با کودتای انگلیسی، آمریکائی سال ۳۲ و سرنگونی دولت ملّی و قانونی دکتر مصدّق، دستاوردهای آزادی بعد از فرار رضاشاه در شهریور ۲۰ به یغما رفت. طی سالهای ۴۰ و اجرای انقلاب سفید شاه و پروژه ی اصلاحات ارضی دائر بر آغاز به مدرنیزه کردن جامعه ی ایران، نظام تولید کشاورزی سنتی به مثابه بنیان تولید اقتصادی ایران را متلاشی ساخت. نتیجه ی چنین تحولّی پیدایش روابط نوین اقتصادی، در مدل اقتصاد وابسته بود. نتیجه ی قهری چنین تغییرات نامتوازن و غیر همسو با نیازهای واقعی جامعه ی سنتی ایران چند نتیجه را بدنبال آورد: نخست آنکه کشاورزان چونان اصلی ترین نیروی تولید اقتصادی را به آشفتگی و ناکامی درتولید دچار ساخت. در نتیجه روستائیان به شهرها روی آورده و به قشرهای حاشیه ای مبدّل شده و عملا به دشمنان رژیم حاکم تبدیل گشتند. این نیروی تولید عظیم سنتی ایران با تکیه بر فرهنگ دینی خود به سپاه آماده ی روحانیّت تبدیل گشتند. به سخنی رژیم شاه به سادگی لشگر رقیب تاریخی خود، یعنی ملایّان شیعی را فراهم ساخت. دیگر آنکه جامعه ی ایران پیش از همه و بیش از همه به گشایش فرهنگی و فراهم ساختن بسترهای سیاسی گشودگی فرهنگی نیازمند بود. جامعه ی بسته ی ایران در این تاریخ قویّآ نیازمند فضای آزاد بود. اما رژیم با محوریّت پادشاهی خودکامه تمام راههای خروجی به سوی آزادیهای مدنی به شیوه مسالمت آمیز را کاملا مسدود ساخت.
در بستر چنین شرایط فرهنگی و سیاسی چریکهای فدائی بوجود آمد. در بستر چنین شرایط سیاسی واقعه سیاهکل تولّد یافت. سیاهکل انفجاری بود که سیاهی را شکافت و به جامعه ی خاموش و مرعوب وطن به خون نشسته مان نشان داد که می توان دیوارهای قطور استبداد را شکافت. انسانهائی که جان برکف از همه ی امکانات زیستن آسوده گذشتند و راه پرشیب و بسیار ناهموار رسیدن به آزادی و رسیدن به جامعه ای نوین را شجاعانه گشودند. سیاهکل و چریکهای فدائی ایران قهرمانانه و از سر آگاهی به ایرانیان گفتند که “آزادی” حق ما ست و برای رسیدن به آن باید کوشید و حتی از جان گذشت.