این دقیقاً عامل دولت و اقتدارگراییِ فزاینده شاه است که مستندها بە شیوەای گمراهکننده پوشش میدهند یا وقایعی را پنهان میکنند تا پادشاه را از نتیجه فاجعهبار مدرنیته اقتدارگرایانهاش تبرئه کنند. این رویکرد که توسط اکثر آثار علمی در مورد ایران مدرن اتخاذ شده است، به دور از دیو جلوه دادن شاه، اما مستلزم قراردادن نظام سیاسی در مرکز روایت های تاریخی انقلاب است. اگرچه مطالعات تاریخی در مورد ایران معاصر، تحلیل عمیقی از چرایی این امر ارائه دادە است، اما جایگاه مرکزیِ حاکمیت پهلوی در تاریخ معاصر ایران را می توان با یک محاسبه ساده نشان داد. هفت دهه انقلابهای مشروطە و ١٣٥٧ را از هم جدا میکند. بهجز مجموعاً دو دهه مداخله خارجی، جنگهای جهانی، کنارهگیری ڕضا شاە از سلطنت و کودتای ١٣٣٢، خاندان پهلوی به مدت پنج دهه در آن دوره بر ایران حکومت کردند. محمدرضا شاه ٣٧ سال از آن دوره را به عنوان ”آریامهر” سپری کرد و دیکتاتوری شاخص بیشتر آن دورە شد. بنابراین، روایت تاریخی انقلاب ١٣٥٧ باید حول محور دولت یا نظام سیاسی و میزانی که آن عامل، مسیر تاریخی ایران معاصر را تعیین میکند، شکل بگیرد.
معروف كعبی
مرکز خاورميانه، مدرسە اقتصاد و علوم سیاسی لندن
روایتهای تصویری انقلاب ١٣٥٧:
تلويزيونهای “منوتو” و “ایران انترناشنال” چگونە ریشەهای انقلاب ٥٧ را توضیح میدهند؟
چکیدە
این مطلب ترجمە پژوهشی است کە بە زبان انگلیسی در مجلە نقد خاورمیانە (Middle East Critique) بە چاپ رسیدە است. هدف این پژوهش بررسی مستندهایی در بارە انقلاب ١٣٥٧ ایران است کە توسط دو تلویزیون ''منوتو'' و ''ایران انترناشنال'' در سالهای اخیر پخش شدەاند. این مقالە ادعا میکند کە هدف اصلی مستندهای مزبور بەتصویر کشیدن دورە پهلوی بە عنوان دورەای مترقی و رو بە پیش است کە بە قول آنها بە خاطر یک انقلاب ''ویرانگر'' مختل شد. همزمان، آنها حکومت اسلامی را یک انحراف از مسیر پیشرفت کە توسط نظام پهلوی نمایندگی میشد، معرفی میکنند. بدین گونە، آنها حاکمیت پهلوی را از لیست علل انقلاب کە منجر بە سر کار آمدن جمهوری اسلامی شد، حذف میکنند و مسئولیتی برای آن نظام برای ظهور پدیدە حکومت اسلامی و عواقب آن قائل نمیشوند. برخلاف چنان روایتی، این مقالە نظام سیاسی را بە عنوان یکی از عوامل تعیینکنندە در شکلدادن فرایندی تاریخی در ایران معرفی میکند کە منجر بە انقلاب ١٣٥٧ شد. بنابراین، پژوهش حاضر در درجە اول نظام سیاسی پهلوی را مسئول انقلاب ١٣٥٧ و پیامدهای آن میداند. در ترجمە این مقالە، تغییرات جزئیای در خدمت روشنبودن بحث یا استدلالها دادە شدە است. بە دلیل اینکە تقریباً همە منابع استفادە شدە بە زبان انگلیسی هستند، مشخصات و فهرست منابع بە همان زبان ارائە دادە شدەاند تا یافتن آنها برای خوانندگان علاقەمند آسان باشد.
مقدمە
بیش از چهار دهە دیکتاتوری و استبداد دينی، شرایط عرضە بدیل سلطنت را فراهم کردە است. این بدیل در قالبِ روایتهایِ تاریخیِ معینی ارائە دادە میشود. این روایتها نیز بە صورت مؤثری توسط کانالهای ماهوارەای در خارج از ایران و از طریق مستندهای حرفەای یا نوشتەها و کلیپهای عاری از فاکت تاریخی در شبکەهای اجتماعی، بە جامعە منتقل میشوند. این مقالە بە تجزیە و تحلیل آن مستندها میپردازد کە هدفشان مبری کردن نظام سیاسی پهلوی از فراهم کردن شرایط مساعدی است کە در بطن آن راە برای انقلاب و همچنین رشد بدیلِ اسلامیِ سلطنت باز شد.
در ظاهر امر جذابیت روایتهای مورد نظر در جامعە ایران بە دلیل سرخوردگی وسیع ایرانیان از انقلاب ١٣٥٧ است. روایتها اشکال و محتویات خود را از شرایط فعلی میگیرند و با بازگشت بە گذشتە میخواهند دلایل این انقلاب ”نابهنگام” و “ویرانکنندە” را شناسائی کنند. آن روایتها بە اقتضاء منابع و شیوە ارائه آنها متنوع هستند. در حالی که برخی از این روایتها به صراحت انقلاب را به عنوان “فتنهای” انجام شده توسط قدرتهای بزرگ و چپ ایران میپندارند، مستندهای تاریخی دیگر بر اساس برخی شواهد به طور ضمنی دولت پهلوی و حکومت محمدرضا شاه را تبرئه میکنند. اما همە آنها دارای دو نکتە مشترک هستند. نخست، در روایتها، دولت ”مترقی” پهلوی بە نحو مؤثری بە عنوان عاملی برای انقلاب حذف میشود. دوم، روایتها دارای دقت تاریخی نبودە و از خودآگاهی تاریخی مبرا هستند. خودآگاهیِ تاریخی بە معنای درک یک رویداد تاریخی از طریق گسترش بایگانی یا مجموعە علل و دلایل آن رویداد است. در روایتها جایی برای این رویکرد وجود ندارد، روایتهایی کە بر اساس برداشت غلط ”بعد از این، بنابراین، بە خاطر این” قرار دارند، آنچنانکە گذشتە بهتر از حال و درک آن آسانتر مینمایاند.
در این مقاله، آن روایتها از راە تحلیل مستندهای پخش شده توسط دو شبکه تلویزیونی پربيننده بررسی میشوند. این پژوهش از دو منبع اصلی استفاده کرده است. اولین منبع، مستندهای تاریخی درباره انقلاب سال ١٣٥٧ هستند که توسط دو شبکه اصلی تلویزیون ماهوارهای فارسی زبان خارج از ایران پخش شدهاند. منبع دوم، داستانهای شفاهی از تاریخ ایران در قرن بیستم است که توسط “پروژه تاریخ شفاهی ایران” دانشگاه هاروارد منتشر شدهاند.
تلویزیون ایران انترناشنال دو مجموعە مستند را با عنوان ”تاریخ شفاهی کوتاە” و ”میراث ماندگار” پخش کردە است. این مستندها ساعتها از مصاحبههای انجام شده به زبان فارسی را با “شخصیتهای کلیدی دوران پهلوی” کە قبلاً توسط “پروژه تاریخ شفاهی ایران هاروارد” (١٩٨١) تهیە و بایگانی شدەاند، اصلاح و بازنویسی میکنند. سریالهای مستند تاریخی تلویزیون منوتو تحت عنوان “انقلاب ٥٧” به شکل حرفهایتر و محاسبه شدهتر از مستندهای ایران انترناشنال، برخی جنبههای دهههای پیش از انقلاب را با دقت بیشتری پوشش میدهند. این مستندها همچنین شامل ساعتها فیلمهای تهیە شدە در دورە انقلاب هستند. اما هدف مستند ”انقلاب ٥٧” نیز تبرئە شاە و نظام سیاسی پهلوی است. برخلاف مستند کم و بيش جذاب ”انقلاب ٥٧”، مستند ”آریامهرِ” تلویزیون منوتو کە شامل چند قسمت طولانی است، آشکارا زندگی و سلطنت شاە را با بازنمایی نادرست فاکتها کە بە شدت تحت تأثیر شرایط حال است، ستایش و تمجید میکند. از طریق تجزیە و تحلیل گفتمانی، این مقالە نشان میدهد کە چگونە بدیل پهلوی توسط ”مستند”های این کانالهای تلویزیونی ترویج میشود. این تحقیق همچنین شامل نقد نگاەههای غیرتاریخی بە انقلاب ١٣٥٧ است کە توسط شبکەهای اجتماعی بە سرعت پخش میشوند و بە نحو مؤثری در شکل دادن به درک و دريافت عمومی نقش ايفا می کنند.
شرایط فعلی و فقدان یک جایگزین مطرح برای جمهوری اسلامی، روایتهای ارائه شده توسط چنین مستندهائی را بسیار جذاب میکنند. از یک سو، بە نظر میرسد کە هدف آنها بیخطا جلوە دادن نظام پهلوی و شاە بە خاطر نتایج “ویرانگر” انقلاب، و از سوی دیگر، محکوم کردن نيروهای چپ برای موضع سازشناپذیرش با آن نظام است. بە علاوە، آنها اپوزیسیون مذهبیِ شاە را بە عنوان ارتجاعی معرفی میکنند اما بدون آنکە بە دلایل تفوق بدیل اسلامی اشارەای بکنند. این مقالە ادعا میکند کە در شناسایی علل انقلاب ایران و نتایج غیر مطلوب آن، دولت پهلوی بایستی در رأس لیست علل انقلاب قرار بگیرد. همچنان کە تحقیقات تاریخیِ خاورمیانە معاصر نشان میدهند، نوسازی اقتدارگرایانە دولتهای سکولار-ملیگرای خاورمیانە، شرایط را برای ظهور بدیل اسلام سیاسی در بستری جهانی مهیا ساختند ((Hefner 2010; Arjomand 2010)). ایران نشان داد که موردی استثنایی نبود، کشوری کە در آنجا نیروهای غیردینی، از جمله چپ، به شدت سرکوب شدند. بنابراین، با تکیه بر آثار تحقیقی درباره ایران معاصر، مقاله بسیاری از نکات حیاتی را در خدمت دقت و آگاهی تاریخی، برجسته میکند. در واقع، توصیف انقلاب بە عنوان ”نابهنگام”، ”پریشان زمانی” یا یک توطئه، تنها سادهسازی دلایل اصلی یکی از مهمترین رویدادهای قرن بیست را در پی دارد. این سادهسازی نیازمند این است کە با ارائه شمار زیادی از دلایل بە چالش کشیدە شود.
تاریخنگاران ایران (Abrahamian 1982; Arjomand 1988; Keddie 2003; Amanat 2017) به طور گسترده در مورد ریشههای انقلاب نوشتهاند. میتوان بە لیستی از این عوامل اشارە کرد: تجربه نامتعادل مدرنیته به طور کلی، شکست انقلاب مشروطه سال ١٢٨٥(۱۹۰۶)، مداخلات مستمر خارجی در امور داخلی ایران، استعمار از طریق اشغال خارجی و تصاحب منابع طبیعی ایران، کودتای سال ١٣٣٢ علیه یک دولت دموکراتیک که به دنبال استقلال اقتصادی بود، استبداد و در نهایت نوسازی (غربگرایانە) سریع و ناموزون در دهههای پیش از انقلاب. در مورد دولت اسلامی، دلیل قابل قبولِ تغییر در تعادل بین دین و دولت است که به شکل یا شیوهای، از زمان صفویان (١٧٢٢-١٥٠١) وجود داشتە، اما در دوره نوینسازی ایران، یعنی از اوایل دهه ۱۹۲۰ تحت حکومت اولین شاه پهلوی شروع بە تغییر کرد (Amanat 2017).
با این حال، به دلیل گسترده بودن یک نگرش عمومی بسیار سادهشده نسبت به انقلاب، بە نظر نمیرسد که آثار تاریخی فوقالذکر تا حد کافی در شکلگیری یک درک عمیق در جامعە ما از انقلاب تأثیر گذار بوده باشند. برخلاف مستندهای منوتو و ایران انترناشنال کە درک سادەشدە از انقلاب را تقویت میکنند، غیبت آشکار کارهای مسئولانەتر تاریخی بە زبان فارسی یا زبانهای دیگر در ایران از طریق رسانەهای تصویری و صوتی وجود دارد. و این جایی است کە تاریخنگاران بایستی متوجە شکاف بین محیط آکادمیکی خود و جامعەای کە برای آن مینویسند، بشوند. این نکتەای است کە احتمالاً اهمیت این مقالە را در مطالعات تاریخ معاصر توضیح میدهد. یعنی در حالی کە تحقیقات تاریخی بە اندازە کافی منتقد نوسازی اقتدارگرایانە دولت پهلوی هستند، جا دارد تاریخنگاران بە این مسئلە توجە کنند کە تا چە اندازە یافتەهای آنها افکار عمومی را، در این مورد در بارە تاریخ قبل از انقلاب ١٣٥٧، شکل دادە و میدهند. تا آنجا کە بە تحقیقات تصویری و مستندسازی بە طور کلی مربوط میشود، این مقالە میخواهد کە آن مستندها با هدف شکلدادن بە درکی انتقادی از گذشتە، تحقیقات تاریخی ایران معاصر را منبع اولیە تاریخی خود قرار بدهند.
دو عامل اصلی برای انقلاب، درک سادەشدە از انقلاب ١٣٥٧ را نشان میدهند، کە آشکارا یا ضمنی توسط روایت تلویزیونهای مورد نظر منعکس میشوند. نخست، کشورهای خارجی نقش مهمی در تحریک انقلاب ٥٧ ایفا کردند و سرانجام یک مرد ”ناشناختە” یعنی خمینی را بە قدرت رساندند. بە گفتە روایتها، مگر این نیست کە این کار همیشگی آنها در ایران بودە است. کارهای شاە و افزایش قیمت نفت در اوایل سالهای ١٣٥٠، و قصد او برای تبدیل ایران بە کشوری پیشرفتە با توان رقابت، آنها را عصبانی کردە بود. دوم دلیل اصلی انقلاب در دید سادەشدە این است کە چپ در میان نیروهای انقلابی، بە خاطر مخالفت با دولتی بە اصطلاح سکولار کە در حال نوسازی ایران بود، و بە خاطر توهم بە رژیم اسلامی بە عنوان رژیمی ضد امپریالیست, بیشتر از نیروهای مذهبی مورد سرزنش قرار میگیرد. بر خلاف این دید سادەانگارانە از انقلاب، بە شیوەای طعنەآمیز، ایالات متحدە و بریتانیا انتظار وقوع انقلاب را نداشتند، در حالی کە نشانەهای تغییر دیدە میشدند (Parsons 1984; Sullivan 1981; Emery 2013). از سوی دیگر، فرهنگ انقلابی چپ تنها در ارتباط با سیاستهای دولت در بستر نوسازی دولتی قابل توضیح است. اما آنچنانکە انتظار میرود، مستندها تماشاگران را به کاوش در این رابطە و آشنایی با این استدالالها هدایت نمیکنند.
روایتهای مشابە تلویزیونهای مورد نظر از انقلاب ٥٧، از طریق شبکەهای اجتماعی بە سرعت پخش میشوند و کاربران را مجذوب توضیحات سادهانگارانه ریشەهای انقلاب میکنند. هزاران پُست کوتاە، عکسها و جزوات در سطح وسیع بە اشتراک گذاشتە میشوند و آن روایتها را تأیید و تقویت میکنند. آنچە آن روایتها را جذاب میكند، سادگی در توضیح و موضوع آن است، یعنی نقد رژیمی کە دارای کارنامەای وحشتناک در رابطە با حقوق بشر، نابرابری جنسیتی، سرکوب ملی-قومی و شرایط بد اجتماعی و اقتصادی است.
در این شرایط، رضا پهلوی، پسر شاە خلع شدە، بە چهرەای محبوب ارتقاء دادە میشود. کانالهای فارسی یوتیوب و انترنتی، صدای قابلملاحضەای بە کسی دادەاند کە او را ”شاهزادە” میخوانند. مستقیم یا غیرمستقیم، آن رسانەها روایتهای مورد نظر در این مقالە را منعکس کردە و پسر شاە را در چشمان میلیونها ایرانی کە بە آنها نگاە میکنند، برجستە میکنند (نگاە کنید: ایران انترناشنال ٢٠١٨، ٢٠١٩). تاریخنگاری در پشت این روایتهای کشش برانگيز در تلاش است تا دوبارە بە نظام پادشاهی مشروعیت ببخشد و آن را بە عنوان بدیل سیاسی ارائە دهد. روایتهای تاریخی بیطرف نیستند. اما بازسازی تاریخ کە توسط مستندهای مورد نظر انجام میشود، برابر با سوءاستفادە تاریخی است.
مستند ”تاریخ شفاهی” و ”میراث ماندگار” ایران انترناشنال
ایران انترناشنال، با انتخاب بخشهایی از مصاحبههای انجام شده توسط پروژه تاریخ شفاهی هاروارد ایران، یک مستند تاریخی کوتاە تحت عنوان ”تاریخ شفاهی” یا ”میراث ماندگار” از زندگی و کارهای یک شخصیت برجستە از دورە پهلوی تهیە کردە و آن را با استفادە از فیلمها و تصاویر ثبت شده در دوره پهلوی ارائە دادە است. آگاهانە یا ناخودآگاە، تولیدکنندگان مستند بە خاطر رویەای غیر انتقادی از سیاستهای نوسازی شاە و همچنین بازنمایی نادرست هر دو اپوزیسیون مذهبی و سکولار در زمان سلطنت او، چهرەای مترقی و خیرخواهانە از دولت پهلوی ارائە میدهند. بدون گمان، زندگی و کارهای اشخاصی چون علینقی عالیخانی، وزیر صنعت، یا محمد تقی برخوردار و رضا نیازمند، کە هر دو در روند صنعتیکردن و توسعە بخش خصوصی سهم ایفا کردند، درایتهای باارزشی برای شناخت از دورە مورد نظر ارائە میدهند. بە همان گونە، روایتهای دیگر از زبان شخصیتهای برجستە و افراد نظامی یا نویسندگان همچون داریوش همایون، منصور مبصر، فریدون جم، رضا نیازمند، محمد فروغی، ابوالحسن ابتهاج و غلامحسین ساعدی بە روشنکردن جنبەهای جالبی از زندگی آنها در دهەهای قبل از انقلاب کمک میکنند. با وجود این، ”تاریخ شفاهی” کوتاە ایران انترناشنال، یا برنامە ”میراث ماندگار” در ارائە روایتی همەجانبە ناکام میمانند و بینندگان را بە خوانشی انتقادی از عاملان مختلف تغییر، از جملە شاە و نهاد دولت، دعوت نمیکنند. در عوض، یک چنین روایت چند بُعدی را میتوان در خود پروژە هاروارد یافت. اما مستندهای کوتاە ایران انترناشنال ساعتها گفتگو با افرادها را اصلاح و تعدیل میکنند و بدین گونە بە انتقال درایتهای تاریخی آسیب میرسانند. آن مستندها معمولاً بە نشاندادن تصاویر دوران انقلاب ختم میشوند کە راوی در آن لحظە ظهور رهبران مذهبی را بە عنوان رویدادی معرفی میکند کە کارهای شخصیتهای کلیدیای را کە مشغول نوسازی ایران بودند، مختل کرد.
در مستندی کە در بارە علینقی عالیخانی است، تاریخ شفاهی کوتاە سهم مهم او در ساختن ”دوران طلایی” در سالهای دهە ١٣٤٠ با نقل قولی از خود عالیخانی برجستە میکند: در دورە اول [١٣٣٣-١٣٢٢] ، شاە بیشتر به عنوان یک رهبر مترقی و اصلاحطلب خودنمایی میکرد. ولی انگار زندگی این مرد و در نتیجه سرنوشت مردم ایران دستکم در نسل ما مشابه یک تراژدی یونانی است که در آخر باید به صورت بد و شومی ختم بشود” (Iran International 2022b). اما جالب است کە نقل قول عالیخانی در پروژە هاروارد در آنجا تمام نمیشود:
در دوره اول [١٣٣٣-١٣٢٢]، شاه بیشتر به عنوان یک رهبر مترقی و اصلاحطلب خودنمایی میکرد. نفوذ درباریان بسیار کم بود. اطرافیان شاه جرات زیادی برای درخواست و توقعات بیجا از دستگاهها نداشتند. خود شاه هم چندان روی خوشی به این نوع رفتارها نشان نمیداد. تاجگذاری در نهایت موفقیت و در میان شادی واقعی مردم برگزار شد. و اگر شاه میخواست و حاضر بود با مردم خودش با ملت خودش تفاهم داشته باشد و ایدههای پوسیده و غلط دادن اهمیت به خارجیها را به دور بریزد، میتوانست پایههای محکمی برای رژیم سلطنتی ایران و دوام سیستم مملکتی ایجاد بکند و تدریجاً ترتیبی بدهد که مردم حق مداخله بیشتری در امور خود داشته باشند. ولی انگار زندگی این مرد و در نتیجه سرنوشت مردم ایران دستکم در نسل ما مشابه یک تراژدی یونانی است که در آخر باید به صورت بد و شومی ختم بشود. شاه به جای استفاده از همه امکاناتی که برای او به وجود آمده بود. به جای فشردن دست میلیونها نفری که به سوی او دست دراز کرده بودند، ترجیح داد دوباره به نوعی روش حکومتی فردی، مداخله بیجا و پشتیبانی از اطرافیان خود و درباریان بپردازد. به همراه این کار، شاه با دقت مواظب بود که هیچ کسی سری میان سرها پیدا نکند و اگر کوچکترین احساس خطری میکرد ترتیب تغییر شغل آن فرد را میداد. به همین دلیل بود که آنچنان که پیش از این اشاره کردم، وزارت کشاورزی را به چهار یا پنج دستگاه مختلف تقسیم کرد. هویدا هم در این جریان بیگناه نبود. او در میان ما تنها کسی بود که شم سیاسی داشت ولی از این شم سیاسی خود برای بهبود آینده ایران استفاده نمیکرد. تنها هدف او این بود که خود بر سر کار بماند و شاه و افراد مورد نظر شاه را راضی نگه دارد. و از این گذشته هیچ هدف دیگری نداشت. به جرأت میتوانم بگویم که هیچ یک از نخستوزیران پیش از او به اندازه او حاضر به قبول همه حرفهای شاه نبودند (Lajevardi 1984).
عالیخانی (Lajevardi 1984) در مصاحبەاش با پروژە هاروارد، روایت تراژدی یونانی را در جایی دیگر هم تکرار میكند: ”شاه هم با دست خودش ترتیب خراب کردن تمام این پیروزیها و موفقیتهایی که به مقدار هنگفت روی آن زحمت کشیده بود و دیگران زحمت کشیده بودند همه اینها را از بین برد” (تاکید از من). اصلاح و تعدیلهای پروژە هاروارد توسط ایران انترناشنال بە نظر نمیرسد کە کاملاً ناخودآگاە صورت گرفتە باشند و بسیار غیرحرفەای انجام شدەاند.
بە علاوە، رویکرد غیر انتقادی بە سلطنت و اصلاح با دقت پروژە هاروارد را در نمونە برجستە ابوالحسن ابتهاج، رئیس سازمان برنامە در بین سالهای ١٣٣٥ و ١٣٣٨ میتوان دید. برنامە ”میراث ماندگار” بە درستی ابتهاج را بە عنوان سیاستمداری فاسدناپذیر معرفی میکند کە با شكیبایی و دقت بە برنامەریزی پرداخت و همین رقیبان او را خشمگین کرد کە میخواستند منابع مادی کشور در خدمت وزارتخانەهایشان یا خودشان صرف شود (Iran International 2022a). او در دوران تصدی خود با مخارج نظامی شاه مخالف بود و علیه فساد سخن گفت. وی خواستار آن شد که شصت تا هشتاد درصد عواید دولت صرف برنامههای ساخت و ساز و بازسازی شود. در نتیجه دیدگاههای متضادش با دولت وقت و شاه، از سازمان استعفا داد. در سالهای بعد، او به مدت هشت ماه بدون محاکمه به اتهام فساد در بازداشت بود بدون اینکە جرمهایش ثابت شوند. در ادامه این داستان، مستند مدعی میشود که وی در حالی که حیثیت خود را بازیافت، «انقلاب ١٣٥٧ به او اجازه بازگشت به مدیریت اقتصادی را نداد» (Iran International 2022a). ابتهاج در سالهای اول ١٣٤٠ زندانی و بعد از هشت ماە آزاد شد. دورەای تقریباً بیستسالە تا انقلاب هنوز فاصلە بود و او را میتوانستند، اگر میخواستند، بە سمتهای مهم برگردانند.
مستندهای ایران انترناشنال در بهترین حالت فقط به طور ضمنی از رفتار شاه با چنین افرادی انتقاد می کنند. اما عامل حکومت دیکتاتوری روزافزون شاه که منجر بە بهحاشیه راندن دیگران در مدیریت اقتصادی کشور شد، در فهرست دلایل «وقفه» انقلاب در روند نوسازی ایران قرار نمیگیرد.
مستند ”انقلاب٥٧” تلویزیون منوتو
این رویکرد غیرانتقادی به حکومت پهلوی، در مجموعه مستندهای ”انقلاب ٥٧” که از تلویزیون ماهوارهای منوتو پخش شد نیز وجود دارد. این در حالی است که قسمتهای مختلف مستندهای مزبور برای دیدن چگونگی رخدادهای انقلابی در سالهای ١٣٥٦ و ١٣٥٧ مفید هستند. برخلاف مستندهای کوتاه ایران اینترنشنال یعنی میراث ماندگار و تاریخ شفاهی، ”انقلاب ٥٧” به طرز تحسینآمیزتری از فیلمها و تصاویر بسیاری استفاده میکند تا با دقت و حوصله رویدادهای زیادی را از سالهای اول دهە ١٣٤٠و در جریان انقلاب پوشش دهد. در سریِ اول قسمتِ یک، رویدادهای منتخب قبل از انقلاب به طور ضمنی به عنوان علل اصلی انقلاب معرفی می شوند (Manoto 2015). این قسمت از یک سو با برجستهکردن ”دوره باثبات” پس از ناآرامیهای اوایل دهه ١٣٤٠، و از سوی دیگر با اشارە بە افزایش قیمت نفت در اوایل دهه ١٣٥٠ توسط شاه و اوپک آغاز میشود. این رویداد اخیر باعث خشم ابرقدرتها شد – قیمت نفت بین پائیز ١٣٥٠ تا بهار ١٣٥٥ از حدود ٣ دلار به ١٢ دلار در هر بشکه افزایش یافت و درآمد ایران از ٥ میلیارد دلار به ١٩ میلیارد دلار افزایش یافت. بر اساس این روایت، این امر کشورهای اروپایی را در یک بحران انرژی بیسابقه فرو برد. علاوه بر این، به دلیل افزایش درآمدهای نفتی و تغییرات سریع ایران، شاه اعتماد بە نفس جدیدی پیدا کرد و معتقد بود که میتواند ایران را در مدت کوتاهی به یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان تبدیل کند. بحران انرژی که به نظر میرسید فشار کشورهای غربی بر ایران را افزایش داد، تلویحاً عاملی برای درک ریشەهای انقلاب معرفی میشود. با این حال، مستند بر خلاف ادعای ضمنی فوق، به احترام فزاینده چنین کشورهایی برای ایران در سالهای بعد نیز اشاره میکند. به عنوان مثال می توان به دیدار رئیس جمهور فرانسه با شاه در محل تعطیلات اسکی شاه در سوئیس اشاره کرد. همچنین انگلیس (بیش از یک میلیارد دلار)، صندوق بین المللی پول (٧٠٠ میلیون دلار) و بانک جهانی (٧٠٠ میلیون دلار) از ایران وام دریافت کردند. همزمان، طبق روایت، ایران در حال تجربه یک تحول سریع اجتماعی-اقتصادی بود. با این حال، ”بر اساس تحقیقات”، روایت به درستی ادعا میکند که این در حالی است که ایران فاقد زیرساختهای مناسب، دارای ظرفیت اقتصادی محدود و از ضعف حملونقل رنج میبرد. در عین حال، تغییرات سریع اقتصادی با تحولات همزمان سیاسی در منطقه مطابقت نداشت. بنابراین، روایت معتقد است که این رویدادها به تدریج منجر به افول اقتصادی شد کە در سال ١٣٥٦ بە آن صورت خود را نشان داد. در همین حال، روایت ادامە میدهد، جیمی کارتر رئیس جمهور جدید آمریکا قبلاً اعلام کرده بود که ایالات متحده از فروش تسلیحات به کشورهایی با سوابق ضعیف حقوق بشری خودداری خواهد کرد. متعاقباً این امر باعث افزایش فشار گروه های بین المللی حقوق بشر بر دولت ایران و شاه شد. از سوی دیگر، مجموعه ای از تحولات نظامی در عراق و افغانستان که اتحاد جماهیر شوروی در آن نقش مهمی ایفا کرد، تهدیدات جدیدی را برای شاه که بودجه نظامی آن تا سال ١٩٧٨ به هفت میلیارد دلار رسیده بود، ایجاد کرد. بنابراین، بنا بە ادعای مستند ”انقلاب٥٧”، ترکیبی از بحران اقتصادی، فساد و فشارهای سیاسیِ بینالمللی بر شاه، او را مجبور به اجرای یک سری تغییرات کرد که برجستهترین آنها جایگزینی نخستوزیر دیرینهاش، امیرعباس هویدا بود. بر اساس این روایت، تنها در این وضعیت بسیار پرتنش سیاسی بود کە مقالهای در روزنامه اطلاعات در ٢٦ دی ١٣٥٦ منتشر شد و متعاقباً جرقه انقلاب را زد. در این مقالە تحت عنوان ”ایران و استعمار سرخ و سیاە”، نویسندە، با اسم مستعار احمد رشیدی مطلق، بە شدت خمینی را مورد انتقاد و اهانت قرار داد. روز بعد، طرفدارن خمینی عمدتاً در حوزههای علمیه قم در آن شهر بە خیابانها ریختند و نزدیک بە شش تن از آنها در درگیری با نیروهای امنیتی کشتە شدند. این رویداد، نقطە آغاز تظاهراتها و کشتەهای بیشتری در شهرهای دیگر بود، و سرانجام بە انقلاب ختم شد.
سری یک از قسمت اولِ مستند، همچنین بە هر دو اپوزیسیون مذهبی و چپ در سالهای قبل از انقلاب اشارە میکند. مستند، چندین مصاحبە شاە را پخش میكند کە در آن او کمونیستها و مارکسیستها را دشمنان اصلی دولت معرفی میکند، اما روحانیت را بجز چند تن از ”روحانیون منزوی”، بە دولت وفادار میداند. در مقابل این روایت باید گفت کە کوتهاندیشی شاه زمانی آشکار میشود که همان طور که در ادامه میآید، در نظر بگیریم که روحانیت، بر خلاف نیروهای دیگر مانند چپ، از یک شبکه اجتماعی گسترده بهره میبردند و در حال تبدیل شدن به کانالهایی بودند کە از طریق آنها پنج میلیون نفری که در نتیجه اصلاحات ارضی به شهرها مهاجرت کرده بودند، در جامعە جذب میشدند. روحانیت از طریق هزاران مسجد و مراکز مذهبی نوساز و ده مرکز تولید نوار کاست که سخنرانی های انقلابی شخصیتها و فعالان مذهبی از جمله خمینی را پخش می کرد، فکر براندازی را به مردم القاء می کرد. با این حال، انتقاد این قسمت از مستند از فقدان آزادی سیاسی، تنها بە یک اظهار نظر گذرا محدود میشود. سِریِ یک کە معطوف بە پیشزمینەهای تاریخی است، بە طور حرفهای و به طرز جالبی سالهای متمادی تغییر و دگرگونی را که ایران در طی چندین دهه قبل از انقلاب تجربه کرده بود، پوشش می دهد. با این وجود، مستند بیشتر اوقات توصیفی و غیر تحلیلی باقی می ماند و این تصور را ایجاد میکند که شاهِ جاهطلب که به نظر میرسد توجه کافی به ظرفیتهای توسعه محدود ایران نداشته است، به تدریج با فشارهای فزایندهای از هر طرف مواجه شد. بنابراین، از روایت مستندها میتوان نتیجه گرفت که یک پادشاه کمتر جاهطلب یا خودکامه در شرایط بسیار بهتر و بدون چنین مخالفتی میتوانست از یک انقلاب فاجعهبار جلوگیری کند. قسمتهای بعدی مستند در بارە وقایع انقلاب نیز همین رویکرد را دنبال می کنند. برای مثال، در حالی کە آنها ”چپ” را برای عدم تشخیص شکلگیری یک دیکتاتوری مذهبی مقصر میدانند، روایتِ مستند بینندگان خود را تشویق نمیکند تا شرایطی بینالمللیای را ببینند کە در بستر آن ”ضد امپریالیسم” بە شاخص اصلی انقلاب ایران تبدیل شد و تنها در آن بستر است کە دلایل آن عدم شناخت را میتوان درک کرد. این قسمت یک تعمیم دائمی در مورد چپ ایران ایجاد میکند، چپی که در واقع متنوع بود و تنها بخشی از آن، رژیم جدید را ضد امپریالیست دانست. این تنوع همچنین در سازمان چریکهای فدائی خلق ایران وجود دارد کە در رابطە با آن معمولاً بە مشی چریکی آن و باور ”مبارزە مسلحانە هم استراتژی و هم تاکتیک”، بیشتر از دیدگاەهای دیگر در آن سازمان برجستە شدەاند. بە عنوان مثالی برای وجود دیدگاههای همەجانبەتر در آن دورە، بیژن جزنی در کتاب طرح جامعه شناسی و مبانی استراتژيک جنبش انقلابی ايران (قسمت ١، ص ٤، ١٣٨١)، ”مقدماتیترین عامل برای تعیین استراتژی جنبش” را ”شناخت شرایط اجتماعی اقتصادی جامعە یعنی نظام حاکم” میداند.
بنابراین، چنین برخوردهایی با رویدادها از طرف مستندها در خدمت تبرئه دولت پهلوی و شاه از عواقب انقلاب، یعنی یک دیکتاتوری وحشیانه مذهبی است. این موضع جانبدارانە از پهلوی در شکلهای دیگری نیز نمایان میشود. هنگامیکە قسمتهای مستند ”انقلاب ٥٧” رویدادهای انقلابی در مناطق حاشیهای مانند خوزستان، کردستان و ترکمن صحرا را پوشش میدهند. هر یک از جنبشهای ملی با استفاده از واژگان آشنای گفتمانهای قدرت به عنوان یک «بحران» برای دولت موقت به رهبری لیبرالها معرفی میشوند. این گونه گفتمانها که در دوران پهلوی شکل گرفته و به ارث رسیده است، همواره جنبشهای ملی برای حقوق فرهنگی و سیاسی را بهعنوان تلاشهایی برای تجزیه ایران یا تجزیه طلبی به تصویر میکشند. اگرچه منابع تاریخی برای بە تصویرکشیدن وقایع در چنین مناطقی مانند کردستان در دوران انقلاب فراوان است – و تقریباً همە آنها بە زبان فارسی هستند – اما به دلیل استفاده از چنین واژگانی، پوشش مستند ”انقلاب ٥٧” کاملاً ناکافی، به ناچار جانبدارانه و به طور نمادین خشونتآمیز باقی میماند (برای رویدادها در کردستان ر. ک. Cabi 2020).
در همین حال، به دو دلیل توجه به رویکرد غیر تحلیلیِ قسمتِ پیشزمینەهای تاریخی انقلاب بسیار مهم است. اولاً، این قسمت به طور مؤثری مانع از شناساییِ ریشههای انقلاب میشود. روایتِ مستند به طور ضمنی و با برجستهکردن برخی رویدادها ، بینندگان را در مورد اهمیت رویدادهای پوششدادە شدە برای وقوع انقلاب بە گمانه زنی وادار میكند. رویکرد روایت مذبور در بارە سیاستهای دولت پهلوی و نوسازی اقتدارگرایانە آن در بین دهەهای ١٣٣٠ و ١٣٥٠ بسیار غیر انتقادی باقی میماند؛ این فاکتورها جایگاهی حیاتی در تاریخ معاصر ایران اشغال میکنند. بە علاوە، مستند مورد نظر، از برخی از تحولات مهم سیاسی و اقتصادی-اجتماعی در دهەهای ١٣٤٠ و ١٣٥٠ برای نشاندادن چهرەای مترقی از کشور کە تلویحاً بە عنوان ابتکار دولت و شاە معرفی میشوند، استفادە میکند. اما، برخلاف روایتِ قسمت اول، حق رأی بە زنان و گسترش جنبش زنان و تشکلهایشان در ایران کە قسمت اول بە آنها اشارە میکند، نتیجە سالها تلاش سیاسی و اجتماعی افرادهای بسیار و جنبشهایشان بود (Afkhami 2003; Firouz 1360 [1981]; Nashat 1983; Women’s Organization 1994). اصول چند گانە انقلاب سفید، برای مثال سپاە دانش، ایدەهایی تازە نبودند و در جنبشهای گذشتە ریشە داشتند. بە علاوە، گسترش بخش خصوصی کە مراکز صنعتی یکی از شاخصهایش بود، مُهر کارهای تعدادی از صنعتسازان را بر خود داشتند. مستند ”انقلاب ٥٧” این رویدادها را با اپوزیسیون واپسگرا و ضد مدرنیتە مذهبی در کنار هم میگذارد کە فعالیتهایشان بە جنبش خراداد ١٣٤٢ تحت رهبری خمینی منتهی شد. بە عنوان یک عامل تغییر، دولت و شاە نقش مهمی در همە آن تحولات ایفا کردند. اما این نقش بایستی در رابطە با عوامل دیگر در نظر گرفتە شود.
دوماً، قسمت مربوط بە پیشزمینەهای تاریخی انقلاب، با شیوە توصیفیای کە اتخاذ کردە است، بە ادعاهای متنقاضی میرسد. برای مثال، در حالی کە ادعا میشود بحران انرژی در اروپا در اوایل دهە ١٣٥٠، ابرقدرتها و کمپانیهای بزرگ نفتی را وادار بە سازماندهی دوبارە درمقابل ”سلاح نفت” کرد، مستند مذبور، شاید بە طور اتفاقی، این رویداد را بە عنوان یکی از عوامل برای وقوع انقلاب حذف میکند. زیرا بلافاصلە ادعا میکند کە در نتیجە ارتقاء جایگاە شاە در میان کشورهای عضو اپک در آن سالها، احترام دولتهای غربی بە شاە افزایش یافت. بە همین شیوە، برجستەکردن کارهای (منفی) فدراسیون دانشجویان خارج کشور و شرح کوتاهی از مبارزە مسلحانە شهری در ایران در سالهای دهە ١٣٥٠، بە درک آن دوران کمک زیادی نمیکنند. زیرا دولت پهلوی بە طور موثری مبارزە مسلحانە شهری را با رسیدن بە نیمە دوم دهە ١٣٥٠ سرکوب کردە بود (Rahnema 2021). از طرفی دیگر، هیچ مدرکی در دست نیست کە نشان دهد کە ابرقدرتها در صدد بە زیرکشیدن دولت پهلوی و جایگزینی آن بودە باشند. تا سال ١٣٥٦، هیچ کس پیشبینی نمیکرد کە انقلاب در راە است. رکود اقتصادی و فساد میتوانند جرقه ناآرامیهای سیاسی را بزنند. اما آنها الزاماً نمیتوانند بە تغییرات سیاسی در مقیاسی انقلابی منتهی شوند. بنابراین، ترکیبی از عوامل، یک دینامیزم سیاسی را شکل داد کە یک مقالە ظاهراً کماهمیت بتواند موجی از تظاهراتهای ضد دولتی را بە دنبال داشتە باشد. در فراهم کردن این موقعیت، نە صرفاً عوامل خارجی و داخلی، بلکە خودِ دولت نیز بە شدت مسئول بود. این دقیقاً آن چیزی است کە مستندهای تلویزیون منوتو از آن پرهیز کردە و تنها بە توصیف رویدادها بسندە میکنند. رویدادهای دیگری هم از قلم میافتند: تشكیل ساواک، کودتای ١٣٣٢، گسترش سیستم زندان و استفادە از شیوەهای وحشیانە شکنجە، اعترافات اجباری، افراطیشدن ایدئولوژیک دولت و جنگ سرد (Abrahamian 2015, 1999). جالب است کە مستندها بە کودتای ١٣٣٢ نمیپردازند، ظاهراً بە این دلیل کە آن رویداد مدرک محکمی علیە باوری است کە دولت پهلوی را مترقی و نوآوار میخواند. آنچنانکە یرواند آبراهامیان (Abrahamian 2015, 176) بە درستی توضیح میدهد، کودتا شاە را دوبارە بە حکومت بازگرداند اما همچنین مشروعیت او را زیر سئوال برد. مگر نە این است کە خمینی همیشە شاە را ”شاه آمریکایی” میخواند. در واقع، اگر عاملی مسیر تکامل ایران را ”مختل” کردە باشد، آن رویداد، آنهم در مقیاسی عظیم، کودتای سازمانهای جاسوسی آمریکا و بریتانیا در سال ١٣٣٢ بود. این کودتا، بە قول علی میرسپاسی (Mirsepassi 2011)، بر علیە مدرنیتە دمکراتیکی بود کە توسط جنبشها و افرادها بە عنوان بدیلی برای مدرنیتە اقتدارگرا دنبال میشد. در واقع، آنچنانکە مورخان ایران نشان دادەاند، عاملِ سیاستِ دولت یا نظام سیاسی در رأس دلایل انقلاب قرار دارد. اما مستندها از پرداختن بە نکتەای حیاتی اجتناب میکنند: قراردادن عامل نظام سیاسی در مرکز روایتهای تاریخیشان.
ریشەها و پیامدهای انقلاب ١٣٥٧
اکثر آثار علمی اگرچه از پیامدهای انقلاب الهام گرفتهاند، اما صرفاً به دنبال احیاء دولت پهلوی یا یافتن مقصرانی نیستند که به نظر می رسید قدردان تغییر و تحول نبودند. مورخانِ انقلاب با عوامل بلندمدت، میانمدت و کوتاهمدت در یک فرآیند تاریخی خود را مشغول میکنند تا تحلیل جامعتری از انقلابها ارائه دهند (Abrahamian 1982; Keddie 2003; Martin 1989; Dabashi 2006; Ansari 2007)؛ آنها به دنبال برجسته کردن اهمیت و تعامل بین علل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی یک انقلاب هستند. این رویکرد به دلیل پیامدهای نامطلوب یک انقلاب قابل خدشه نیست. در واقع، پیامدها بخشهای جدا نشدنی یک فرآیند تاریخی هستند – و به دلیل آن معنا پیدا میکنند – زمینەای که مورخان باید در بطن آن پدیدهها را توضیح دهند. همانطور که ریچارد ایوانز استدلال می کند، ”توضیحات تاریخی فقط در مورد یافتن دلایل رویدادهای مجزا از هم مانند سانحە رانندگی یا جنگهای جهانی نیست. مورخان فقط به این علاقه دارند که رویدادها یا فرآیندها چە چیزی را تعیین میکنند، چه معنایی دارند و چه چیزی باعث آنها می شود. پیامدها اغلب مهمتر از علل هستند” (Evans 1997, 135). زیرا ””چرا؟” تنها سوالی نیست که مورخان مطرح میکنند. طبقهبندیِ جوامع گذشته یا نظامهای سیاسی یا ساختارهای اعتقادی” همان اهمیت را دارند کە جستوجو در علل رویدادهای گذشته دارد (Evans 1997, 135). بنابراین، در این مورد پیوندی محکم در بین علل و پیامدهای یک انقلاب وجود دارد. این در مورد انقلاب های فرانسه، روسیه و چین و بسیاری از تحولات یا گسستهای مهم دیگر در تاریخ مصداق دارد (McMeekin 2017; Service 2009; Figes 1996; Hobsbawm 1962; Smith 2017; Skocpol 1979; Evans 2003). از این منظر، انقلاب ایران و اوج گیری رادیکالیسم مذهبی بخشی از یک روند تاریخیِ طولانیتر باید بە حساب بیاید. آنها را نباید ”انقطاع” یا ”انحراف” از مسیر ”پیشرفت” کە گویا نظام سیاسی پهلوی نمایندگی میکرد، قلمداد نمود. این رویکرد است که باید پایههای مستندهای تاریخی و مطالعات تصویری ایران مدرن را شکل دهد.
علیرغم تأثیر متقابل عوامل متعدد، این مقاله به سیاست دولتی یا نظام سیاسی به عنوان یکی از عوامل اصلی وقوع انقلاب ١٣٥٧ میپردازد. این دقیقاً عامل دولت و اقتدارگراییِ فزاینده شاه است که مستندها بە شیوەای گمراهکننده پوشش میدهند یا وقایعی را پنهان میکنند تا پادشاه را از نتیجه فاجعهبار مدرنیته اقتدارگرایانهاش تبرئه کنند. این رویکرد که توسط اکثر آثار علمی در مورد ایران مدرن اتخاذ شده است، به دور از دیو جلوه دادن شاه، اما مستلزم قراردادن نظام سیاسی در مرکز روایت های تاریخی انقلاب است. اگرچه مطالعات تاریخی در مورد ایران معاصر، تحلیل عمیقی از چرایی این امر ارائه دادە است، اما جایگاه مرکزیِ حاکمیت پهلوی در تاریخ معاصر ایران را می توان با یک محاسبه ساده نشان داد. هفت دهه انقلابهای مشروطە و ١٣٥٧را از هم جدا میکند. بهجز مجموعاً دو دهه مداخله خارجی، جنگهای جهانی، کنارهگیری ڕضا شاە از سلطنت و کودتای ١٣٣٢، خاندان پهلوی به مدت پنج دهه در آن دوره بر ایران حکومت کردند. محمدرضا شاه ٣٧ سال از آن دوره را به عنوان ”آریامهر” سپری کرد و دیکتاتوری شاخص بیشتر آن دورە شد. بنابراین، روایت تاریخی انقلاب ١٣٥٧ باید حول محور دولت یا نظام سیاسی و میزانی که آن عامل، مسیر تاریخی ایران معاصر را تعیین میکند، شکل بگیرد.
در دوران سلطنت محمد رضا شاە، ایران تحولات اقتصادی-اجتماعی شگرف و بیسابقەای را تجربە کرد. این حقیقتی است کە پایەهای محکمی برای روایتهای تاریخی منوتو و ایران انترناشنال فراهم کردە و آن روایتها را گیرا و قابلقبولتر میکند. اما اقتدارگرایی روی دیگر نوسازیهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، آموزشی و تکنولوژی بود. این نوسازیها از تئوریهای نوسازی و توسعە کە بە دنبال جنگ دوم جهانی ظهور کردند، الهام میگرفتند. هدف آن تئوریها حاکمکردن ارزشها و عملکردهای کاپیتالیستی در سراسر جهان بود کە قبلاً کشورهای غربی آنها را دنبال کردە بودند و این بار بایستی توسط کشورهای بە اصطلاح در حال توسعە دنبال شوند. شکل سیاسیِ این عملکردهای اقتصادی عبارت بود از دمکراسی نخبە (Gilman 2003, 47-56) کە شکل ایدەآل آن عبارت بود از ”یک نخبە، دارای اصول خود و درگیر در یک رقابت محترمانە، کە مکمل جمعیت گوسفندوار باشد” (Gilman 2003, 50). بنابراین، «مدرن شدن» از نظر سیاسی با رقابت نخبگان، که به عنوان دموکراسی تعریف میشود، و خفه کردن «امیدهای احمقانه و غیرمنطقی [سیاسی]» با گسترش دولت رفاه امکانپذیر بود (Gilman 2003, 57). آنچنان دولتی، بدیلهای کمونیستی و مارکسیستی را نامربوط میکرد و مانع از انقلاب از پائین میشد. بە نظر میرسد این امری اتفاقی نبود کە شاە کە بە نظر میرسد از این باورها در رابطە با توسعەهای سیاسی و اقتصادی آشنایی زیادی داشت، هدف تمدن بزرگ خود را در اوایل سالهای دهە ١٣٥٠، این چنین تعریف کرد: ”ایجاد دولت رفاە کە در آن همە از تولد تا مرگ از نوعی بیمە اجتماعی بهرەمند خواهند شد” (Manoto 2015). علاوه بر این، همانطور که نوشتههای شاه (پهلوی 1991، 132-169) گواهی میدهد، او و کسانی که برای او مینوشتند، از ایدههایی که توسط چنین نظریههایی پخش میشد، آگاه بودند.
در دوران پهلویِ اول، تلاش حاکمیت اساساً بر این بود تا ملزومات یک دولت-ملت متمرکز مدرن را به عنوان شرط نهادی تحقق اراده دیرینه اصلاحات، که دائماً با حضور و رقابت قدرتهای بزرگ و بیثباتی سیاسی مختل میشد، برآورده کند (Atabaki 2006, 6). در واقع، تلاشهای دولت اگرچە سرکوبگرانە بودند، اما منشاء آن تلاشها فاکتهای تاریخی – بیثباتی درازمدت از انقلاب مشروطە بە بعد و استعمار غیرمستقیم – و همچنین نیاز برای کارکرد موثر دولت مدرن بود. در نهایت، اما هر دو دورە پهلوی بە تمرکز قدرت سیاسی در سلطنت ختم شدند. در مقابل، بسیاری از روشنفکران ایرانی برای مقابله با «بی ثباتی دولت مرکزی، هرج و مرج ادارە مرکزی، بی ثباتی سیاسی و ناامنی» در برابر یک حکومت ”عقبگرا (قهقرایی) در زمان شاهان قبلی قاجار کە تا سال ١٣٠٤ بر ایران حکومت کردند، یک نظام مشروطه مترقی (ارتقایی) را لازم میدانستند (Taqizadeh 1921: 3; Atabaki and Zürcher 2000; Cronin 2003). در عوض، به جز دوره بین آغاز جنگ جهانی دوم، که بحران های مالی و سیاسی شدید با اثرات فلج کننده را به دنبال داشت، و کودتای ١٣٣٢ علیه محمد مصدق، دولت به یک مرجع قدرتمند و متمرکز تبدیل شد که توسط کیش شخصیت احاطه شده بود (Azimi 1989; Afkhami 2006, 61-207). از این رو، رضاشاه کسانی را که در تشکیل دولت نوین ایران نقش اساسی داشتند، پاکسازی کرد و محمدرضا شاه برنامهریزان و مسئولان مهم را کنار گذاشت، دولتمردانِ غیرمنتقد را دور خود جمع کرد و به دخالت سیاسی خود به دلیل «کمبود در نظام سیاسی» مشروعیت بخشید (Pahlavi 1991, 220-221).
علاوه بر این، بی ثباتی سیاسی و ترس از انقلاب از پایین الهامبخش انقلاب سفید شاه بود. انقلاب از بالا، ترس شاە و نظام را از خطرات شوم نیروهای داخلی نشان میداد و هدف آن حفظ سلطنت بود. اگرچه باورهایی که اصول انقلاب او را تزیین میکردند، قبلاً وجود داشتند و ارادهای گستردە برای تغییر ایران از طریق یک فرآیند اصلاحی وجود داشت، دولت و شاه بسترهای اجرای اصلاحات را فراهم کردند. در این میان، تحولات سیاسی داخلی و بینالمللی در دهه ١٣٥٠، درست مانند فشارهای دولت کندی یک دهە قبل از آن، همچنان به شکلدهی برنامهها و تأثیرگذاری بر نتایج آن ادامه میدادند. در واقع، عدم اطمینان در مورد ذخایر نفت ایران و غرور شاه، اصلاحات را بە خدمت سیاست درآورد. همانطور که مطالعات نشان داده است، همه پروژهها به “وسیلهای برای رسیدن به هدف، تحقق رویای تمدن بزرگ شاه” تبدیل شدند (Afkhami 2006, 233).
تا آنجا کە بە مشارکت سیاسی مربوط میشود، در حالی کە نوسازی و شهرسازی شتاب میگرفت و تمایلات سیاسی و فرهنگیِ جدید را شکل میداد، هیچ ابزاری برای مشارکت سیاسی ترویج نشد. در مقابل، در طول دهه ١٣٥٠، دولت به طور فزایندهای بە هیبت شاه درآمد که دیگر به انتقادها یا پیشنهادها گوش نمیكرد. در همان زمان، افراد توانمندتر به نفع شرکای غیرمنتقد کنار گذاشته شدند و در نتیجه، تلاشهای جمعی برای نوسازی دموکراتیکتر ایران را تضعیف کردند. به عنوان مثال، امیر عباس هویدا بە عنوان نخست وزیر در سال ١٣٤٣ جایگزین منصور (کە ترور شده بود) شد، در حالی که عبدالله انتظام پس از قیام مذهبی ١٣٤٢ برکنار شد. او رئیس شرکت ملی نفت ایران بود «که از نظرات متفاوت قدردانی می کرد [و خود] یک مدیر عاقل بود [. . .] که تعداد آنها در ایران بسیار کم بود (Farmanfarmaian and Farmanfarmaian 1997, 54 and 382) – او در حضور شاه توصیه کرده بود که ”به اراده مردم باید احترام گذاشت” (Farmanfarmaian and Farmanfarmaian 1997, 370). ، بە لحاظ ایدئولوژیک، در ادامە این روند و بر اساس اسطورههای تاریخی، یک برداشت منحصراً ملی و افراطی از ”ایران” با ژستهای بزرگی مانند جشنهای پُر خرج ٢٥٠٠ سالە سلطنتی ایران در سال ١٣٥٠ ترویج میشد. ناسیونالیسم افراطی، به نوبه خود، مشوق پاکسازی زبانی ژر چە بیشتر به نفع فارسی شد، که نماد آن تغییر ناگهانی تقویم در اواسط دهه ١٣٥٠ برای بازتاب یک سلطنت تاریخی بود. در نتیجه چنین فرآیندهایی، شاه به سایه خدا یا سایه خدا روی زمین تبدیل شده بود، شکل فارسی شده زل الله که برای پادشاهان قبلی قاجار استفاده می شد (Farmanfarmaian and Farmanfarmaian 1997, 395-401).
بە طور همزمان، گسترش سیستم زندان منعکس کننده افراطگراییِ ایدئولوژیک بود که پایههای زندانِ سیاسیِ معاصر و ضد انسانی را پیریزی یا تحکیم کرد. در دهه ١٣٥٠، شکنجه و اعدام هر چە بیشتر برای از بین بردن مؤثر مخالفتهای سیاسی با دولت مورد استفاده قرار میگرفت. در سال ١٣٢٦ دهها تن از رهبران جمهوری آذربایجان و کردستان و به دنبال آن افسران حزب توده در پی کودتای ١٣٣٢ اعدام شدند که مرحله جدیدی از سیستم زندان در ایران را رقم زد. با این حال، در پایان دهه ١٣٣٠، شیوههای شکنجۀ شدید به ندرت مورد استفاده قرار میگرفت تا اینکه سالهای بعد شاهد معرفی مجدد شکنجه و اعدامها شدند (Abrahamian 1999, 88). همراه با تشکیل پلیس مخفی ساواک که اثری محو نشدنی در حافظه جمعی بر جای گذاشت، این افراطگرایی منجر به حبسهای طولانی مدت، شکنجه با ضرب و شتم، ناخن کشیدن، تجاوز به زندانیان زن و فشار برای تغییر اجباری عقاید شد (Dehqan 2004, 71). در واقع، زندانِ زنان نیز ویژگیِ بارز نظام دگرگون شده بود. اشرف دهقانی، چهرە برجستە چریکهای فدائی خلق در خاطرات خود با عنوان حماسه مقاومت که پس از فرار از زندان ساواک در دهه ١٣٥٠ نوشته شده است، شکنجههای وحشتناک علیه خود را بازگو می کند. برای گرفتن اعتراف و وادار کردن او به فاش کردن خانههای تیمی، او را برای چندین هفتە به شدت مورد ضرب و شتم و آزار جنسی قرار دادند، مار به سمت او پرتاب کردند، مدفوعات (خودش) را به صورت و بدنش مالیدند و او را با باتوم کتک کاری کردند (Dehqan 2004, 67-77). رژیمی که جایگزین نظم پهلوی شد، در اساس سیستم ظالمانه زندان و شیوههای شکنجه موجود را کە بە ارث بود، گسترش داد. به موازات افراطیشدن ایدئولوژیک دولت، نیروهای سیاسی جدید قرار داشتند کە هدفشان انقلاب و سرنگونی سلطنت بود. با این حال، این امر در شرایط اجتماعی-اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به سرعت در حال تغییرِ دوره پس از جنگ جهانی دوم، به ویژه در دوران انقلاب سفید، معنا مییابد. در مورد چپ ایران به طور کلی، بیزاری دولت از اصلاحات سیاسی، اشکال خشونت آمیز مقاومت را در برابر دیکتاتوری تشویق کرد. در دهه ١٣٤٠، فعالان کُرد، کە بخشی از آنها دانشجو بودند، از جنبش کُردستان در کشور همجوار عراق به عنوان فضایی برای گسترش فعالیتهای سیاسی استفاده کردند (Khezri 2003). همزمان، در اواسط این دهه، چندین سازمان نوظهور رسالههایی منتشر کردند که بر مبارزه مسلحانه به عنوان تنها روش باقی مانده برای مبارزه با دیکتاتوری تاکید می کردند. عامل اصلی در پشت این تکنیک همان ”استبداد سلطنت مطلقه” بود (Rahnema 2021, Ch. 2). مبارزات مسلحانه شهری در پایان دهه ١٣٤٠ و در دهه ١٣٥٠ به اوج خود رسید که توسط چریکهای فدائی و مجاهدین خلق و چند گروە دیگر نمایندگی می شد (Behrooz 1999, 70-73). ادبیات به درستی منعکس کننده وضعیت سیاسی ایران در آن زمان بود. ماهی سیاه کوچولو، نوشتە صمد بهرنگی (١٣٤٧-١٣١٨)، داستان یک ماهی در جستجوی وسعت اقیانوسها، استعارەای از زندگی تحت دیکتاتوری بود.
به طور قابل توجهی، نوسازی اقتدارگرا و ”سکولاریسم” مبهم دولت که با این وجود نیز مخالفان مذهبی نظام را آزرده میکرد، شرایط را برای بدیل اسلامی سیاسی ایجاد کرد. این در یک زمینه بینالمللی و منطقهای که مقاومت مذهبی در برابر استعمار و سرکوب سیاسی دولت های معاصر در آن به تدریج افراطیتر شد، اتفاق میافتاد، از این رو، دوران انقلاب سفید شاهد ظهور نیروهای سیاسی جدید از جمله اپوزیسیون مذهبی بود که رژیم سلطنتی را هدف قرار داد و خواهان حکومت اسلامی شدند (Arjomand 1988, Ch. 5; Sahabi 2009, Ch. 2). ایده حکومت اسلامی در خاورمیانه «ریشه در فرآیندهای عمده تغییرات اجتماعی و سیاسی در نیمه دوم قرن بیستم دارد» (Arjomand 2010, 173). از دهه ١٩٤٠ بە بعد، “یک تغییر فکری از اصلاح طلبی ارتدوکس به ایدئولوژی اسلامی” اتفاق افتاد که پیشگام آن مولانا سید ابوالاعلا مودودی (متوفی ١٣٥٧)، بنیانگذار جماعت اسلامی در لاهور بود (Arjomand 2010, 180). بە علاوە، سهم شاه در افراطیشدن جریان شیعی چشمگیر است (Amanat 2017, 566-571). هدف سکولاریسمِ محافظهکار او نزدیکی با روحانیتِ طرفدار دولت بود، اما به آنها قدرت حمله به دیگر اقلیتهای مذهبی و لذتبردن از شبکههای رو به گسترش فعالان مذهبی را داد. این مماشات با تشکیلات روحانیت شیعی پس از کودتای ١٣٣٢، برای شاە مستلزم انکار آشکار دیگریِ ”بدعتگذار” بود (Amanat 2017, 568). آن ”دیگری”، جامعه بهائی بود که در سال ١٣٣٤ در ماه رمضان هدف یک کارزار وحشیانه قرار گرفت. دولت با پخش زنده خطبههای واعظ محمدتقی فلسفی در شهر شیراز که با حمایت آیتالله بروجردی مرجع عالیقدر خواستار مصادره اموال و مشاغل و محدود کردن استخدام بهائیان در نهادهای دولتی شد، این کارزار را تأیید کرد (Amanat 2017, 568). این کارزار منجر به تبعیض علیه بهائیان و اعمال خشونتآمیز شد و سابقەای برای سرکوب خشونتآمیزتر بهائیان پس از انقلاب در ایران ایجاد کرد. در واقع، سکولاریسم محافظهکار از ویژگیهای اصلی دولتهای معاصر خاورمیانه در سراسر قرن بیستم بود. برای مثال، دولت مصر طریقت صوفیان را علیه اخوانالمسلمین بسیج و حمایت کرد. در عین حال، از ترس واکنش مذهبی، شاه جزو اولین سیاستمداران یا فعالانی نبود که از حقوق زنان برای رأی دادن دفاع کرد یا سعی در تغییر قوانین خانواده داشت (Afkhami 2003). مخالفت او با چپ سکولار و سرکوب خشونتآمیزتر آن نیز به همین ترتیب قابل توجە است (افخمی 2003).
بنابراین، اشاره به پژوهشهای فوق، نشان دهندە عدم استفادە مستندهای تلویزیونهای منوتو و ایران انترناشنال از آثار علمی و عدم تمایل آنها برای دیدن شواهد است. این پژوهشها شامل تحقیقات ارزشمندی درباره دوران پهلوی و تاریخ چپ ایران است. آنها نشان می دهند که تحت یک نوسازی اقتدارگرایانه، ایران دگرگونیهای شگرف اجتماعی-اقتصادی، فرهنگی، جنسیتی، تکنولوژیکی و فکری را در چند دهه قبل از انقلاب تجربه کرد. اما، حاکمیت بە نظامی مستبد تبدیل شد و از مشارکت سیاسی جلوگیری کرد. اشارە بە این موضوع بە این خاطر اهمیت دارد کە دریابیم میلیونها نفر کوچکردە بە شهرها تنها از طریق کانالهای مذهبی در جامعە در حال تحول، امکان جذب در جامعە مییافتند (Arjomand Apr., 1986). فقدان مکانیسمهای مشارکت سیاسی نیز شیوههای خشونتآمیز فعالیت سیاسی را تشویق میکرد. در حالی که سیاستهای دولت شرایط را برای اعتلای باور حکومت اسلامی فراهم میکرد، نوعی مدرنیته دموکراتیک را نیز سرکوب میکرد که چپ و سایر نیروهای ملی-سکولار و مترقی عوامل حیاتی تحقق آن بە شمار میآمدند. بنابراین، دولت پهلوی شرایط را برای شکلگرفتن فرهنگی انقلابی فراهم کرد و – بە قول تروتسکی کە در مورد انقلاب روسیە ادعا میکند – انقلابیون را ”مستعد قبول جسورترین نتیجەگیریهای انقلابی کرد” (Trotsky 1932, 8). ناکامی عظیم دولت در اصلاحات سیاسی،در پایبندی سرسختانه به دیدگاه کهنە خودکامگی یا رؤیای جاهطلبانه تمدن بزرگ تجسم یافت (ر.ک. Pahlavi 1991; Pahlavi 1977).
در مورد چپ ایران، از تاریخ نگاری ایران می آموزیم که شروع مبارزه مسلحانه شهری در دهه های ١٣٤٠ و ١٣٥٠ با اقتدارگرایی و در بستری بینالمللی توضیح داده می شود (Rahnema 2021). با این حال، بسیاری از بخشهای دیگر همان چپ از روشهای خشونتآمیز دوری کردند و خود را متعهد به کار در میان طبقات زحمتکش و ایجاد شبکههایی از فعالان کردند. دولت وقت چریکهای شهری را دیگر تا اواسط دهه ١٣٥٠ شکست داد، آنچنانکە آنها را به عنوان عاملی برای انقلاب از میدان بدر کردە بود. اما حاکمیت تنها با آنها نمیجنگید بلکە افراد را به دلیل خواندن کتابهای ممنوعه سالها زندانی میکرد. با این حال، این بخش از تصویر شاید عمداً توسط مستندسازان نادیده گرفته میشود تا آنها بتوانند روایت قانعکنندهتری علیه نیروهای چپ ارائه دهند. در هر صورت، دولت بسیاری از نیروهای دیگر را، از جمله جنبشهای چپ و ملی – که از عدالت اجتماعی، دموکراسی و ارزشهای جهانی که دولت با آنها بیگانه بود، دفاع میکردند – بیشتر از مخالفان مذهبی سرکوب کرد.
در پایان، مسئله اجتناب ناپذیر بودن یا نبودن انقلاب، نقش شاه و سیاست دولت را بیشتر روشن می کند. روایت تاریخیِ مستندها تلویحاً حاکی از آن است که این اقداماتِ قدرتهای بزرگ، چپ و اپوزیسیون مذهبی در دوران پهلوی بود کە مستقیماً منجر به وقوع انقلاب شدند. این توضیح غیر تاریخی است. زیرا تناقضات ناشی از نوسازی اقتدارگرایانه تحت رهبری دولت، انقلاب را اجتناب ناپذیر نکرد، و همچنین هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد ابرقدرتها، بالاتر از همه ایالات متحده، نقشه می کشیدند یا تمایل داشتند کسی را جایگزین شاه کنند که ظاهراً نفت را با قیمت کمتری بفروشد. اگر چە هدف انقلابیون تغییر انقلابی رژیم بود، اما گروههای چپ بر این باور بودند که انقلاب، به قول خودشان، مستلزم بە بارآمدن شرایط عینی و ذهنی است. به همین ترتیب، اپوزیسیون مذهبی علیرغم ترویج روزافزون باور حکومت اسلامی و گسترش شبکههای مذهبی، به نظر نمیرسید که ابزار و برنامهای برای سرنگونی رژیم داشته باشند.
علاوه بر این، رویداد مهمی را چون انقلاب ١٣٥٧ کە نتیجە وحشتناکی داشتە است، نمیتوان با «سرزنش» افراد یا نیروهای معینی توضیح داد. بنابراین، روایتهای تصویریِ مورد نظر، فاقد پیگیریِ رضایتبخش علل دراز مدت، میانمدت و کوتاه مدت انقلاب ایران هستند. در عوض، رویکرد گزینشی آنها به حقایق تاریخی، بینندگان را راهنمایی میکند تا تنها بر نکات خاصی تمرکز کنند. همانطور که در بالا مورد بحث قرار گرفت، آنها این باور را تقویت میکنند که نوسازی مترقی نظام پهلوی بهطور ناگهانی توسط اقدامات نیروهای قدرناشناس مختل شد.
جمعبندی
تأکید بر مطالعه و پژوهش دقیق در مورد علل انقلاب ١٣٥٧ به دو دلیل عمده ضروری است. نخست، همانطور که این مقاله تلاش کرد نشان دهد، حاکمیت و نظام سیاسی پهلوی در صدر فهرست علل انقلاب قرار دارد. از نظر تاریخی، ساده لوحانه است که فکر کنیم انقلاب کار یک یا دو گروه بود که باید به خاطر آنچه جایگزین سلطنت شد، مقصر دانستە شوند. تاریخنگاران به ما می گویند که انقلاب اجتناب ناپذیر نبود، اما شرایط برای آن فراهم شده بود. این نظام سیاسی پهلوی بود که شرایط را برای هژمونی فرهنگی و فکری اپوزیسیون مذهبی ایجاد کرد. این مسئلە تا حد زیادی توضیح میدهد که چرا آن اپوزیسیون اول رهبری انقلاب و سپس قدرت را به دست گرفت.
دلیل دوم بحث بدیل سیاسی است. جمهوری اسلامی ایران در چند سال گذشتە با ناآرامیهای سیاسی فزایندهای روبرو بوده است. خیزشهای پی در پی، مسئله بدیل سیاسی را بیش از هر زمان دیگری برجسته کرده است. با این حال، یک بدیل سیاسی به طور جداییناپذیری با برداشت تاریخی ما از شکلگیری ایران معاصر پیوند خورده است. بدیل سیاسی برای ایران امروز باید ساختارهای سیاسی، اجتماعی-اقتصادی، قومی، فرهنگی و جنسیتیِ معاصر ایران را هدف قرار داده و دگرگون سازد؛ ساختارهایی کە شالودە آنها اساساً تحت حکومت پهلوی بنیاد نهادە شده است. بنابراین، در خدمت آگاهیِ تاریخی و بر اساس پیشرفت در پژوهش تاریخی، تحلیل انتقادی و عمیق گذشته باید بە طور مدام مورد تاکید قرار بگیرد.
منابع
Abrahamian, Ervand. 1982. Iran Between Two Revolutions. Princeton: Princeton University Press.
Abrahamian, Ervand. 1999. Tortured Confessions: Prisons and Public Recantations in Modern Iran. London: University of California Press.
Abrahamian, Ervand. 2015. The Coup: 1953, The CIA, And the Roots of Modern U.S.-Iranian Relations. New York: The New Press.
Afkhami, Gholam Reza. 2006. The Life and Times of the Shah. California: University of California Press.
Afkhami, Mahnaz. 2003. Dowlat, Jameʿe va Jonbeshe Zanan Dar Iran: 1342-1357 [State, Society, and the Women’s Movements in Iran: 1963-1979]. Bethesda: Foundation for Iranian Studies.
Amanat, Abbas. 2017. Iran: A Modern History. New Haven: Yale University Press.
Ansari, Ali M. 2001. “The Myth of the White Revolution.” In Politics of Modern Iran, edited by Ali M. Ansari, 261-282. London: Routledge.
Ansari, Ali M. 2007. The Pahlavi and After. 2nd ed. England: Pearson Education Limited.
Arjomand, Said Amir. 1988. The Turban for the Crown: The Islamic Revolution in Iran. Oxford: Oxford University Press.
Arjomand, Said Amir 2010. “Islamic Resurgence and Its Aftermath.” In The New Cambridge History of Iran, edited by Robert W. Hefner, 173-197. Cambridge: Cambridge University Press.
Arjomand, Said Amir. Apr., 1986. “Iran’s Islamic Revolution in Comparative Perspective.” World Politics 38 (3): 383-414.
Atabaki, Touraj 2006. “The First World War, Great Power Rivalries and the Emergence of a Political Community in Iran.” In Iran and the First World War: Battleground of the Great Powers, edited by Touraj Atabaki, 1-8. London: I. B. Tauris and Co.
Atabaki, Touraj, and Erik J. Zürcher. 2000. Men of Order: Athoritarian Modernization under Atatürk and Reza Shah. London: I. B. Tauris.
Azimi, Fakhreddin. 1989. Iran: The Crisis of Democracy, 1941-1953. London: I.B. Tauris.
Behrooz, Maziar. 1999. Rebels With A Cause: The Failure of the Left in Iran. London: I. B. Tauris.
Cabi, Marouf. 2020. “The Roots and the Consequences of the 1979 Iranian Revolution: A Kurdish Perspective.” Middle Eastern Studies 56 (3): 339-358.
Cronin, Stephanie, ed. 2003. The Making of Modern Iran: State and Society Under Reza Shah, 1921-1941. London: Routledge.
Dabashi, Hamid. 2006. Theology of discontent: the ideological foundation of the Islamic Revolution in Iran. New Brunswick: Transaction Publishers.
Dehqan, Ashraf. 2004. Hamase-ye Moqavemat [The Epic Resistance]. n. p.: Fedayyan.
Emery, Christian. 2013. US Foreign Policy and the Iranian Revolution: The Cold War Dynamics of Engagement and Strategic Alliance. Basingstoke, Hampshire: Palgrave Macmillan.
Evans, Richard J. 1997. In Defence of History. London: Granta Book.
Evans, Richard J. 2003. The Coming of The Third Reich. London: Penguin.
Farmanfarmaian, Manucher, and Roxane Farmanfarmaian. 1997. Blood and Oil: A Prince’s Memoir of Iran, From the Shah to the Ayatollah. New York: Random House.
Figes, Orlando. 1996. A People’s Tragedy: The Russian Revolution 1891-1924. London: Pimlico.
Firouz, Maryam. 1360 [1981]. Tarikhcheye Tashkilate Democratice Zanane Iran [The History of the Democratic Organisation of Women in Iran]. Tehran: Jahane Ketab.
Gilman, Nils. 2003. Mandarins of the Future: Modernization Theory in Cold War America. Maryland: Johns Hopkins University Press.
Hefner, Rober W. 2010. “Introduction: Muslims and Modernity: Culture and Society In An Age of Contest and Plurality.” In The New Cambridge History of Islam, edited by Robert W. Hefner, 1-36. Cambridge: Cambridge University Press.
Hobsbawm, Eric. 1962. The Age of Revolution: Europe, 1789-1848. London: Weidenfeld & Nicolson.
I24NewsEnglish. 2020. https://www.youtube.com/watch?v=t6t1nbFHLNM. Accessed July 20, 2020.
Iran Harvard Oral History Project. 1981. https://curiosity.lib.harvard.edu/iranian-oral-history-project?utm_source=library.harvard; and https://iranhistory.net/. Accessed August 25, 2022.
Iran International. 2018. “Meydan Programe.” https://www.youtube.com/watch?v=EznM-EYuYg4. Accessed November 13, 2022.
Iran International. 2019. “Shahzadeh Reza Pahlavi.” https://www.youtube.com/watch?v=cOEI9KJkC_I. Accessed July 20, 2022.
Iran International. 2022a. “Miras-e Mandegar: Abulhassan Ebtehaj.” https://www.youtube.com/watch?v=ayqHZ-IRPog. Accessed November 11, 2022.
Iran International. 2022b. “Short Oral History: Alinaqi Alikhani.” https://www.youtube.com/watch?v=Xngi7-iB9lc. Accessed August 19, 2022.
Iran International. n.d. “Tarikhe Shafahi [Oral History].” https://www.iranintl.com/program/oral-history. Accessed August 25, 2022.
Keddie, Nikkie R. 2003. Modern Iran: Roots and Results of Revolution. New Haven: Yale University Press.
Khezri, Muhammad. 2003. Laparayek la Tekoshan w Julanaway Salakani 42-47 Hezbi Dimukrati Kurdistan [A Page from the Struggle and Movement of the Democratic Party of Kurdistan (1963-68)]. Sweden: n.p.
Lajevardi, Habib. 1984. “Interview with Alinaqi Alikhan.” https://iranhistory.net/alikhani0/. Accessed 07/01/2024.
Manoto. 2015. “Enqelab-e 57 [1979 Revolution], Serie 1, Part 1.” https://www.youtube.com/watch?v=lGdSQZSIpi4. Accessed August 22, 2022.
Martin, Vanessa. 1989. Islam and Modernism: The Constitutional Revolution of 1906. London: I. B. Tauris.
McMeekin, Sean. 2017. The Russian Revolution: A New History. London: Basic Books.
Mirsepassi, Ali. 2011. Political Islam, Iran, and the Enlightenment. Cambridge: Cambridge University Press.
Nashat, Guity 1983. “Women in Pre-Revolutionary Iran: A Historical Overview.” In Women and Revolution in Iran, edited by Guity Nashat, 5-36. Colorado: West View Press.
Pahlavi, Mohammad Reza. 1977. Be Sooye Tamadone Bozorg [Towards A Great Civilisation]. Tehran: Pahalvi Library.
Pahlavi, Mohammad Reza Shah. 1991. Mission for My Country. London: Hutchinson.
Parsons, Anthony. 1984. The Pride and The Fall: Iran 1974-1979. London Cape.
Rahnema, Ali. 2021. Call to Arms Iran’s Marxist Revolutionaries: Formation and Evolution of the Fada’is, 1964-1976. London: Oneworld Publications.
Sahabi, Izzat-Allah. 2009. Nim Qarn Khaterah va Tajrubeh [Half a Century Memoirs and Experiences]. Vol. 1. Tehran Farhange Saba Publication.
Service, Robert. 2009. The Russian Revolution 1900-1927. 4th ed. London: Palgrave.
Skocpol, Theda. 1979. “State and Revolution: Old Regimes and Revolutionary Crises in France, Russia, and China.” Theory and Society 7 (1/2): 7-95.
Smith, S. A. 2017. Russia in Revolution: An Empire in Crisis, 1890 to 1928. Oxford: Oxford University Press.
Sullivan, William H. 1981. Mission to Iran. USA: W.W. Norton and Company.
Taqizadeh, Hassan. 1921. Kaveh (8): 3.
Trotsky, Leon. 1932. History of the Russian Revolution. Translated by Max Eastman. UK: Penguin.
Women’s Organization of Iran. 1994. Hoquqe Zan dar Iran (1357-1346) [Women and Law in Iran (1967-1978)]. n. p.: Foundation for Iranian Studies.