به یاد و خاطره میرجعفر پیشه‌وری مبارز پیگیر راه آزادی

پیشه وری در کنگره ملی مردم آذربایجان مسئولیت تشکیل حکومت ملی را به عهده گرفت و برنامه دولت خود را با انتخاب هیئت دولت را از افراد متخصص و خوشنام تشریح کرد، این اقدام تهران را به شدت نگران کرد و از همان روز نخست استبداد و ارتجاع حاکم بر تهران کینه ورزی و اتهام زنی را آغاز کرد، حکومت ملی بدون توجه به اقدامات تهران فعالیت های خود را به پیش برد، کنگره دهقانی و کارگری و اقدامات دمکراتیک و فرهنگی خود را به اجرا در آورد، ولی شوربختانه با حیله گری و دسیسه های مرکز ناکام ماند

دکتر محمد حسین یحیایی

mhyaqhyai@yahoo.se

به یاد و خاطره « میرجعفر پیشه‌وری » مبارز پیگیر راه آزادی

دکتر محمد حسین یحیایی

هر ساله تیرماه یادآور درگذشت شخصیتی است که در تاریخ سیاسی آذربایجان و ایران جایگاه ویژه ای دارد، در صبحگاه بیستم تیرماه سال ۱۳۲۶ زنده یاد پیشه وری در یک حادثه رانندگی و برخورد ماشین به جدول کنار جاده در برگشت از یک اردوگاه پناهجویان زخمی و سپس در بیمارستان درگذشت، در رابطه با این روز شوم غرض ورزی‌ها، مخدوش سازی‌ها و داستان‌سرایی های فراوانی شده‌است که با واقعیت همخوانی ندارد، پیشه‌وری شخصیتی بود که دوست و گاهی دشمن هم آزاد اندیشی، توانایی قلم، روزنامه‌نگاری و سیاست‌ ورزی ایشان را می‌ستودند و کینه شخصی به وی نداشتند. تنها مرتجعین، مستبدین و استثمارگران که با هرگونه تغییر و تحول مخالفت می‌کردند از وی کینه به دل داشتند تا سال‌ها آن را به شیوه های گوناگون با اتهام‌زنی و دروغ‌پردازی ادامه دادند. پیشه‌وری فرزند آذربایجان و دوستدار کرامت و آزادی انسان بود که در یکی از روستا های خلخال (‌سیدلر زیوسی، زاویه سیدات‌) چشم به جهان گشود، پدرش میرجواد و پدر بزرگش میر‌یحیی مرد خردمندی بود، میر جعفر نخستین آموزه‌های خود را از پدر بزرگ آموخت، دو برادر به نام های میر خلیل (‌پزشک‌) در باکو و میر سلیم (‌مهندس‌) در لنینگراد داشت و خواهرش صغرا خانم هم در باکو زندگی می‌کرد.

سال های نخستین و دوران کودکی پیشه‌وری به سختی و دشواری گذشت زیرا کشور با بحران عمیق اقتصادی روبرو بود و قحطی و گرسنگی از یک سو و ظلم و ستم مالکان و دستجات راهزنان از سوی دیگر بر دشواری های اقتصادی و اجتماعی می افزود. در این سال ها نغمه های مشروطه خواهی از سوی روشنفکران و فعالان اجتماعی و اقتصادی از تبریز و شهر های دیگر آذربایجان به گوش می رسید. میرجواد، پدر پیشه وری برای نجات خانواده از بحران اقتصادی و گرسنگی مانند هزاران آذربایجانی دیگر راه قفقاز را در پیش گرفت ( ۱۲۸۴) آنان در « بولبوله » از توابع « آبشوران » ساکن شدند و پیشه وری به تحصیل خود ادامه داد، ولی از همان دوران کودکی و نوجوانی ناظر بر زندگی رقت بار و دشوار کارگران، تهیدستان و فرودستان جامعه بویژه کارگران مهاجر بود که گاهی هنگام کار و تلاش در سوانح کاری جان می باختند، از آن رو کلمه حق و عدالت از همان دوران در مغزش و جانش نقش بست و هرگز رهایش نکرد. برای چاره جویی همواره کنجکاو بود و کتابخانه گردی می کرد تا آموزه های خود را افزایش دهد ، در این سال ها به سیاست، ادبیات، تاریخ و فلسفه علاقه مند شد، یکی از ویژگی های پیشه وری آن بود که آموخته های خود را با دیگران در میان می گذاشت و به آنان می آموخت. خواهرش « صغرا خانم » در این باره می گوید: میرجعفر با پول اندک که از معلمی بدست می آورد دو اتاق در « خیردالان » اجاره کرد تا به کودکان بی بضاعت کارگران ایرانی بصورت رایگان درس بدهد و تا سه سال ادامه داد.در این میان رخداد های روسیه و فعالیت سوسیال دمکرات ها را به دقت زیر نظر داشت و تحت تاثیر آن بود.در این سال ها به روزنامه نگاری و نوشتن هم روی آورد و مسائل مهم کارگری را زیر ذره بین قرار داد..روند جنگ جهانی و جنبش انقلابی روسیه را به دقت مورد بررسی قرار می داد، و به شدت تحت تاثیر آن رخداد های مهم اجتماعی و فعالیت های حزبی قرار می گرفت.

در حزب مساوات « محمد امین رسول زاده » شرکت کرد و در روزنامه « آچیق سوز » ارگان حزب مطلب می نوشت ولی در نشست های حزب دمکرات ایران شعبه قفقاز شرکت می کرد تا جائی که به یکی از افراد فعال حزب دمکرات در آمد و در سال ۱۲۹۷ به نوشتن در روزنامه « آذربایجان جزء لاینفک ایران » ارگان حزب دمکرات پرداخت، در مقالاتش که رفته رفته تند تر و گزنده تر می شد، خواستار مبارزه با امپریالیسم انگلیس و ارتجاع منطقه بود. در همه این مدت لحظه ای از زادگاه خودش غافل نبود و رنج و عذاب مردم را در این سو فراموش نمی کرد، از آن رو در جستجوی تشکیلاتی بود که بتواند به یاری آنان بشتابد، در این راستا در سال ۱۲۹۸ به حزب « عدالت » پیوست و به نگارش مقالات خود در روزنامه « حریت » ارگان رسمی حزب پرداخت و سردبیری آن را بعهده گرفت.میر جعفر جوان لحظه ای از کنکاش باز نماند و این آموزش و نگارش را تا حاکمیت بلشویسم در آذربایجان ادامه داد.

انقلاب روسیه در منطقه و جهان تاثیر گذار بود، ارتجاع و استبداد و استثمارگران را به وحشت می انداخت و نوید بخش جنبش ها می شد که در آنسوی مرز ها در مساحت وسیع روسیه اتفاق می افتاد از جمله در شمال ایران جنبش جمهوری دمکراتیک گیلان به رهبری « میرزا کوچک خان » به پیروزی هایی دست یافت. پیشه وری همراه با چند تن از رفقای خود در سال ۱۲۹۹ عازم منطقه شدند تا جنبش گیلان را یاری دهند. پیشه وری با قبول وظیفه در جنبش گیلان بعنوان وزیر انتخاب شد ولی دل در گرو رهایی ایران و آذربایجان داشت، در این راستا حزب کمونیست ایران را همرا با چند تن از رفقای خود سازمان دهی کرد و در اولین کنگره آن در بندر انزلی به عضویت آن پذیرفته می شود، در کنگره سوم حزب که در تبریز برگزار می شود به دبیر کمیته مرکزی ارتقاء می یابد ولی در همه این مدت از آموزش غافل نمی ماند که ضرورت تاریخی جامعه استبداد زده و ارتجاع بود و این بار روزنامه « حقیقت » ارگان حزب را منتشر می کند.ولی بعد از مدت کوتاهی فعالیت حزب و ارگان آن توقبف می شود در روزنامه حقیقت مقالات تند خود را با نام مستعار « پرویز » می نوشت، ولی سبک نوشتاری مشخصی داشت که برای مقامات امنیتی شناخته شده بود. بعد از بسته شدن حقیقت بار دیگر به باکو رفت تا به شغل آموزگاری خود ادامه دهد ولی با توجه به شرایط کشور و خواست همسرش به ایران برگشت، مدتی در شمال ( بابل ) زندگی کرد و در نهایت در سال ۱۳۰۶ به تهران نقل مکان کرد و مدیریت کتابفروشی « فروردین » را بعهده گرفت تا دستگیری و پیگرد مداوم به آن کار ادامه داد.

پیشه وری عاشق روزنامه نگاری بود و در نوشتار خود از آزادی به شیوه های گوناگون دفاع می کرد با تعطیل شدن روزنامه حقیقت به شهر های گوناگون از جمله اصفهان رفت تا از نظر ها پنهان شود و به کار مطبوعاتی خود ادامه دهد ولی پلیس و مقامات امنیتی رهایش نمی کردند، در این دوره مجبور شد به فعالیت های زیر زمینی و مخفی روی اورد و همراه با رفقایش شب نامه و اعلامیه منتشر نماید.پیشه وری در ۵۰ سالگی خود می نویسد: ۳۰ سال از این پنجاه سال را در مبارزه سیاسی و یا در زندان ها گذراندم، اکنون خود را همان مستخدم زحمتکشی می دانم که در مدرسه خدمت می کرد و من برای همان طبقه می نویسم. در سال ۱۳۰۹ توقیف شدم، ۸ سال در زندان قصر ماندم آنها می خواستند من را به مرگ تدریجی نابود کنند، در سال ۱۳۱۹ به کاشان تبعید شدم و ۲۰ روز بعد از شهریور ۱۳۲۰ از زندان رهایی یافتم. ( پیشه وری چندین سال بلاتکلیف در زندان ماند زیرا پیش از قانون سیاه ۱۳۱۰ که به ابتکار علی اکبر داور تهیه شده بود و همه رهبران و افراد چپگرا به جرم اقدام علیه امنیت کشور دستگیر می شدند، گرفتار خشم امنیتی ها شده بود، در سال ۱۳۱۸ به اتهام قبول و تبلیغ مرام اشتراکی به ۱۰ سال زندان محکوم شد) .

پیشه وری در زندان با تعدادی از جوانان که بجرم مرام اشتراکی دستگیر شده بودند آشنا می شود، تعدادی از این جوانان از خانواده های شهری و مرفه و برخی هم تحصیل کرده اروپا بودند، از این رو دیدگاه و نگرش متفاوتی نسبت به جامعه و حتی شیوه مبارزه، با پیشه وری داشتند، تعدادی از این جوانان بعد از شهریور ۱۳۲۰ با نام گروه 53 نفر حزب توده ایران را تشکیل دادند.گفته می شود که پیشه وری در نخستین گردهم آیی خانه « سلیمان میرزا » در ۷ مهرماه ۱۳۲۰ شرکت کرده ولی عضویت وی در حزب توده ایران در پرده ای ابهام قرار دارد، باید یادآور شد که نام پیشه وری در لیست 53 نفر بعنوان موسس حزب به چشم نمی خورد، هرچند برخی از این گروه پنجاه و سه نفر از جمله « اردشیر آوانسیان » به شدت با پیشه وری اختلاف نظر داشت و مانع حضور وی در حزب بود، این اختلاف نظر که به خصومت شخصی تبدیل شده بود ریشه در سال های زندان داشت. از آن گذشته گروه پنجاه و سه نفر که اغلب از خانواده های مرفه شهری بودند شناخت و توجه کمتری به پیرامون داشتند بیشتر آنان فارس زبان و تمایل مرکزگرایی داشتند از آن رو آذربایجان که مرکز جنبش های اجتماعی بود نادیده گرفته شده بود ( هرچند کمیته ایالتی تبریز بعد از تهران افتتاح شد ) حزب کارگران، دهقانان، کسبه خرده پا، روشنفکران و زنان را مورد توجه قرار می داد و جامعه را از دیدگاه طبقاتی بررسی و تجزیه و تحلیل قرار می کرد، با این دیدگاه تمایلی به مطرح کردن اصل ایالتی و ولایتی قانون اساسی نبود که در آن خودمختاری بصورت واضح و روشن پیش بینی شده بود. آذربایجان ظرفیت های مهمی در جنبش های اجتماعی داشت، دارای جمعیت انبوه شهرنشین، منخصص، متفکر و عملگرا بود که با سنت مبارزرات اجتماعی و سیاسی آشنایی داشتند، تعداد زیادی کارگر مهاجر در قفقاز و شهر ها و مراکز صنعتی ایران آذربایجانی بودند سازماندهی آنها ظرفیت و قدرت مبارزه را افزایش می داد. به نظر می رسد پیشه وری آگاهی و شناخت کافی با آذربایجان داشت و خواهان بکارگیری این نیروی واقعی بود. پیشه وری با انتشار روزنامه « آژیر » مقالات زیادی پیرامون زحمتکشان آذربایجان که در پیرامون شهر ها بویژه تهران در شرایط ناگواری زندگی می کردند نوشت و محرومیت آنان را آشکار ساخت.

پیشه وری بعد از مدتی به پیشنهاد دوستان آذربایجانی که اغلب به دفتر روزنامه رفت و آمد داشتند جواب مثبت داد و عازم تبریز شد، با چمدان کوچکی در دست به درب خانه یکی از دوستان رسید و گفتگو ها با روشنفکران آذربایجان شروع شد، به ارزیابی تشکل های سیاسی پرداخت و به این نتیجه رسید که جامعه نیازمند تشکل جدیدی است که بتواند جوابگوی خواسته های زحمتکشان بویژه دهقانان تهیدست باشد که زیر ظلم ارباب و ژاندارم له می شدند و جان می کندند. آذربایجان پر جمعیت در این سال ها بار دیگر با بحران شدید اقتصادی و قحطی روبرو شده بود، تهیه نان به یک معضل ویرانگر روح و جسم مردم تبدیل شده بود.پیشه وری از همان روز ها خواهان اجرای قانون اساسی و اصل ایالتی و ولایتی بود که از سوی « رضا شاه » تعطیل شده و در آرشیو مجلس خاک می خورد. پیشه وری هنوز به نظام پارلمانی باور داشت هرچند خواسته های ملی خود را گوشزد می کرد ولی بازهم خود و دیگر نمایندگان مجلس را برای رسیدن به آزادی و مبارزه با استبداد موثر می دانست، از ان رو به درخواست دوستان و مردم تبریز گردن نهاد و در انتخابات مجلس 14 شرکت کرد. شرکت در انتخابات به پیشه وری امکان داد که به نقاط مختلف آذربایجان بویژه مناطق روستایی سفر کند و همراه با تبلیغات انتخاباتی با مشکلات مردم بیشتر آشنا شود.

تبریز در مجلس چهاردهم ۹ نماینده داشت و انتخابات با همه سنگ اندازی های استبداد و ارتجاع برگزار شد، « حاج خویی » و پیشه وری بیشترین رای را بدست آوردند و وارد مجلس شورای ملی شدند و عازم تهران گردیدند.بررسی اعتبارنامه ها آغاز شد، اعتبار نامه پیشه وری و خویی به تعویق افتاد تا شرایط برای رد اعتبارنامه فراهم شود.مجلس تحمل سخنان گزنده و کوبنده پیشه وری را نداشت و در نهایت اعتبارنامه پیشه وری و حاجی خویی با ۵۰ رای منفی در تاریخ ۲۲ تیرماه ۱۳۲۳ رد شد، ولی پیشه وری به مبارزه خود با استبداد و ارتجاع ادامه داد و شاید هم خوشحال بود که بار دیگر به روزنامه نگاری و انعکاس صدای مردم آذربایجان خواهد پرداخت و سختی و دشواری های مردم را در روزنامه ها و مقالات خواهد نوشت. در پی آن به آذربایجان برگشت، بحران اقتصادی در آذربایجان روز افزون بود و این شرایط پیشه وری و دوستان دیگر از تبریز را به شدت آزار می داد. آنان به این فکر بودند که چگونه می توانند مردم رنجور و ستمدیده آذربایجان را از این رنج و عذاب نجات دهند و کرامت و هویت تاریخی آنان را برگردانند، زیرا به این باور رسیده بودند که تهران قادر به حل مشکلات مردم آذربایجان نیست، از ان رو به فکر تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان افتادند تا مرکز نشینان را مجبور به اجرای قانون اساسی مشروطه بویژه اصل ایالتی و ولایتی کنند.زمینه های تشکیل فرقه به رهبری پیشه وری فراهم شد و در نخستین اقدام « بیانیه 12 شهریور » منتشر شد و به شدت مورد استقبال توده های مردم و روشنفکران قرار گرفت.از اهداف مهم بیانیه که به دو زبان فارسی و تورکی به قلم شیوا و توانای پیشه وری نوشته شده بود می توان به این موارد اشاره .

خودمختاری و آزادی برای آذربایجان و مناطق دیگر با حفظ تمامیت ارضی، تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی با رای مستقیم مردم، رسمیت بخشیدن به زبان تورکی و تدریس آن در مدارس و کاربرد آن در ادارات و…، هزینه ۵۰ درصد از مالیات های جمع آوری شده در منطقه، افزایش کرسی های نمایندگی در مجلس بر اساس جمعیت، اصلاح روابط مالک و دهقان که تا آن روز بسیار ظالمانه و ناعادلانه بود، مبارزه با بیکاری، بی سوادی، رشوه خواری، ایجاد صنایع مادر و اجرای طرح های عمرانی، و… پیشه وری از سال ها پیش به حقوق ملی توجه داشت و در روزنامه های گوناگون به آن می پرداخت. در روزنامه حقیقت زیر عنوان « حکومت مرکزی و اختیارات ملی » همواره به حقوق و هویت ملی مردم آذربایجان اشاره می کرد.

پیشه وری در کنگره ملی مردم آذربایجان مسئولیت تشکیل حکومت ملی را به عهده گرفت و برنامه دولت خود را با انتخاب هیئت دولت را از افراد متخصص و خوشنام تشریح کرد، این اقدام تهران را به شدت نگران کرد و از همان روز نخست استبداد و ارتجاع حاکم بر تهران کینه ورزی و اتهام زنی را آغاز کرد، حکومت ملی بدون توجه به اقدامات تهران فعالیت های خود را به پیش برد، کنگره دهقانی و کارگری و اقدامات دمکراتیک و فرهنگی خود را به اجرا در آورد، ولی شوربختانه با حیله گری و دسیسه های مرکز ناکام ماند و در ۲۱ آذرماه ۱۳۲۵ بعد از یک سال از هم پاشید، در نتیجه پیشه وری و برخی دیگر از دوستان فرقه و هواداران آن مجبور به ترک میهن شدند. پیشه وری از طریق جلفا به انحاد شوروی رفت، سپس در باکو ساکن شد.

پیشه وری در باکو زندگی بسیار ساده و بی آلایشی داشت، مورد احترام همگان و مقامات جمهوری سوسیالیستی آذربایجان بود، بیشتر در کانون نویسندگان حضور می یافت، در نظر داشت خاطرات سیاسی خود را در بین سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴ بنویسد. در این میان به سازماندهی در میان مهاجران ادامه می داد و به اردوگاه ها و مراکز آنان در شهر ها و مناطق گوناگون در رفت و آمد بود که بتواند برخی از دشواری های مهاجرت را آسان و یا برطرف نماید. هنوز چند ماهی از آمدنش به باکو نگذشته بود که آن روز شوم در ۲۰ تیرماه ۱۳۲۶ فرا رسید و پیشه وری آزادی خواه و مبارز راه خلق در آن حادثه در گذشت، هرچند راهش همچنان ادامه دارد و بعد از چند دهه با همه تبلیغات منفی دو رژیم شاهی و ولایتی جوانان آذربایجان یادش را گرامی می دارند….