ديدگاه
در این متن دو هدف اصلی را دنبال میکنم، هدف نخست ارائهی طرحی تاریخی از نظریهای است که به نظریهی «جمهوریخواهانه»ی آزادی معروف شده است. این اصطلاح را مرهون فیلیپ پتیت هستیم که بیشترین تلاش را برای بدل کردن جمهوریخواهی به نیرویی حیاتبخش در فلسفهی سیاسی معاصر انجام داده است (پتیت، 1997، 2001، 2002). من نیز، همچون پتیت که آشکارا متأثر از وی هستم، در ابتدا قصد بازنگری در نظریهی جمهوریخواهی را داشتم، تاحدّی به این دلیل که آن را اصلاحی بر مفروضات کوتهبینانهای میدیدم که مبنای مباحث رایج درباب آزادی منفی هستند (اسکینر، 1998 و 2002a). از آن زمان این دیدگاه که جمهوریخواهی آوردهی متفاوتی برای افزودن بر تحلیل آزادی دارد، در آثار ارزشمند متعددی بررسی شده، اما همزمان انتقادات تندی بر آن وارد شده است. حمله به جمهوریخواهی از جناحهای متفاوتی صورت گرفته است، اما یان کارتر و متیو کرامر احتمالاً چالش برانگیزترین پرسشها را مطرح کردهاند. هر دوی آنها در آثار اصلیشان دربارهی نظریهی آزادی تردیدهایشان را بیان کردهاند و در مقالاتشان در این مجلد نیز انتقاداتشان را شرح و بسط دادهاند. براساس ادعای آنها، آنچه من و پتیت ویژگیهای ممیزهی فهم جمهوریخواهانه از آزادی میدانیم، همگی میتوانند در چارچوب نظریهی رقیب کارتر و کرامر در باب آزادی منفی قرار بگیرد. بنابراین، در ادامه هدف دوم من تلاش برای ارزیابی میزان موفقیت آنها در اثبات این ادعایشان خواهد بود (کارترريال 1999: 45-237، کارمر، 2003: 91-149).