جنگ روسیه – اوکراین و نقش فریبکارانه و تحریکآمیز آمریکا – نقدی بر «بیانیۀ جمعی از فعالان سیاسی و مدنی در محکومیت حمله نظامی روسیه به اوکراین»
مصطفی قهرمانی (سايت عصر نو)
جمعی از کنشگران مدنی و سیاسی کشورمان با انتشار بیانیهای، حمله نظامی روسیه به اوکراین را محکوم نمودند. در این بیانیه آمده است:
«ما امضاکنندگان این بیانیه، اقدام دولت روسیه را در حمایت از تجزیه یک کشور مستقل همسایه و اعلام جنگ، تهاجم نظامی و اشغال خاک و احتمالا سرنگونی دولت منتخب و برآمده از رای مردم اوکراین و حاکم کردن یک دولت دستنشانده محکوم میکنیم؛ چراکه آنرا برخلاف تعهدات رسمی دولت روسیه، نقض یکپارچگی سرزمینی و حاکمیت ملی اوکراین و عدم پایبندی آشکار به مقررات و قوانین بینالمللی به شمول منشور ملل متحد میدانیم.»
این بیانیه که به نوعی واکنشی به موضعگیری بعضاً نرم و جانبدارانۀ حاکمیت مستقر در ایران به نفع روسیه میباشد خود به گونهای دیگر دچار همان نگاه جانبدارانه امّا به نفع غرب و امریکا شده است. بیانیه هیچ اشاره و ارجاعی به نقش فریبکارانه، تحریکآمیز و مخرب غرب و بهویژه امریکا در این ماجراجویی ندارد. نویسندگان بیانیۀ تنها در یک فراز آنهم در قالب یک جمله به صورت گذرا عنوان میکند:
“همچنین پیشنهاد میکنیم آمریکا و دیگر اعضای ناتو اعلام کنند که از عضویت اوکراین خودداری خواهند کرد تا آن کشور بیطرف بماند و راه برای پایان دادن به جنگ و بحران هموار شود.”
جنگ اوکراین در واقع تمام ویژگیهای یک «جنگ نیابتی» بین ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا از یکسو و امریکا و روسیه از جانب دیگر را دربر میگیرد. «جفت شدن» در حال شکلگیری بین اتحادیه اروپا با روسیه و منابع عظیم انرژی و منابع معدنی آن، در میانمدت، میتوانست و میتواند پایانی بر حضور تقریباً هشتاد ساله ایالات متحده آمریکا در اروپا بگردد.
این رویارویی نه فقط برای روسیه باید برای نیروهای مرکزگریز در اتحادیه اروپا همانند آلمان و فرانسه که هر دو خود به نوعی دارای جاهطلبی و بلندپروازی جهت دارابودن نقش رهبری در اروپا نیز میباشند باید روشن کند که آمریکا اجازه نخواهد داد پروژه تأمین گاز نورد استریم ۲ بدین شکل به عنوان نقطه آغازین از یک همکاری احتمالی راهبردی بین اروپا و روسیه به مرحلۀ بهرهبرداری برسد.
جایگاه قاره سبز در محاسبات استراتژیک و اقتصادی برای آمریکاییها در دنیایی که در آن تعداد شرکای بالفعل و بالقوه برای امریکا در حال کاهش مستمر میباشد، به گونهای بیبدیل است که با از دست دادن اروپا و امکانات و تواناییهای نرم- و سختافزاریاش، «ابرقدرت» زمانۀ ما به عصر «پرورش گاو و کاشت بلال» باز خواهد گشت.
جنگ روسیه و اوکراین در حقیقت جنگ روسیه و امریکاست. جنگی است که به باور بسیاری آنرا باید به مثابه پیشزمینهای در راستای آمادهسازی برای چالشهای پیشرو در قرنی که یک ربع آن سپری گردیده است تلقی کرد. حمله روسیه به اوکراین جنگی است برای یارگیری و جلوگیری از یارگیریهای جدید. این جنگ تنها سنگی است از یک پازل بزرگتر برای زمینهچینی و طراحی مراکز قدرت و پیمانهای نظامی – سیاسی در قرن بیستویکم.
جنگها امروزه دیگر در جهت کشورگشایی و الحاق سرزمینهای نو به محدوده سرزمینی خودی نیستند. جنگها به مثابه تکابزار سلطه امپریالیسم در آمدهاند. امریکا و شرکایش توانستهاند با ساختار تشکیلاتی و مافیاییگونه و انضمام سازمان ملل به مثابه ارگان توجیه کنندهٔ حقوقی این تشکیلات سلطه فراگیر و غیرقابل گریز خود را بر جهان امروز ما تحمیل کنند!
با ابقا و بهروزسازی مستمر این مناسبات نابرابر و سلطهگرانه (بخوانید باج گیری و سرکیسه کردن دیگر کشورها) امریکا و شرکایش توانستهاند در ۷۵ سال گذشته با بهرهگیری از جنگ، خونریزی و بیخانمانی تفوق و هیمنه سیاسی – نظامی خود را به مردم دنیای ما (کره، ویتنام، خاورمیانه و حالا اوکراین) تحمیل کنند بدون آنکه در کشور خود و همپیمانانش هيچگاه با تعرضی و جنگی مواجه بوده باشد. هر قدرتی هم که در مقابل این مناسبات و تشکیلات غیرقانونی سلطه قصد مقاومت و قدعلم کردن داشته باشد محکوم به نابودی است.
ماجراجویی اوکراین که خود جهت جلوگیری از فروش گاز روسیه به اروپا طراحی گردیده است. با مشاهده «سنبه پرزور» امریکا آلمان بلافاصله اعلان کرد قصد دارد از گاز روسیه بینیاز شود و به همین خاطر اقدام به ساخت پایانه برای واردات گاز مایع از امریکا و قطر را آغاز میکند.
به این ترتیب همان محدودیتی را که دولت پوتین برای ایران در خصوص صدور گازش به اروپا وضع کرده بود حال امریکای بایدن برای خود پوتین برقرار کرد.
در این میان تنها اوکراین است که به علت بیتجربگی و بیکفایتی رهبرانش قربانی منافع امپریالیستی دو ابرقدرت گردید. با صرفنظر کردن آلمانیها از خرید گاز روسیه در مقابل به آنها نیز اجازه داد تسلیحات نظامی خود را که از زمان آلمانشرقی در انبارهایی در ایسلند نگهداری میشدند به اوکراین ارسال کنند.
در جاییکه آمریکا هنوز پس از گذشت دوقرن از دکترین مونرو (۱۸۲۳) تمامی قاره آمریکا را در زمرۀ «حیاتخلوت» خود میداند و فراتر از آن شرق و غرب جهان ما را نیز به مثابه «عمق استراتژیک» خود میپندارد دور از انتظار نمیتوانسته بوده باشد که دخالت آشکار و یارگیری در نزدیکی مرزهای روسیه بدون واکنش از جانب آنان نخواهد ماند و این حرکت تحریکآمیز را آمریکاییها کاملاً حساب شده از قبل برنامهریزی کرده بودند و تبعات ناخوشایند آن را برای مردم اوکراین را نیز اتفاقاً جهت ارتقا سطح تخاصم طراحی کرده بودند. تمامی مسوولیت بالاگرفتن این تخاصم را تنها متوجه روسها بدانیم خطایی است که هیچ توجیه استراتژیک و عقلانی ندارد. تصور واکنشی اینچنینی از جانب امریکا نیز بههیچوجه دور از انتظار نمیتواند باشد اگر مکزیک همسایه بلاواسطه امریکا نیز مغازلات راهبردی خود را با دیگر ابرقدرت نظامی آغاز کرده بود.
روسیه و پوتین ناگزیر به اقدام پیشگیرانه بودند
شکی نیست، محکوم کردن تجاوز روسیه به اوکراین حتماً لازم است اما بدون تحلیل و پرداختن به پیشزمینههای تحمیلی آن از جانب امريكا و غرب قطعاً سادهلوحانه و ناکافی است. هر موضعگیری یکجانبه از جانب هر فرد و گروهی اشکارا در تقابل با سیاست “تعادل و توازن” و”حفظ فاصله برابر” با دو قدرت فرامنطقهای زمانه ما میباشد و قطعاً نمیتواند با استقلال عزت و حاکمیت ملی ایرانیان همخوانی داشته باشد.