روز ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ ، روز نامه های پر تیراژ در صفحه اول با تیتر درشت نوشتند ” شاه رفت”.در حالیکه شاه با چشمان گریان ایران را ترک میکرد، فریاد و غریو شادی تمام فضای کشور را گرفته بود. پیر و جوان، بزرگ و کوچک، زن و مرد با خوشحالی به همدیگر تبریک می گفتند. مجسمه های شاه و پدرش در برخی از شهرها توسط مردم به زیر کشیده شدند. از آن روز تا روز ۲۲ بهمن که روز پیروزی انقلاب بود، روزهای پر التهابی سپری شد، روزهایی پرفراز و نشیب، روزهایی همراه با بیم و امید، هراس و دلشوره، ترس و تهور، شبها به پشت بام رفتن ها و روزها در کوچه و خیابان جنگ و گریز با نیروهای ارتش شاهنشاهی و چماقداران آنها، روزهای تظاهرات میلیونی مردم در اکثر شهرهای ایران، ادامه اعتصابات کارگری و بستن لوله های نفت توسط نفتگران مبارز و بلاخره با تصرف پادگانها و همکاری همافران با نیروهای مردمی و تصرف ساختمان رادیو و تلویزیون، پیروزی انقلاب رسما اعلام شد.
انقلابی برای آزادی، برابری، عدالت اجتماعی و اقتصادی، رفع تبعیض و برای آزادی بیان و اندیشه که خواست اکثر مردم ایران بود. مردمی که میدانستند چه نمی خواهند و یا اگر میدانستند چه میخواهند اما الزامات تامین خواستهای خود را نمی شناختند که چگونه و در کنار کدام نیروی اجتماعی باید برای رسیدن به اهداف بزرگ و تاریخی شان قرار بگیرند و این بود که از دل افعی، اژدهای هزار سر، سر برآورد.
عدم گسترش آگاهی های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در میان توده های مردم، موجب شد اژدهایی خفته در قرون و اعصار برون آمده از اعماق تحجر، همچون فرشته پنداشته شود که بعد از بیرون رفتن دیو آمده است، غافل که آرام آرام، آرزوهای بزرگ مردمی را با اشتهایی سیری ناپذیر شروع به بلعیدن نمود.
فقدان دمکراسی و آزادیهای سیاسی-اجتماعی، نبود احزاب و سرکوب نیروهای سیاسی در حالی که تنها نیروی باقیمانده و آزاد، شبکه روحانیت و مساجد بودند و همچنین عدم اعتماد و بيگانگی و حتی نفرت از تنها حزب شه ساخته، “حزب رستاخیز ملت ایران”، از علل ظهور و رشد این اژدهای هزار سر بود. مردم کشورشان را میخواستند، اما بدون تبعیض و عاری از اختلاف فاحش طبقاتی، بدون پلیس مخفی شاه و بدون خفقان و سرکوب آزادی. اما بسياری که رهبرشان را در ماه دیدند که از آن بالا وعده آزادی، وعده آب وبرق مجانی ، مسکن مجانی و آینده ایی بهتر و وعده رسانیدن به ” مقام انسانیت ” میداد، آنچنان به این وعده ها باور داشتند که نه تنها هیچ صدای مخالفی را نمی شنیدند ، بلکه نمی گذاشتند این صداها، که از گوشه و کنار برمی خاست، به گوش دیگران نیز برسد و اینگونه بود که تنها چند هفته پس از ۲۲ بهمن، از طریق یک رفراندوم زودرس «جمهوری اسلامی آری یا نه»، بی آنکه مخالفان فرصت گفتگو با مردم را پیدا کنند، حکومت اسلامی خود را به اعتبار اين رفراندوم غير دموکراتيک، تثبیت کردند. البته جریانانی نیز منجمله سازمان چریکهای فدائی خلق ایران، جبهه دمکراتیک ملی، حزب دمکرات کردستان ایران، … در آن شرکت نکردند.
از پیش از پیروزی انقلاب و بقدرت رسیدن، رهبر و همراهان پا بر گرده مردم نهادند و با دروغگویی وسوء استفاده از احساسات و باورهای مذهبی مردم، قدم بقدم، قدرت ضد مردمی و قرون وسطایی خویش را پایه ریزی کردند. حتی پیش از به قدرت رسیدن، مردم بیگناه در آتش بر افروخته از کینه و نفرت آنها در سینما رکس آبادان زنده زنده سوختند و ذغال شدند. این شاید اولین سناریویِ اسلامگرایان طرفدار روح اله خمینی بود که حتی بعدا به مقام نمایندگی مجلس هم رسیدند. اما متاسفانه تازه آغاز سناریو سازیها بود. آنانی که خود را انقلابیون مینامیدند برای رسیدن به قدرت حاضر بودند همچون رهبرشان به هر جنایتی دست بزنند. انقلابیون راستین، آنانی که سودای بهروزی و بهزیستی مردم را در سر داشتند، آنانی که سالها مبارزه کرده بودند و رنج زندان و شکنجه را بجان خریده بودند و حتی مردم عادی که فوج فوج به خیابانها می آمدند، هیچگاه چنین جنایتی را مرتکب نمی شدند.
انقلاب مردم بر رژيم ستمشاهی چيره گشت. انقلابی با آرزوهای بزرگ و انسانی، انقلابی با عظمت که توانست به رژيم شاهنشاهی در ایران خاتمه دهد و نقطه پایانی بر نظام سلطنتی بگذارد، همان سلطنتی که آخرین زمامدارش، چندی پیش از خروج از ایران و البته دیرهنگام و به عبث رو به مردم گفته بود که ” صدای انقلاب شما ملت ايران را شنیدم”.
حکومت اسلامی از همان فردای پیروزی انقلاب بهمن و پیش از آنکه حتی پایه های حکومتش تثبیت شده باشد از پشت بام مدرسه رفاه قتلهای حکومتی را شروع کرد.
ابتدا با برپائی دادگاههای «صحرائی» و محاکمات چند دقیقه ای، سران زندانی رژیم سلطنتی را تیرباران کرد. سپس نوبت به کردستان رسید و به فرمان خمینی، قداره بندان حکومت به همراه خلخالی جنایتکار دست به کشتار مبارزین کرد زدند. این کشتارها آغازگر چند ین سال کشتار بی وقفه مبارزین راه آزادی، دمکراسی و برابری در سراسر ایران بود.
کشتار نمایندگان شوراهای مردمی خلق ترکمن- توماج، مختوم، واحدی و جرجانی- ، لشکر کشی به کردستان و کشتار و اعدام مبارزان خلق کرد، کشتار در تبریز، کشتار چهارشنبه سیاه خوزستان و دیگر نقاط ایران.
تعرض به حقوق و آزادی های فردی زنان و حمله به تجمعات آنان با دهان کف کرده و فریادهای “یا روسری، یا تو سری”. این مرتجعین، زنان را انسانهای درجه دو پنداشته و از همان آغاز میخواستند آنان را که نیمی از جامعه هستند، آنان که پا بپا و شانه به شانه مردان در روزهای انقلاب، فریاد آزادی سر داده بودند را به پستوی خانه ها برانند. اما زهی خیال باطل زیرا که زنان از همان آغاز تهاجم حاکمان جدید به حقوق انسانی شان و علیرغم تداوم آن تا کنون، همواره به اشکال مختلف در میدان بوده اند و جنبش زنان علیرغم فراز و فرود آن، هیچگاه صحنه را ترک نکرده است.
البته اژدهای هزار سر، حکومت تبعیض است، نه فقط تبعیض در حق زنان، که در حق سایر مردم ایران با هر زبان و دین و اندیشه ایی که در قاموس تنگ حکومت جمهوری اسلامی نمی گنجد. تبعیض در حق ملیت ها، مسلمانان سنی مذهب و ديگر اديان “غیر رسمی” به ويژه بهائیان ایران که در این سالهای سیاه همواره به اشکال مختلف مورد آزار و اذیت بوده اند. تبعیض در حق دگراندیشان، در کار و در تحصیل که نمونه آن، انقلاب به اصطلاح فرهنگی بود که غیر خودی ها رادر محیط آموزشی، از استاد تا دانشجو بزعم خویش، پاکسازی کرده و آنها را از ابتدایی ترین حقوق انسانی که همان حق تحصیل و داشتن شغل میباشد، محروم کردند. این سیاست ویرانگر به اشکال مختلف ( تا این اواخر دانشجویان ستاره دار)، علیرغم ضایعات جبران ناپذیری که به سیستم آموزشی وارد کرده، هنوز هم ادامه دارد.
حکومتیان که فریاد شان گوش فلک را کر میکرد و ادعا داشتند که مدافع پا برهنگان و کوخ نشینان هستند و مخالف کاخ نشینی، نه تنها مشکل پابرهنگان و کوخ نشیان را حل نکردند بلکه طی ۴۲ سال حکومت ننگینشان، بر خیل عظیم بیخانمان ها و گرسنگان افزوده اند، در حالی که خود در کاخ های بسیار مجلل و با هزینه های بسیار گزاف، زندگی می کنند.
این از اعماق تاریخ بدر آمدگان، از همان روزهای نخست میخواستند که “انقلاب”، بخوان ایدئولوژی شان را به جهان صادر کنند که از این رهگذر زمینه ها و بهانه های جنگ ۸ ساله را فراهم کردند، هر چند که رژیم صدام حسین آغازگر رسمی این جنگ بود اما پس از بازپس گيری خرمشهر در سال ۱۳۶۱، مقاصد توسعه طلبانه رژیم خمینی آشکار گردید. جنگی که طی ۸ سال سبب یک میلیون کشته و چند صد هزار معلول گشت، شهرهایی خراب و نیمه ویران به جای گذاشت که هنوز هم پس از گذشت سی و دو سال از نوشیدن جام زهر، بخشی از اين ویرانه ها، مرمت و بازسازی نشده اند. جنگی که این همه مادران را بی فرزند و زنان را بی شوهر و فرزندان را بی پدر کرد، جنگی که مردم شهرهای مرزی کشور را آواره و دربدر و جنگ زده کرد که برخی از آنها هیچگاه به خانه و کاشانه خویش باز نگشتند و حسرت خانه و کاشانه از دست رفته را هر روز و هنوز بر دل دارند. اما بقول روح الله خمینی، این جنگ نعمت بود، زیرا در سایه جنگ در تمام کشور، فضای پادگانی برقرار نمودند و هرگونه صدای آزادیخواهی و اعتراضی را به بهانه جنگ خاموش کردند و جای پای خویش را سفت نمودند. هشت سال جنگ خانمانسوز که جاه طلبی های خمینی را ارضا میکرد و سی و یک سال، استبداد، خودخواهی و خود محور بینی جانشین وی، خامنه ای، بی لیاقتی و بی کفایتی حکومتیان، کشور را، آب را، خاک را، هوا را و دریک کلام امکانات زندگی را به نابودی کشانده و کشور را در آستانه فروپاشی کامل قرارداده است.
آمرين قتلهای سال۶۰ بویژه پس از ۳۰ خرداد، با اتکا به سکوت بخش مهمی از جامعه در آن زمان، صد ها تن از دگر اندیشان: مجاهدین خلق، فدائيان، کومه له، دمکرات، پيکار،راه کارگر، رزمندگان، اتحادیه کمونیست های ایران و. … را اعدام نموده و اسامی آنها را بی شرمانه در روزنامه ها اعلام می کردند و در ادامه و بعدتر در تابستان ۶۷، کشتار و دفن جمعی و پنهانی زندانیان سیاسی را به کارنامه ننگین خویش افزودند. این کشتارها به اشکال گوناگون تا کنون ادامه دارد.
جمهوری جهل و جنایت، شمشیر را از رو بسته و به جنایت ادامه میدهد، از کشتار در داخل کشور و ترور مخالفین در خارج تا آدم ربائی توسط باندهای فاسد و تبهکار و مزدور رژیم، استمرار سرکوب و سانسور روزنامه نگاران، هنرمندان و روشنفکران و… .
این حکومت پس از چهل و دو سال دزدی، بهره کشی، غارت گری و فسادهای میلیاردی، در تمام عرصه ها شکست خورده است. تشدید بحران های اجتماعی، تبهکاری، فساد، فحشا و اعتیاد که شالوده های جامعه را در معرض درهم پاشیدگی قرار داده است، حاصل عملکرد این رژیم می باشد. بحران کرونا و بی اعتنائی حکومتگران به سلامتی و درمان مردم و طفره رفتن از مسئولیت عرفی خویش، فاجعه دیگری برای جامعه ما بوجود آورده است. بحران اقتصادی بویژه گرانی و بیکاری ابعاد بی سابقه ای یافته است. فقر و محرومیت وسیعترین قشرهای مردم را در برگرفته و بر بستر فساد فراگیر و چپاولگری های کلان، نابرابری ها هر چه بیشتر و شکاف طبقاتی هرچه عمیق تر شده، بیشترین فشار بر دوش کارگران، زحمتکشان و مزد و حقوق بگیران است که آینده تیره و تاری را در برابر مردم بویژه جوانان کشور قرار داده است. بحران در مناسبات خارجی و تنش آفرینی در روابط بین المللی، ماجراجوئی در منطقه و دخالت در امور کشورهای دیگر از همان ابتدا یکی از خصوصیات این رژیم ارتجاعی بوده است.
حکومتی که میخواست دانشگاهها را اسلامی و مطیع خود کند، اکنون حتی از درون انجمن اسلامی دانشگاه، با صدای بلند خطاب به آنان گفته میشود “ما از شما بیزاریم”، همچنین از جای جای کشور، در صف های طویل تهیه ارزاق و مواد خوراکی، از کارگران کارخانجات، معلمان و فرهنگیان، دانشجویان، بازنشستگان، پرستاران، مالباختگان و کامیونداران، فریادهای اعتراض و حق طلبی بگوش میرسد. حکومتی که در میان اقشار مختلف مردم هیچگونه اعتبار، آبرو و پایگاهی ندارد و تنها و تنها با زور اسلحه و ترفندهای امنیتی و پلیسی به حیات ننگین خویش ادامه میدهد. اما حرکتهای اعتراضی سالهای اخیر بویژه حرکات دیماه ۹۶ ، مرداد ۹۷ و آبانماه ۹۸، اعتراضاتی که از اعماق زندگی محرومان و بی چیزشدگان برخاست، نشان از خواست از بین رفتن این حکومت در کلیتش را دارد زیرا مردم بدرستی به این نتیجه رسیده اند که این حکومت قرون وسطایی مانع اصلی هر گونه تحول و دگرگونی در جهت تأمین خواسته ها و نیازهای اولیه آنها ، عدالت، آزادی و دموکراسی است.
این فریاد های در گلو خفه شده بسان آتش زیر خاکستر، خواب را از چشمان این آدمخواران ربوده است. اگر در طول تاریخ، حکومت های استبدادی و ضد مردمی با تکیه بر سرنیزه توانستند دوام بیاورند، اینان نیز میتوانند به حکومت ضد مردمی خود ادامه بدهند. اکنون چند وقتی است که پرندگان پیشگوی طوفان، تک تک در آسمان کشتی به گل نشسته ایران به پرواز در آمده اند و نوید طوفانی را میدهند که این حکومت را به اعماق تاریخ ، به همان جایی که از آن آمده بود، پرتاب خواهد کرد.
انقلابی با آرزوهای بزرگ و مطالبات انسانی، توسط خمینی و ایادی و میراث خوارانش به یغما رفت. علاوه بر دستبرد اسلامگرایان پیرو خمینی به انقلاب و به بیراهه بردن و شکست آن، بی شک برخی از سازمانها و جریانات سیاسی نیز با خطا های فاجعه بار خویش به این روند شدت بخشیدند.
اما پس از ۴۲ سال، آرزوها، آرمان ها و آمال های سرکوب شده انقلاب هنوز زنده اند.
ما از ناکامی های انقلاب بهمن ۵۷ آموخته ایم، در حالیکه امروزه با تمام توان بر علیه استبداد دینی و حمایت از پیکارهای جمعی کارگران و زحمتکشان، تقویت جنبش های اجتماعی و مبارزات حق طلبانه مردم میهنمان می کوشیم، ضمن پذیرش تنوع در نظرات و احترام به آنها، اما خوب میدانیم که از همین امروز باید به آینده جامعه پس از سرنگونی رژیم بپردازیم. آینده ای مبتنی بر آزادی، دمکراسی، عدالت اجتماعی و اقتصادی، جدایی دین و دولت و هر گونه حکومت دینی و موروثی، احترام به حقوق ملیتهای تشکيل دهنده ایران و تامین حقوق دمکراتیک آنها.
ما در جهت تحقق این خواسته ها همراه با توده های مردم و جنبش های اجتماعی جاری به مبارزات خویش ادامه خواهیم داد و تا تأمین این خواسته ها از پای نخواهیم نشست.
دوشنبه 20 بهمن 1399 / 8 فوریه 2021