بە همان اندازە مهم، این گفتمان جامعە کردستان را از بستر تاریخیای کە ساختارهای اجتماعی-اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، جنسیتی و طبقاتی آن را توضیح میدهد، محو میسازد و فهم چگونگی شکلیابی این جامعە و موقعیت آن را در ایران دشوار میسازد. تقسیم فضا نمیتواند عملی اتفاقی یا بدون عواقب جدی باشد
کردستانِ ایران یا ڕۆژهەڵاتی کوردستان؟
معروف کعبی (اخبار روز)
مقدمە
بە دنبال انقلاب ژینا، استفادە از اسامی مختلف جغرافیائی برای اشارە بە کردستان ایران به نحو بیشتر و بارزتری مورد توجە قرار گرفتە است. همزمان، تقابل روایتها، تعاریف و برداشتها از عناوین مختلف جغرافیائی شدت بیشتری گرفتە است. این مطلب بە اختصار بە سابقە استفادە از این عناوین میپردازد و بە این پرسش پاسخ میدهد کە کدام یک از عناوین “کردستان ایران” و “ڕۆژهەڵات” (شرق) کردستان” بهتر منطقە کردستان را کە در جغرافیای سیاسی ایران قرار گرفتە است، نمایندگی میکند؟ این مطلب قصد دارد نشان دهد کە اسامی جغرافیائی تنها بە جغرافیای مشخصی اشارە ندارند. یا بە عبارت دیگر، واقعیت یا امر مسلم را بازنمایی نمیکنند. بلکە آنها میتوانند گفتمان قدرت یا یک گفتمان مشخص سیاسی، یا یک ایدیولوژی را نیز نمایندگی کنند. در خاتمە، این مطلب با توسل به دلایل تاریخی، سیاسی و اجتماعی-اقتصادی ادعا میکند کە هر دوی کردستان ایران و ڕۆژهەڵات را بایستی در کنار هم و نە در ضدیت با یکدیگر بەکار برد. تنها در این صورت است کە میتوان بە تعریف بهتری برای جامعە کردستان در ایران و ساختارهای کنونی آن دست یافت و بە همان اندازە مهم است که نقطە عزیمت پژوهش را بر مبنای متدولوژی دقیقتری برای کسب نتیجەای بهتر قرار داد.
از سالهای دهە ١٣٧٠/١٩٩٠ بە این طرف استفادە از جهتهای اصلی جغرافیایی برای اشارە بە بخشهای مختلف کردستانِ بزرگتر (بە معنای جغرافی آن) رو بە افزایش رفتهاست. اسامی ڕۆژهەڵات (شرق)، ڕۆژاوا (غرب)، باشور (جنوب)، وباکورِ (شمال) کردستان بە شکل جدیای اسامی مرسوم کردستان ایران، ترکیە، عراق، و سوریە را بە چالش کشیدە ویا جایگزین آنها شده اند. عناوین جدید جغرافیایی کردستان هرچە بیشتر در میان مردم کُرد در این کشورها محبوبیت پیدا کردە و از طرف پژوهشگران در زبانهای رایج بینالمللی هم تا اندازە زیادی بە کار بردە میشوند. افزایش استفادە از جهتهای اصلی جغرافیایی دوشادوش ادامە و گسترش جنبشهای کُردیای در منطقە بودە کە از انقلاب ١٣۵٧ بە این سو بە شاخصهای ماندگار کشورهای منطقە تبدیل شدەاند. ظهور تلویزیون ساتلایت و گسترش انترنت با پلاتفرمهای گوناگونش تأثیر غیرقابل انکاری در محبوبساختن این عناوین داشتەاند. عناوین ظاهراً جدید، گفتمانهای نوین جغرافی و فرهنگی را شکل دادەاند و عناوین مرسوم در این کشورها را ناکافی جلوە میدهند. عناوین “کردستان ایران” یا “کردستان ترکیە” از طرف دولتهای این کشورها، تاریخاً گفتمان قدرت را نمایندگی کردەاند بە این معنا کە آن دولتها کردستان تحتتسلط خود را بە عنوان مُلک و فاقد موجودیت و تاریخ و فرهنگ مختص بە خود معرفی کردەاند. اما همان گونە کە گفتمانهای قدرت در پشت “کردستان ایران” یا “کردستان عراق” قرار گرفتەاند، “شرق کردستان” یا “شمال کردستان” هم ظرفیت تبدیل بە گفتمان سیاسی و جغرافی مشخصی را دارا هستند. بنابراین هنگامی کە این عناوین بە گفتمان تبدیل میشوند، مرزهای خیالی یا غیر واقعی در بین جامعە کردستان و دیگر بخشهای کشوری را ترسیم میکنند کە با آن دارای پیوندهای تاریخی، اجتماعی، فرهنگی، و اقتصادیای هستند کە در صد سال گذشتە و در بطن تغییر و تحولات شگرف شکل گرفتەاند. بە همین دلیل، برای مثال “شرق کردستان” نیز نمیتواند جامعە کُردی در ایران و شکلگیری و دینامیسمهای آن را بە درستی تعریف و نمایندگی کند.
دولت نوین و عناوین جغرافیایی
شروع استفادە از عناوین جغرافیاییِ کردستان ایران یا عراق یا ترکیە بە سالهای بعد از تشکیل دولتملتهای جدید بە دنبال جنگ جهانی اول بازمیگردد. بستر درازمدتتر تاریخیِ این عناوین را در قرن نوزدهم بایستی جستجو کرد، هنگامی کە نوینسازیهایِ دفاعیِ قاجار و عثمانی در مقابل هجوم اروپا بە امارات کُردی خاتمە دادند و مناطق کردنشین هر چە بیشتر تحت کنترل مستقیم آن دولتها درآمدند. امارات نوعی دولتهای محلی بودند کە به صورت خانوادگی ادارە میشدند و در امور داخلی خود خودمختار بودند اما بە امپراتوری، مالیات برای خزانە و سرباز برای جنگ میدادند. عناوینی چون ‘”کُردها در سرزمین ترکها” و ” کُردهای پرشیا” در مکالمات نمایندگان دول خارجی در اوایل قرن بیستم بسیار بە چشم میخورد. اروپاییها (و نە مردم ساکن در ایران قبل از قرن بیستم) بودند کە جغرافیایی را کە سپس رسمأ ایران نام گرفت، پرشیا مینامیدند—اگرچە “ممالک محروسە ایران” مرسوم بود یا ایران بە معنای سیاسی امروزی آن بەکار بردە نمیشد، اما این استنباط کە ‘ایران’ واژەی نو است، غیر تاریخی است. “کردستان پرشیا” را نیز در سفرنامەهای اروپائیانی همچون خانم ایزابلا بیشاپ (١٨٨٠) میتوان ردیابی کرد. “کردستان جنوبی” یا “کردستان شمالی” را هم در یادداشتهای مترجم وتحصیلکردە کُرد “رفیق حلمی” کە در بارە رویدادهای بعد از جنگ اول جهانی مینوشت، میتوان دید. حداقل تا اواسط قرن نوزدهم، مناطق مختلف کردستان بزرگتر را از طریق اشارە بە امارتها و نە جهتهای جغرافیایی نام میبردند. بە نظر میرسد استفاده “جنوبی” و “شمالی” محصول اتفاقات اوایل قرن بیستم و بە خصوص بعد از جنگجهانی اول باشند.
اما در طول قرن بیستم، عناوین جغرافیایی کە توسط دولتهای معاصر برای کردستان تحت حاکمیت خود استفادە میشدند، هیچگاە بیانگر صحیح آن مناطق نبودند. این دولتها یا از طریق تقسیمات کشوری شکل کردستانشان را مداوماً تغییر دادەاند و شهرها و روستاهای زیادی را در استانهای مجاور قرار دادەاند (ایران و عراق)، یا هویت کُردی را بە تمامی انکار کردەاند (ترکیە و سوریە). برای مثال در ایران بە کار بردن “کردستان ایران” از نگاهی قومگرایانە تلویحاً بە ایرانیبودن کُردها اشارە دارد، کە البتە میتواند تاریخاً اثبات شود، اما بە تملک درآوردن ایران بە عنوان یک ایدە و یک جغرافیا را توسط قوم یا گروە اجتماعیِ مشخصی کە فارسی شاخص آن است، پوشیدە نگە میدارد؛ گروه اجتماعیای کە دارای هژمونی فرهنگی و سیاسی در ایران معاصر بودە است. بنابراین،”کردستان ایران” بدون اشارە بە موجودیت مستقل تاریخی یک نهاد و پدیدە دیگر (کردستان) حس تعلق بە یک نهاد تاریخی یا یک دولت را تقویت میکند. بە عنوان یک گفتمان، “کردستان ایران” بە شیوەای سرکوبگرانە حقوق سیاسی و فرهنگی و مذهبی کُردها را انکار میکند و صرفاً عنوانی برای موقعیت حاشیەای آن نهاد در ایران معاصر است. انکار آن حقوق از طریق تئوریهای توطئه صورت میگیرد و مقاومت و جنبشها برای نیل بە آن حقوق را بە دشمنان خارجی کە هدفشان تجزیە ایران است، نسبت میدهد. بە عنوان یک گفتمان، “کردستان ایران” محصول ایدەی مرزهای ثابت مدرنیتە است. اما این گفتمانی بە غایت تفرقەافکنانە است کە هموارە وحدت را در یکسانسازی فرهنگی و نە تنوع جستجو کردە است. این گفتمان مکانیزمِ یکسانسازیِ فرهنگی است کە هژمونی زبان و فرهنگِ فارسی را تحکیم، تولید و بازتولید میکند و آن زبان و فرهنگ را نە بە عنوان سرمایە فرهنگی برای ارتقاء دیگر فرهنگها در ایران، بلکە بە سان اهرم سرکوب درآوردە است. این گفتمان بە تبادل فرهنگی دامن نمیزند بلکە یکی را بە سود دیگری بە حاشیە میراند.
از منظر فوق، استفادە از عناوین جهتهای اصلیِ شرق یا جنوب کردستان بە معنای بە چالشکشاندن گفتمان سرکوبگرانە قدرت است، کە میتواند عمل مثبتی باشد و مقاومت را تقویت کند. اما خود آنها نیز این ظرفیت را دارند کە بتوانند بە نوبە خود بە گفتمانی مخرب تبدیل شوند و در خدمت یک ایدیولوژی قرار گیرند. بنابراین بایستی بە این ظرفیتها آگاە بود و به عوامل تاریخیای کە عناوین مختلف را بە وجود میآورند، توجە کرد. عناوین مختلف جغرافیایی کردستان محصول تغییرات سیاسی و جغرافیایی حداقل از قرن شانزدهم بە این سو هستند. سرزمینی کە کُردها در آن زندگی میکردند، تحت حاکمیت امپراتوریها و خاندانهای محلی بود. از قرن شانزدهم بە بعد، “کردستان” هر چە بیشتر استفادە میشد، نامی کە در دورە سلجوقیها هم بە کار گرفتە شدە است. استفادە از “کردستان” بە دنبال جنگ چالدران در ١۵١۴ کە بە نحو موثری آن سرزمین را بین عثمانی و صفویها تقسیم کرد. سلطان سلیمان اول مشهور بە قانونی خود را همچنین “پادشاە” کردستان مینامد. همان گونە کە شرفخان بدلیسی در کتاب تاریخ مفصل کردستان (١۵٩۵) سرزمین کردستان را مجسم میکند، هر حاکم یا مورخ یا ادیب و جهانگردی کە از کلمە کردستان استفادە کردە است، جغرافیای معینی را در نظر داشتە است. از آن دورە تا اواسط قرن نوزدهم، سرزمین کردستان در بین امارتها یا دولتهای محلی تقسیم شدە بود. امارت اردلان کە سپس پایتخت آنها سنندج شد، امارت بابان با مرکزیت سلیمانیە، سوران، مکریان، بتلیس و بوتان و شمزینان از آن جملەاند. اما در قرن نوزدهم است کە عناوین “کردستان عثمانی” و “کردستان پرشیا” در نوشتەهای اروپائیان بە چشم میخورد. گرچه کُردها خودشان را با منطقە یا امارت خودشان تعریف میکردند. در منطقەای کە سابقاً تحت حاکمیت اردلان بود،مردم بە سنندج “کورسان” میگویند، و هنوز هم بسیاری آن را چنان خطاب میکنند.
از طرفی دیگر، استفادە از جهتهای اصلی جغرافیایی بە دنبال جنگ جهانی اول مرسوم شد. رفیق حلمی کە نویسندەای برجستە از کردستان عثمانی بود و در زمان جنگ اول مترجم نوئل، اولین نمایندە بریتانیا در کردستان در دورە شیخ محمود بود، اصطلاح “کردستان جنوبی” را برای اشارە بە کردستان عثمانی در عراق بە کار میبرد. خانم ایزابلا بیشاپ کە در سالهای دهە ١٨٨٠ راهش بە شهر ساوجبلاغ (مهاباد معاصر) ، کە بە قول او “محل تولید پوست با درآمد سالانە شش هزار فرانک از طریق صادرات” (ص. ٢٠٧) بود، دیدن کرد، از اصطلاح “کردستان شمالی پرشیا” استفادە کرد. یکی از ماموران بریتانیا بە اسم تَیلُر کە دربین سالهای ۶٣-١٨۶١ بە دیاربکر سفر کرد، آن شهر را “پاشالیک کردستان” (ادارە شدە تحت پاشاها) نام میبرد. او از “پرووینس” یا استان استفادە میکند کە بە مناطق حاشیەای یک امپراتوری اطلاق میشد. او میگوید: “استان کردستان، آنچنانکە الآن وجود دارد، بخش بزرگی از ارمنستان چهارم، همەی آرزانن، زابیسین و گوردنیا یا کوردونی،و شمال مسوپوتامیا را در بر دارد”. او ادامە میدهد: “لهجە کرمانجی، لهجەای است کە در شرق و جنوب کردستان استفادە میشود”.
بنابراین، جهتهای اصلی قبل از ظهور دولتهای معاصر مورد استفادە بودند همچنانکە کردستان پرشیا (ایران) یا اسامی امارات بە کار بردە میشدند. اما اینکە تا چە اندازە این عناوین بە جغرافیا و یا سیاست اشارە داشتند، سئوالی برای پژوهش است. بە دنبال تشکیل دولتملتها، کردستان ترکیە، سوریە، عراق، و ایران وارد فرهنگلغتها شد. کردستان ایران هم برای اروپائیان جایگزین کردستان پرشیا شد. آنچنانکە میدانیم، یا بایستی توجە کرد،کە تا آن هنگام ایران نهادی تاریخیتر با چهارچوبی اگرچە منعطف و غیرثابت اما دارای قدمت فرهنگی، سیاسی و جغرافیایی مختص بە خود بود.
کردستان ایران یا شرق کردستان؟ عواقب تقسیم فضا
“کردستان ایران” و “کردستان” هر دو دارای بار سیاسی هستند. بە عنوان اسامی جغرافیائی، اینها بە منطقەای در غرب ایران اشارە دارند کە کردستان نامیدە میشود. میتوان ادعا کرد کە اکثریت یا تعداد بسیار قابلتوجهی از کردها در ایران تاریخاً از “کردستان” استفادە کردە و میکنند. اشارە کردیم کە “کردستان ایران” در شکل گفتمان قدرت هم ظاهر میشود. “شرق کردستان” (ڕۆژهەڵات) نیز بە عنوان یک آلترناتیو در مقابل “کردستان ایران” بە محبوبیت زیادی دست یافتە است. اما در حالی کە “شرق کردستان” گفتمان قدرت “کردستان ایران” را بە چالش میکشد، خود بە فضاسازی یا تقسیم فضا دچار می شود کە بە طور اجتنابناپذیری مرزهای خیالی در بین جامعە کردستان و دیگر جوامع قرار گرفتە در ایران ایجاد میکند. بە عنوان یک گفتمان، “شرق کردستان” پیوندهای تاریخی، اجتماعی و فرهنگی را نادیدە میگیرد. بە همان اندازە مهم، این گفتمان جامعە کردستان را از بستر تاریخیای کە ساختارهای اجتماعی-اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، جنسیتی و طبقاتی آن را توضیح میدهد، محو میسازد و فهم چگونگی شکلیابی این جامعە و موقعیت آن را در ایران دشوار میسازد. تقسیم فضا نمیتواند عملی اتفاقی یا بدون عواقب جدی باشد. “اروپا”، “خاورمیانە”، “غرب” و “شرق”، “دنیای اسلام” و “دنیای مسیحیت” و غیرە بە تقسیمبندی و کلیشەسازی ختم میشوند. “خاورمیانە” همپای گسترش استعمار نوین، از اوایل قرن بیستم وارد اصطلاحات جغرافیایی شد و از نیمە دوم قرن بیستم بە نامی برای مجموعەای از کلیشەهای نژادپرستانە و شرقشناشانە برای اشارە بە مردمان و فرهنگهای سرزمینی تبدیل شد کە مرزهای آن را نمیتوان بە طور دقیقی تعیین کرد. بنابراین نمیتوان “خاورمیانە” را بدون داشتن دیدی انتقادی بە معنای پنهانی آن و یا کیفیت گفتمانی آن بە کار برد. بە همان اندازە مهم، تقسیمکردن فضا، این مناطق (مثلا خاورمیانە و اروپا) را در مقابل یا متضاد هم قرار میدهد و از ما میخواهد کە وجە اشتراک آنها را نادیدە بگیریم. یا اینکە این تصور را بە وجود میآورد کە دولتهای اروپایی همە دمکراتیک هستند و در آن کشورها برابری اجتماعی و رفاە اقتصادی تضمین شدە است.
مکمل تقسیم فضا، دورەسازی تاریخی است. هنگامی کە ما بە بررسی تاریخی یک دورە میپردازیم، بە ناچار دورە مورد نظر را تقسیم میکنیم. مثلاً مورخی کتاب خود را ایران بین دو انقلاب نام نهادە است. اما او میداند کە این نامگذاری اختیاری است و تنها در خدمت هدفی خاص کە تغییر و تحولات یک کشور در بین دو انقلاب است، قرار دارد. بنابراین، بایستی بە دورەبندیها هم بە چشم شک و تردید نگریست. برای مثال “قرون وسطا”، “رنسانس”، “روشنگری”، “دورە معاصر” از آن جملەاند کە نە تنها از هم تفکیک شدەاند بلکە طبقەبندی شدە و در مقابل همدیگر قرار گرفتەاند: قرون وسطا و رنسانس، یکی رکود، دیگری تجدید!
جامعە کردستان در ایران
جامعە کردستان در ایران در بستر ایران قابل توضیح است همچنانکە درک ایران معاصر با نقدِ دیدِ مرکزگرا ممکن میشود. بخش چشمگیری از پژوهشها در بارە ایران معاصر بە نظر میرسد کە بیشتر “پرشیا” و نە ایران چند ملیتی و زبانی را در نظر دارند. موضوعات مهم برای چنان پژوهشهائی، آنهاییاند کە بە دور دولت و رودیدادهای “مهمتر” تاریخی میچرخند، در حالی کە مسائلی کە رنگ قومی دارند بیشتر “محلی” جلوە دادە میشوند کە ارتباط چندانی با موضوعات رایج ندارند. و این در حالی است کە اگرچە دولت عامل مهم تغییر در ایران بودە، اما تنها عامل نیست و فشار از پائین نیز یکی دیگر از عاملهای حیاتی تغییر ایران در قرن بیستم و تا کنون بودە است. بە همین منوال، تا قبل از انقلاب ژینا، هم در بخشی از مطالعات کُردی و هم در محافل سیاسی مشخص، اصطلاح “ایران” بە نفع “شرق کردستان” تقریباً بە تمامی کنار گذاشتە شدە بود. اما انقلاب ژینا این طیف را مجبور بە بازبینی کرد. زیرا همبستگی سراسریای کە انقلاب ژینا بە دنبال آورد، نشانە بستر تاریخی و پیوندهای محکم و غیر قابل انکار بود کە در دورە معاصر شکلگرفتە بودند. دوبارە اصطلاح ایران در کنار کردستان قرار گرفت بدون اینکە پژوهشگر یا فعال سیاسی دلیل این بازبینی را توضیح دادە باشد.
جامعە کردستان دارای پیوندهای تاریخی و فرهنگی و اجتماعی با دیگر جوامع کُردی در کشورهای دیگر است. وجود این پیوندها بە درک تاریخی نهادی کمک میکند کە برای خود تاریخ و فرهنگی هم داشتە است و از آنها برای شکلدادن بە هویت معاصر خود استفادە میکند. همچنانکە زبان و فرهنگ فارسی بە دنبال ظهور اسلام ( بر خلاف زبان مصر قدیم) بە حیات خود ادامە داد، تداوم زبان و فرهنگ کُردی نیز بە ظرفیتهای مشخصی اشارە میکند. از طرفی دیگر نیز نقش ایران چند فرهنگی و چندملیتی را در شکلدادن بە هویت معاصر یک فرد در آن کشور نمیتوان نادیدە گرفت. میتوان نمونەهای زیادی بیاوریم، برای مثال، این ساختار چند فرهنگی ایران است کە بە همبستگیهای سراسری سریع و موثر شکل میدهد. اما مایلم بە نمونەای دیگر بپردازم. در برابر کشور چند ملیتی و فرهنگی ایران، کشور ترکیە را میتوان مثال زد کە بە جز ملت/ملیت/قومِ ترک کسی دیگر را بە رسمیت نشناختە است. چرا؟ جواب میتواند گوناگون باشد. اما پژوهش برای این نویسندە جواب را در خصلت راسیستی ناسیونالیسم ترکی جستجو میکند. عموماً ناسیونالیسم بە “نژاد” توجە دارد تا ریشەهای “نژادی” و زبانی ملت مور نظر خود را برای کسب مشروعیت تاریخی آن ملت مشخص کند. قومگراییِ کُردی (در اینجا بە عنوان دفاع از موجودیت یک مردم) در پی اثبات وجود تاریخی ملت مد نظر خودش است تا از بە حاشیە افتادن جلوگیری کند، و قومگرایی ایرانی/فارسی آن ریشەها را برای مشروعیت بخشیدن بە حاکمیت دولت نوین خود میخواهد. تاریخنگارانی چون پیرنیا (ایران باستان) و آیتاللە مردوخ (تاریخ کردستان) و محمد زکی (تاریخ کردستان) کە تاریخ ملیِ این مردمان را نوشتەاند، همین کار را کردەاند. اما در ترکیە، قومگرایی افراطی تاریخاً بە همبستگیهای سازمانی و سراسری لطمە زدە و بە ضرر حزب مدنی تمام شدە است. منظور از آوردن این مثال این است کە چند ملیتی و چندفرهنگی بودن ایران سپری در برابر افراطگرایی هم هست و در سازمانهای سیاسی کە رهبران و اعضای آن در طول تاریخ ترکیبی از قومیت/ملیتهای مختلف بودەاند (بدون آنکە آنرا برجستە کنند)، بازتاب یافتە است. آیا در ترکیە چنین بودە است؟ اگر نە، چرا؟ این هم سئوالی دیگر برای پژوهش است. این درست است کە سازمانها و شخصیتها در شکلدادن بە ایدەها و جنبشها نقش حیاتی ایفا میکنند، اما عدم قومگراییِ افراطی در جنبش کردستان و جهانشمول بودن آن همچنین نتیجە سوخت و ساز این جامعە با دیگران در بطن بستر تاریخی در ایران است. هویت کُردی در بطن تحولات نظری و جنبشها و انقلابات در ایران معاصر نیز شکل گرفتە و مدام در حال تغییر بودە است. ایران بە عنوان نهادی چندفرهنگی و چندملیتی بخش مهمی از هویت جامعە کردستان را شکل میدهد آنچنانکە نمیتوان این بخش مهم از هویت را ارادەگرایانە کنار گذاشت. نگاە مرکزگریز یا چندملیتی بە ایران برای دیگر جوامع و ملیتها هم مصداق دارد. بە صرف اینکە کسی زبان و فرهنگ خود را دارای برتری فرهنگی میداند یا در فکر تمدن بزرگ است، نمیتواند هر بلایی سر ایران بیاورد. محمود افشار کە تحت باورهای ملت و زبان واحد دورە خودش بود، در دهەی ١٣٠٠ فراخوان حذف اسامی منطقەای استانها یعنی کردستان، آذربایجان، خوزستان،… را میدهد (آیندە، سال اول، شمارە ١، ١٣٠۴)، اما بە جایی نمیرسد. زیرا چنین پیشنهادی در درازمدت نمیتواند در برابر مکانیزمهای یک نهاد جاافتادە با ساختارهای چند فرهنگی دوام بیاورد.
بنابراین، میبینیم کە عناوین جغرافیایی از نظر معنا دارای باری خنثی نیستند. اما الزاماً بازتاب واقعیت نیستند. بلکە حول آنها مسائل زیادی وجود دارد کە برای دستیافتن بە یک درک بهتر بایستی عوامل متعدد و مهمی را در نظر داشت.
نتیجە
این نوشتە در خدمت خودآگاهی تاریخی، اعمالی را بە چالش میکشد کە یا نتیجە گفتمان قدرت هستند یا ظریفت تبدیل شدن بە گفتمان سیاسی را دارا هستند کە دید انتقادی ما را میطلبند. این نوشتە بە “کردستان ایران” و “ڕۆژهەڵات” از زاویە یک دید تاریخیِ معین نگاە میکند و آنها را نە دفعکنندەی یکدیگر بلکە مکمل هم تعریف میکند. همچنانکە ایرانِ چند ملیتی و تاریخ و تحولات بنیادین آن در طول دهەهای گذشتە، بخش مهمی از هویت معاصر جامعە یا جوامع کردستان (در غرب ایران یا در خراسان) را تشکیل میدهند، ڕۆژهەڵات (طلوع آفتاب) تداعیکنندە ترانەهای زیبای بیشمار، شعرها، روایتهای تاریخی، مکانها، ایدەها، و زندگی بیشمار انسانها میتواند باشد. بعلاوە، اسامیای چون “جنوب کردستان” یا “ڕۆژهەڵات کردستان” نامگذاری جدیدی نیستند، آنگونه که بە نظر میرسد گفتمانِ (ایدیولوژی) مشخصی کە در صدد بازنویسی تاریخ کردستان از انقلاب ١٣۵٧ بە بعد بە نفع خود است،ادعا میکند. آنچنانکە دیدیم، عناوین جغرافیایی و تغییرات در آنها ریشەهای طولانیتری دارند. بە همان اندازە مهم، استفادە از عناوین مختلف بایستی همراە با تعریف و بدون حذف خشن اسامی دیگر باشد. برندە اصلی خودآگاهیِ تاریخی افراد و جامعە است.
دانشگاە سنت آندروس