به اینکه سازمان اکثریت  از یک طرف از اقدامات گذشته خود پشت و رو کرده و همین اینک برعلیه جمهوری اسلامی و سرنگونی این رژیم  مبارزه می کند ، و از طرف دیگر این سازمان گرایشات سوسیالیسم دمکراتیک را در جنبش چپ نمایندگی می کند ، می توان با این سازمان هر چه سریعتر با تشکیل یک  کنگره وحدت  به  وحدت تشکیلاتی رسید .  به خاطر می آورم ، با مطرح  کردن همین موضوع از سوی برخی از رفقا مورد سرزنش سیاسی و تشکیلاتی قرار گرفتم . اما برایم مهم این بود که شجاعانه برای اولین بار در سازمان همین مسئله را رسما اعلام  کرده بودم . و همچنین برای اولین بار گرایشات سوسیالیزم  دموکراتیک  را  در سازمان به میان کشیده بودم . رجوع شود به مقاله سوسیالیزم سنتی یا سوسیال دموکراسی در 13 سال پیش . به هر صورت ، با توجه به شکست ” سوسیالیزم موجود”  در عرصه جهانی ، هر چپی که احساس می کرد سوسیالیست هست ، وظیفه خود می دانست با یک متدولوژی دیگر و با یک آرایش دیگر به نوعی به عنوان یک سوسالیست در سوخت وسازهای جامعه خود سهمی داشته یاشد و جامعه خود را در مسیر مورد نطر ، در کنارهمدیگر و با جمع بیشتری  سمت و سو دهد . در تدارک زمینه های عملی این نظر،  جریاناتی که قبلا از نطر ما ضدانقلاب و اپورتونیست به حساب می آمدند ، می بایستی تجدید نظر کرده و با آرایش دیگر در صف بندی های  مشترک ایدولوژیکی وارد صحنه شد . اتفاقا با همین انگیزه نیز بود که سازمان اکثریت در این مسیر مورد توجه قرار گرفته بود . خوشبختانه در کنگره  وقت  ، مسئله وحدت و چگونگی عملی کردن آن به تصویب رسید . برای بررسی ،  و در نهایت عملی کردن مسئله وحدت ،  به کمیته مرکزی منتخب کنگره پنجم وظیفه داده شد که اقدامات لازمه را تا کنگره بعدی به عمل آورد . این مصوبه حالت عملی بخود گرفت و این

جریانات شروع کردند تا وحدت شان به نتیجه ای برسد . اما دیری نپایید که روند وحدت جریانات مورد نظر در حول وحوش تشکیل یک تشکیلات واحد به مشکل بر خورد نمود . آنچه که رفقای مسئول روابط عمومی گزارش می دادند ، روند و پروسه وحدت بسیار کند و تا حدود بن بست مواجه شده  بود . تلویحا نشان بر این بود که ، همینکه سازمان اکثریت پل خود را مابین گذشته خود (بخوان همکاری با جمهوری اسلامی) و سازمان های مترقی از جمله سازمان ما را ایجاد کرد ، خودبخود به یک مخمصه غیر مسئولانه سیاسی ، تشکیلاتی نسبت به این وحدت دچار گردید. سازمان اکثریت بعد از مدتی اعلام کرده بود که قبل از همه ” وحدت تجانسی” برای ما از اهمیت بر خوردار می باشد .  اعتقاد بر این بود که وحدت مابین فداییان قبل از همه تقدم دارد تا مابقی . منظور اکثریت بر آن بود که وحدت با شورای موقت سوسالیست های چپ ایران بسیار مشکل به نظرمی آید ،  تا اینکه با  اتحاد فداییان . اکثریت تلویحا  بر آن اعتقاد داشت ،  وحدت با سازمان موقت سوسالیست های  چپ ایران یک “مسئله پروسه ایی” می باشد تا آنی . تا جایی که  سازمان اکثریت  با این روش و شیوه ، روند و پروسه تشکیل یک تشکیلات واحد را به یک حالت  فرسایشی و طولانی  سوق داد ، تا جایی که سازمان موقت سوسیالیست های چپ با این شیوه از پروسه وحدت نا امید شده  و احساس کردند  که در یک ادغام نا مترقبه در حول وحوش جریان فدایی مواجه خواهند شد . برای  رفع این ترس و دلهره ها ، این سازمان بر ساختمان بندی یک” تشکیلات جدید” و تحت یک نام دیگر همواره تاکید کرده بود . اما با این وجود ، مکانیزم اسم گذاری تشکیلات واحد مسئله تعیین کننده در بن بست و خاتمه پروسه وحدت این جریانات بشمار نمی رود .

 البته نباید فراموش کرد که ، هر جریانی سیاسی از چپ ،  خود را به نحوی به اجتماع ، جامعه ،  سوخت و سازهای تحولات اجتماعی و در نهایت مبارزات حق طلبانه توده های مردم ایران  متعلق می داند  و خود را از این مسائل تغذیه و جان می گیرد.  نقطه ضعف مهم سازمان های درگیر در پروسه وحدت در خارج از این دیالکتیک بوده است . و باید اذعان کرد که پروسه وحدت میان این سازمان ها هرگز به مشغله ذهنی توده های مردم ایران تبدیل نشد و هیچ حسابی نیز بدان واریز نشد . و شاید کند شدن و عدم اتحاد تشکیلاتی مابین این سازمان ها در فقدان این مکانیزم دیالکتیکی بوده باشد . اما باز بن بست  پروسه وحدت  تشکیلاتی میان این سازمان ها نباید توجیه گر همین مسئله باشد . اگر در مسائل هسته ای و مرکزی توافقات بوجود می آمد ، شاید پروسه همچنان ادامه پیدا می کرد . پس بن بست و خاتمه پروسه وحدت این سازمان از کجا سرچشمه می گرفت . واقعیت این هست که موضوع سیاسی و چگونگی برخورد به رژیم جمهوری اسلامی پاشنه آشیل این شکست بود . تنها مسئله مهمی که رفقایی انتقاد کننده از خاتمه پروسه وحدت  متاسفانه  تا کنون بدان اشاره ایی نداشته اند ، طرح صریح این نکته می باشد . تا آنجایی که به مسائل ایدولوژیکی و مسئله سوسیالیزم  در جامعه ایران بر می گشت ، به اعتبار غیر جدی بودن آن ،  به نحوی توافقات صورت می گرفته است  و اگر اختلافی نیز بروز کرده باشد از آن گذ شت شده است . چون به نظر رسیده است که  ، مسئله سوسیالیزم و استقرارش در جامعه ایران نه آنی ،  بلکه به یک زمان طولانی بستگی دارد ، در نتیجه این سازمان ها  در جهت این زمانبندی طولانی ، هیچ حسابی باز نکردند ، تا تاوانش را در خصوص بن بست اتحاد این  سه جریان پرداخت نمایند .  در نتیجه می توان روی اختلافات ایدولوژیکی و  سوسیالیستی به عنوان عامل خاتمه پروسه وحدت ، خط بطلان کشید . اما در عین حال نباید کلید اختلافات در بن بست پروسه وحدت را گم شده اعلام کرد .

تا آنجایی که  شم سیاسی روند و پروسه وحدت به ما نشان میدهد ، مسئله سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی از یک طرف و از طرف دیگر پیش کشیدن اصلاحات سیاسی نه سرنگونی ، موضوع مناعضات این جریانات بوده است . گزارشات ماحصل بحث و جدل های این جریانات ،  نشانه ایی از اختلافات جدی و شکننده بر سر مسئله برخورد به جمهوری اسلامی بوده است . شاید گفت که اختلافات بر این مسئله ،  تداعی کننده بحث های جدل ساز در درون سازمان چریک های فدایی در سال 59 بوده باشد . بر سر همین مسئله بود که انشعاب در درون این سازمان تحت عنوان سازمان فداییان  “اکثریت” و “اقلیت ” بوجود آمد . در هر صورت شکست و خاتمه پروسه وحدت سه جریان  را باید از همین زاویه در نظر داشت . پروسه سیاسی و عملی جریان وحدت در طی این مدت صف بندی های این جریان را آشکار وعیان ساخت . سازمان اکثریت با رنگ و بو دادن مواضع سیاسی اش در برخورد به جمهوری اسلامی ،  نشانه ایی از امکان اصلاحات سیاسی و به اصطلاح رادیکالیزه کردن این رژیم به نفع جریان تغییر مثبت  در جامعه ایران بروز داده بود. برای پر رنگ کردن این نشانه ها ، این سازمان هیچوقت از مسئله سرنگونی چه شفاهی و چه کتبی حرفی به میان نیاورد . و بویژه با بر جسته کردن گرایشات سیاسی این یا آن اصلاح طلب درون جکومتی ، توهمات غیر مسئولانه در درون خود و جریانات در گیر در پروسه وحدت را بوجود آورده بود . تا جایی روانشناسی سیاسی  چنان  مسلط شد  که  برخی از رفقا ی مسئول و درگیر در پروسه وحدت  ، پیش کشیدن مسئله سرنگونی  را بسیار عقب مانده و پیش پا افتاده قلمداد کرده اند ولی از طرف دیگر ،  طرفداری از اصلاح طلبان درون حکومت را مدرن و سیاستمدار کارکشته .  بطور واضع تر شعار و اقدامات عملی در جهت سرنگونی رژیم مدیدن از طرفداری از بخش اصلاح طلب درون حکومت از روحانی گرفته تا جریان سبز به رهبری موسوی و کروبی شد .در تقابل با همین سیاست ها  خیلی از رفقای سارمان اتحاد فداییان و شورای موقت سوسیالیست های چپ ایران با تاکید بر  مسئله سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی حد ومرزهای سیاسی خود را تعیین کردند زیرا  که میثاق این وحدت حول و حوش این مسئله بود و نه کمتر .

وقتی که ملات اختلافات این جریانات در شکست پروسه وحدت مشخصا روی سرنگونی بود نه اصلاح طلبی، آیا اشک تمساح  ریختن برای این شکست به جاست  ، و یا اینکه نه ، این مسئله غیر مترقبه

نبود و می بایست کلید خاتمه  کشیده می شد . به حق دو جریان در گیر در پروسه وحدت ،  یعنی سازمان اتحاد فداییان و شورای موقت سوسیالیست های چپ ایران هر یک به نوعی خاتمه پروسه وحدت را اعلام کردند . اولی با تشکیل یک کنگره فوق العاده و دومی با پخش یک اطلاعیه . در کنگره فوق االعاده سازمان اتحاد فداییان سر این موضوع بحث و جدل فراوانی صورت گرفت  اما  خاتمه و یا  ادامه پروسه وحدت  هر کدام  اکثریت رائ  را به خود اختصاص ندادند و حالت پاد بودن بر تصمیم گیر یها بوجود آمد .  کمیته مرکزی یک کمیسیونی را  برای بررسی هم جانبه و مکانیزم  پروسه وحدت را  پیشنهاد نمود و این کمیسیون با رائی اکثریت رسمیت یافت . اما  طی  کنش و واکنش  رفقا ،  کمیته مرکزی در پیرو از گزارش کمیسیون ، در طی اطلاعیه ایی ادامه  پروسه را قطعا منتفی اعلام نمود . با این حال  بخش قابل توجه ای از کادر ها و اعضای کمیته مرکزی در مخالفت با  خاتمه دادن  پروسه وحدت ، اعلام نمودند که پروسه وحدت سه جریان هنوز خاتمه اعلام نشده و قرار آنان بر آن شد که این پروسه را ادامه دهند . نتایج ادامه پروسه وحدت توسط این رفقا ،  در این مدت نشان میدهد ، که وجهه ای از موفق بودن وسالم شدن این پروسه باقی نمانده است .

جدا از همه جدل و بحث ها ،  آیا سکتاریزم و یا سطحی نگری در خاتمه پروسه وحدت غالبیت داشته است ؟ و اساسا ترازوی حقیقت به کدام از طرفین سنگینی می کند ؟ پاسخ به این سئوال  بدون  بررسی عامل شکست  پروسه غیر غیر واقعی به نظر می آید . همچنانکه بدان اشاره شد  ، عامل تعیین کننده در شکست پروسه وحدت بزرگ چپ در شکل سیاسی اش چگونگی بر خورد با رژیم جمهوری اسلامی بود . و موضوع سیاسی چپ ها قاعدتا از این مسئله نشات می گرفته است . آنچه زوایه درک سیاسی غالب بر گزارشات روابط عمومی را مشخص و معیین می کرد ، جهت یابی سیاسی پروسه وحدت  بر ضد کلیت رژیم  جمهوری اسلامی نشانه نگرفته بود  و نشان داد که زوایای  مطالبات سیاسی _ اجتماعی مطرح شده از جانب چپ ایران آن زوایا نبود که به  دایره سیاسی رژیم محدود شده باشد . و به همین خاطر نیز هست که مسئله سرنگونی به صراحت  مطرح گردید ، تا اینکه بلاخره روزنه دایره مطالبات سیاسی در ایران آشکار گردد . وقتی که رفقا  از تئوری پردازی تاریحا اعلام شده پرهیز می کردند   و به واقعیت های چامعه ایران و حاکمیت کنونی ایران واقعی تر می نگریستند   ، خاتمه پروسه وحدت از نطر آنان  نتنها باید مورد سرزنش قرار نمی گرفت ، بلکه قابل استقبال نیز واقع می شد . به نتیجه ایی می رسید  . در اینجا موضوع  و مسئله سیاسی هر سوسیالیستی در ایران شناخت گرایشات اجتماعی مسلط بر جامعه ایران می باشد. این گرایشات هنوز به عنوان گرایش و آرزو بر جامعه ایران مسلطند و  اما متاسفانه در وجود حاکمیت رژیم شکل واقعی و عملی به خود نگرفته اند . وظیفه کلی گردانندگان پروسه وحدت بر آن می بود  که  به وجود این گرایشات مسلط پایفشاری می کردند. این گرایشات مسلط بر جامعه ایران کدام ها هستند . جدایی دین از دولت ( تقربیا % 75  از مردم ابن مسئله را می پزیرند) ، آزادی زنان در تعین موقعیت اشان ( بیش از %50  جامعه ایران زنان را تشکیل می دهند و خواهان این مسئله می باشند) . آزادی بی قید وشرط سیاسی هر فردی در تعیین سرنوشت خود ( بیش از %80 از جامعه ما در ناشی از فقدان آزادی رنج می برند و خواهان حل فوری این مسئله هستند ) . آزادی بی قید وشرط احزاب و سازمان های سیاسی در سازماندهی و عملی کردن گرایشات فکری خویش .( هم اینک هیچ سازمان و حزبی در ناشی از موقعیت اپوزیسیونی اش حق فعالیت در جامعه ایران را دارا نیست ( %0) ).  لغو تبعیضات مذهبی ، جنسی و عقیدتی. ( %80 از جامعه ایران از وجود این تبعیضات رنج می برند ) . آزادی خلق و ملیت های ساکن ایران در اداره کردن منطقه مطبوعه خویش در چارچوب ایرانی دموکراتیک _ فدراتیو و آزاد.( بیش از %60 از مساحت منطقه ایران در حکم زیستی قوم و ملیت ها قرار دارد ). لغو اعدام  (بیش از %80 از جامعه ایران از این هیولای وحشتناک آسیب دیده اند)  . لغو فوری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران (37 سال هست که این ارگان به بهانه حفاظت از انقلاب اسلامی موجویت دارد و به  بهانه این حفاظت ،  هر مخالفت سیاسی خارج از احکام اسلامی را از نطفه خفه می کند ( بیش از %80 از مردم ایران خواهان لغو فوری این ارگان  ، و به جایش یک ارتش مدرن مردمی می باشند ). آزادی تشکیل اتحادیه و سندیکاهای کارگری ، کسبه ایی ، دهقانی و مدیریتی . ( بیش از %80 از جامعه ایران توده های کارگری ، کسبه ایی و مدیریتی را تشکیل می دهد  و آنان این احساس را دارند  که فقط با وجود تشکل های خودی هست که موقعییت خود را تعیین خواهند کرد ). به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت جامعه بین الملل.( بیش از %40 از دارایی ایران به صدور انقلاب اسلامی به کشورهای دیگر اختصاضص یافته است و رژیم جمهوری اسلامی در %50 از جوامع بین الملل دخالتگر سیاسی و معنوی را دارد . ولی از طرفی  %80  از توده های مردم در ناشی از زندگی مشقت بار خود خواهان بهبود زندگی  خود و در عین حال قطع فوری سرازیر شدن این دارایی ها می باشند ) . آزادی فوری زندانیان سیاسی و عقیدتی .( هم اینک %90 ساکنین از مساحت موجود زندان ها در ایران ،  فعالین سیاسی و عقیدتی مخالف رژیم جمهوری اسلامی تشکیل را می دهد . آنان باید فوری آزاد شوند تا زندگی سعادتمند دیگری را آغاز نمایند ). و …! طبق براوردهای کارشناسان بین المللی ، فعالین سیاسی  منفرد ، احزاب و سازمان های مترقی دموکراتیک و سوسیالیست در ایران ، تحقق مطالبات فوق در چارچوب کلیت حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی غیر قابل عملی می باشد در نتیچه وظیفه هر فرد ، گروه ، سازمان و احزاب سیاسی مترقی ، دموکرات و سوسیالیست می باشد سازمانگری خود را بر مبنای مطالبات واقعی موجود مردم ایران نتظیم نمایند و بدون “اما” و “چراها ” در جهت برداشتن کلیت دستگاه رژیم به عنوان  مسدود کننده عملی شدن مطالبات و خواست ها گام بردارند . چپی که از معلول ها خبر دارد اما از درک علت ها خود را به گیجی می زند ، جاه دارد از ابتد صادقانه اعلام نماید ، پلی میان خود و آنانی که برای تحقق مطالبات و خواست های اکثریت مردم ایران مبارزه می کنند ، بسته است . پروسه جریان وحدت سه جریان در نیمه راه بسته شد .در ساختن و راهیابی به این پل ،  فداکاری و عطوفت دیگری لازم می باشد .

  سیروان هدایت وزیری