ديدگاه: کومه‌لە بە مثابە جنبش – معروف کعبی

ديدگاه

در کنار عواملی کە در این نوشتە برای درک ریشەهای فرهنگ سیاسی و خشونت‌آمیز در تنش‌های سیاسی بە آنها اشارە شد، عوامل دیگری هم هستند کە مجال پرداختن بە همە آنها نیست. اما همە با هم فقدان دمکراسی یا فرهنگ مدارا در جامعە و استبداد سیاسی را در سطح دولت تداوم بخشیدەاند. میلیتاریزەکردن جامعە کردستان (در ایران و کشورهای همسایە) و متعاقباً احزاب کە امکان فعالیت علنی و آزاد را ندارند، عامل مهم دیگری است کە بایستی بە آن توجە شود.

معروف کعبی

کومه‌لە بە مثابە جنبش

معروف کعبی

در جریان جدایی اخیر دو سازمان فعال در صحنه سیاسی کردستان در ایران کە هر دو، پیشوند یا پسوند “کومه‌لە” را بە کار می‌برند، تنش بە جایی رسید کە بە دلیل تیراندازی متاسفانە دو تن جان باختند.

این رویداد بە همە‌ آنهایی کە در طول زندگی‌شان اوضاعی مشابه را مستقیم و یا غیر مستقیم زیسته بودند، شوک ‌عظیمی وارد نمود. در این مقالە، نویسندە بە عنوان یک پژوهشگر تاریخ و بدون اینکە عضو تشکیلات معینی باشد، تلاش می‌کند این رویداد را با نگاهی هرچه عمیق‌تر بررسی کند. در جریان تنشی کە در سال ٢٠٠٧ در بین همین دو جریان پیش آمد، مقالەای (نه چندان بسط‌‌ یافته) تحت عنوان ”کومه‌لە: حزب یا جنبش” بە زبان کُردی از طرف نویسندە این سطور منتشر و پخش شد. از آن زمان بە بعد تعریف کومه‌لە همچون یک جنبش، دیدگاهی است کە تلاش کردەام در کارهای تحقیقی‌ام در بارە احزاب سیاسی در کردستان و تاریخ آن جامعە بپرورانم. اکنون هم در حال پژوهش به منظور تهیه مطلبی هستم کە بە عنوان فصلی در کتابی در آیندە تحت عنوان “تاریخ اندیشە سیاسی در ایران”، گنجاندە خواهد شد. تعریف کومه‌لە بە عنوان یک جنبش بخشی از چهارچوب‌نظری نویسندە در پژوهش در این عرصه، توضیح ریشەهای فکری آن جریان (کومه‌له) و نقش تاریخی‌اش در تاریخ ایران و کردستان پس از انقلاب ١٣۵٧ است.

قبل از اینکە بە موضوع اصلی این مقالە پرداختە شود، دو نکتە را بایستی یاددآوری کرد. اولاً استفادە از  شیوەهای آشنای افترا زدن، درو‌‌غگو و خائن نامیدن، تهمت‌زدن و شکستن حرمت و شخصیت دیگری، بخش‌ جدایی‌ناپذیر تنش‌های فکری در احزاب سیاسی در ایران و همچنین در کردستان بودە است. روی دیگر مسئلە، استفادە از مکانیزم‌های سرکوب و تفتیش عقاید از جانب رهبری یعنی متهم‌کردن منتقدان یا دگراندیشان بە انحراف از بنیادهای فکری یک جریان یا یک فلسفە سیاسی (مثلاً مارکسیسم) در جریان تنش‌های فکری است. مکانیزم‌های سرکوب مشخصاً برای سرکوب بدیل بە کار بردە می‌شوند. در کتاب ئەڤین و قین: هەنگاوێک بۆ تێگەیشتن لە ڕابردوو (٢٠١٧) [عشق و نفرت: گامی بسوی درک گذشتە] که بە زبان کُردی در بارە بحث‌های بە اصطلاح چپ و راست در حزب کمونیست ایران در سال‌های پایانی دهە ١٣۶٠ نوشتە شده‌ است، نویسندە این مقالە برای نمونە نشان می‌دهد کە چگونە، بە خاطر درک متفاوت از یک فلسفە و مکتب سیاسی، در یک روز، عشقِ بە دوست بە نفرت تبدیل می‌شود؛ یا اینکە چگونە پلنوم شانزدهم یک حزب، از نظر نویسندە کتاب، بسان سنگسار ایدیولوژیک در خاطره‌ها می‌ماند. اضافە بر این، از سال‌های ١٣۶٨ و ١٣۶٩ تا همین یک سال پیش، انشعابات متعددی روی دادە است کە می‌توانست بە رویدادی مشابە کە این روزها رخ داد، منجر شود. بنابراین، چونکە در گذشتە در جریان انشعاب در یک سازمان مشخص، تیراندازی صورت نگرفتە است، بە این معنا نیست کە اختلافات سیاسی و انشعابات همیشە بە شیوەای مسالمت‌آمیز و آمیختە با احترام متقابل صورت گرفتە‌اند. آنهایی کە از بنیانگذاران و چهرەهای اصلی این جریان در طول سە یا چهار دهە گذشتە بودەاند، بایستی بیشترین مسئولیت را در تداوم شیوە غیردمکراتیک و خصمانە در اختلافات سیاسی و تشکیلاتی را بر عهدە بگیرند.

این شیوەها ریشەدارترند. در سال‌های دهە ١٣۶٠، در دو حزب مشخص دیگر، در جریان تنش فکری و بعد از انشعاب، تیراندازی و حملە مسلحانە رخ داد. از جنگ جهانی دوم تا انقلاب ١٣۵٧، با فرهنگی در اختلافات و حزبی‌گری یا سیاست‌کردن در ایران روبرو می‌شویم کە منتج از یک نوع پارانویای سیاسی یا (آنچە من می‌خوانم) فرهنگ ”انقلابی‌گری” است. با در نظر گرفتن فاکتورهای سیاسی و تاریخی زمانە، اصطلاحات خائن، مرتد، رویزیونیست، عوامل بیگانە، و، بعداً، تجزیەطلب و غیرە بە نماد فرهنگ‌ سیاسی مذبور در ایران و فرهنگ ”انقلابی” در میان مخالفان قدرت سیاسی در آن کشور درآمدند. پس بایستی بە ریشە رویدادها توجە بیشتری بکنیم.

دومین نکتە این است که در فضای متشنج مجازی، تا این اواخر اعضای کومه‌لە(ها) بە این خاطر کە چهار سازمان بە آن اسم فعالیت می‌کنند، محترمانە مسخرە می‌شدند. کسانی آگاهانە این شیوە رفتار را برای نایدەگرفتن نقش آن پدیدە در تاریخ جامعە خود دنبال می‌کردند؛ کسانی دیگر از سر دلسوزی یا کنجکاوی. اما الان انگار کومه‌لە یکی بودە و هست! در طول سی سال گذشتە، این جریان تغییرات شگرف فکری و تشکیلاتی‌ را پشت سر گذاشتە است. پس شاید بهتر باشد  بە تفاوت‌های تشکیلاتی و سیاسی نیز توجە بیشتری داشتە باشیم، اگرچە هیچ کدام (و این شامل سازمان‌های دیگر نیز می‌شود) از آن فرهنگ خشونت‌آمیز در تنش‌های فکری مبرا نبودەاند.

کومه‌لە بە مثابە جنبش و نە حزب

 تاریخ کردستان بە دنبال انقلاب ١٣۵٧ بدون در نظر گرفتن تاریخ کومه‌لە غیر ممکن است (و این البتە در مورد احزاب دیگر نیز مصداق دارد). در جریان انقلاب ١٣۵٧ در کردستان کومه‌لە بە سرعت تودەای شد آنچنانکە گفتمان سیاسی و اجتماعی‌اش سرنوشت جنبش کردستان و چپ در آن جامعە را بە لحاظ گوناگونی رقم زد. با درجات مختلف، سازمان‌های دیگر همچون فدائی، پیکار، راە کارگر و حزب تودە و ‌غیرە دارای نفوذ و تشکیلات خود بودند. برای مثال، سازمان فدائی (و سپس اقلیت)، جریانی با ریشە و ماندگارتر از جریانات دیگر بود و نقش مهمی در تحولات کردستان (راە‌پیمایی مریوان، هیئت‌نمایندگی خلق کرد، دفاع از شهرها، اتحادیە دهقانان، شورای شهرها و دیگر تشکل‌ها، رساندن اخبار کردستان بە بقیە نقاط ایران و ‌‌غیرە) ایفا کرد. اما کومه‌لە بە دلیل نقش تعیین‌کنندەتر در جنبش کردستان بە دنبال پیروزی انقلاب ۵٧ و سیاست‌هایش در مقابل جمهوری اسلامی – آنرا ضد امپریالیست نخواند – و برخورد قاطع در برابر اسلام سیاسی  در کردستان، پایگاە تودەای قابل‌توجەای را بە دست آورد. کومه‌لە بە عنوان سازمان زنان، کارگران، زحمتکشان، و دهقانان شناختە شد. در شکل‌دادن بە بسیاری از تشکل‌های مدنی همچون اتحادیە دهقانان و جمعیت‌ها و شوراها نقش عمدە ایفا کرد. وجود آن سازمان، همراە با سازمان‌های دیگر چپ، فضای امنی برای تشکل‌های زنان و فعالیت‌های زنان در کردستان مهیا کرد. کومه‌لە با بهرەجستن از رهبران برجستە و تودەای همچون فواد مصطفی‌سلطانی (کاک فواد) (شهریور١٣۵٧-١٣٢٧) گفتمان اسلام سیاسی را تضعیف یا تعرض طالبان‌گونە یک گروه معین مذهبی در مناطقی از کردستان را خنثی نمود. همراە با اعلام جهاد خمینی بە کردستان در ٢٨ مرداد ١٣۵٨، این تشکیلات با رهبری کاک فواد با صدور بیانیە “خلق کُرد در بوتە آزمایش”، مردم کردستان را برای مقاومت در مقابل رژیم فراخواند. این سازمان نقشی برجستە در “هیئت نمایندگی خلق کرد” و مذاکرات آن با دولت موقت و سازمان‌دهی اعتصابات و تحصن‌‌ها در شهرهای کردستان در سراسر سال ١٣۵٨ داشت. هنگامی‌کە در بهار سال ١٣۵٩ و بە دنبال انقلاب فرهنگی خمینی-بنی‌صدر، همزمان دانشگاه‌ها در ایران و شهرهای کردستان مورد حملە نظامی قرار گرفتند، کومه‌لە در شهرها مقاومت را سازمان داد و با دیگران حماسەهایی چون جنگ ٢۴ روزە سنندج را آفرید. در سال‌‌های دهەی ١٣۶٠، هزاران نفر در بخش علنی بە عنوان پیشمرگە (شامل تعداد قابل توجهی زنان) یا در تشکیلات مخفی فعالیت کردند و بسیاری جان باختند تا از کردستان، و آنچنانکە کومه‌لە ادعا می‌کرد، از انقلاب ایران دفاع کنند. بە یمن وجود احزاب متخلف و مبارزە هزاران پیشـمرگە در بخش علنی، و فعالیت مخفی هزاران نفر دیگر در این دهە، جنبش کردستان فضایی برای ادامە انقلابی مهیا کرد کە در باقی نقاط ایران بە شدت سرکوب شدە بود (نگاە کنید بە : ناهید وفایی، جلوەهای زندگی؛ گُلی قبادی، زندگی و زمانە یک زن کُرد؛ معروف کعبی، دەشتی دارێ؛ حاتم منبری، ئەزموون و ئازار). با چنان مقاومت و سرسختی‌ای بود کە مبارزە خلق کرد ادامە یافت و پایەهایی یافت تا از دهەهای ١٣٧٠   و ١٣٨٠ توان عبور و عرض اندام داشتە باشد.

اما تشکیلاتی کە در این کارنامە مختصر بە اسم کومه‌لە خواندە شد، تنها بە یک محفل چند نفری، یا همە آن فعالیت‌ها بە کارنامە یک رهبری کوچک محدود نمی‌شد. در واقع کومه‌لە نە تنها یک سازمان مشخص، بلکە هم چنین یک جنبش با گفتمان سیاسی خود بود؛ و احتمالاً امروز هم بە همان گونە است. در بیان تاریخ احزاب، دیدگاهی مایل است رشد یک حزب و مسیر بعدی آن را مدیون بنیانگذاران نشان دهد. البتە نقش شخصیت‌ در تاریخ بسیار مهم است و هر کدام از ما می‌توانیم از شخصیتی کە مسیر تاریخ را عوض کردە یا شکل دادە است، نام ببریم. در کردستان مسیر اصلی فعالیت‌های کومه‌لە بە وجود رهبر مردمی آن یعنی فواد مصطفی‌سلطانی گرە خوردە بود کە مرگ او محبوبیت آن جریان را بە شیوە قابل توجهی افزایش داد (نگاە کنید بە ملکە مصطفی‌سلطانی و دیگران، کاک فواد: بیوگرافی و آرمان ها). کسان دیگری نیز کە در مرکزیت آن سازمان قرار داشتند، نقش مهمی در تعیین آن مسیر داشتەاند(نگاە کنید بە شعیب زکریایی، تاریخ بازندە؛ ابراهیم علیزادە، خەبات بۆ سەرکەوتن) اما برای اینکە جمعی محدود بە جنبشی وسیعتر دامن بزند و حزبی فراگیر تشکیل دهد، بە شرایط و عواملی دیگر نیاز دارد کە نمی‌تواند ارادەگرایانە یا بە دلخواە بە دست بیاورد.

در اینجا است کە نقش شبکە‌های فعالین سیاسی و نسل تحصیلکردە کە نتیجە تغییر و تحولات ایران در دهەهای بعد از جنگ جهانی دوم بودند، تعیین‌کنندە می‌شود. کومه‌لە بە عنوان یک سازمان فراگیر، محل تلاقی این شبکەها بە دور خود بود. این شبکەها از مردان و زنانی عمدتاً شهری و تحصیلکردە تشکیل می‌شدند کە محصول آموزش و پرورش جدید و بزرگ‌شدە در متن تغییرات شگرف اجتماعی-اقتصادی، فرهنگی، تکنولوژیکی و جنسیتی آن دهەها بودند (نگاە کنید بە پژوهش های یرواند آبراهامیان، عباس امانت، تورج اتابکی، گیتی نشات، افسانە نجم‌ابادی، مهناز افخمی، علی میرسپاسی). در واقع دوران پس از جنگ جهانی دوم و انقلاب ١٣۵٧ یکی از دورەهای مهم، اگر نە مهمترین دورە، در تاریخ ایران معاصر است. این دورە البتە بستری جهانی دارد. کمتر کشوری یافت می‌شود کە ساختارهای آن در این مدت دگرگون نشدە باشند. ظهور ایدئولوژی‌های رادیکال، هم در سطح دولت و هم در سطح اپوزیسیون، شاخص دیگری برای آن دوران است. اسلام بە ایدئولوژی انقلابی تبدیل می‌شود (نگاە کنید بە سید امیر ارجمند: عمامە برای تاج)؛ و رفرم در خدمت انقلاب به کنار گذاشتە می‌شود. دولت بە حکومت یک فرد تبدیل می‌‌شود و بە شکلی افراطی‌تر از ناسیونالیسم روی می‌آورد. گسترش زندان سیاسی و اشاعە پدیدە اعدام و تشکیل زندان سیاسی زنان، از دیگر شاخص‌های دوران هستند. بە لحاظ نظری یا فکری، اندیشەهای جهان‌سوم، مارکسیسم، باور مبارزە مسلحانە، انقلاب اجتماعی، بومی‌گرایی و اسلام سیاسی و تئوری‌های توسعە و نوین‌سازی‌ از جملە باورها و مکاتبی بودند کە برای تناقضات دوران خود بە عنوان بدیل ظاهر شدند.  تا آنجا کە بە کردستان بازمی‌گردد، مبارزە برای حقوق سیاسی و فرهنگی خلق کُرد نە تنها بە دنبال سقوط جمهوری کردستان (١٣٢۴) خاتمە نیافت، بلکە رسالت آن بر دوش مبارزینی افتاد کە محصول فضای سیاسی سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم بودند (نگاە کنید بە محمد خضری، لاپەڕەیەک لە چالاکی و جوڵانەوەی ساڵەکانی ١٣۴٧-١٣۴٢). بنابراین خواست حق تعیین سرنوشت در کنار خواست‌های دیگر اجتماعی در صدر مطالبات نطفەهای اولیە احزاب معاصر کردستان قرار گرفت.

یکی از شاخص‌های مهم تغییرات آن سال‌ها ظهور آموزش نوین بود. گرچە آموزش در انحصار زبان فارسی بود، اما گسترش مدارس و دیبرستان‌ها در کردستان و دانشگاه‌ها در شهرهای بزرگتر ایران نسلی تحصیلکردە با اندیشەهای نوین را بوجود آورد. دانشگا‌ە‌ها بە مراکز روشنفکری تبدیل شدند آنچنانکە بسیاری از جنبش‌ها و فعالیت‌ها از آنجا آغاز شدند. همزمان، ظهور رسانەهای صوتی رادیو اما بە ویژە تصویری تلویزیون و سینما، ایران را در معرض باورها و اندیشەهای جهانی و در بطن تحولات جهانی قرار داد. تحولات فرهنگی یکی از شاخص‌های دیگر این دوران است کە رسانەهای نوین در ایجاد آن نقش اساسی ایفاء کردند.

بنابراین، شرایطی کە تاریخ آن بسیار بە اختصار در بالا بازگو شد، نسلی جدید از مردان و زنان در ایران و همچنین در کردستان بار آورد کە بە عنوان نیروهای اجتماعی نوین بە اندیشەهای نوینی دست یافتە و خواهان مشارکت سیاسی و تغییر جامعە بە نفع عدالت اجتماعی بودند. در واقع انقلاب ١٣۵٧ فوران چنان نیروهای اجتماعی‌ای بود کە در پشت دروازەهای استبداد جمع شدە بودند. انقلاب، جامعە کردستان را بە سرعت سیاسی کرد و فضا را برای ادغام شبکەهای فعالان سیاسی و اجتماعی و جمع شدن آنها بە دور احزاب ممکن ساخت. بە نظر می‌رسید کە تشکیلات یا محافل اولیە کومه‌لە در نقطەای درست از تاریخ و با افکاری قابل پذیرش از طرف طیف‌های بسیار وسیعتر جامعە قرار گرفتە بود. سازمانی کە بدون برنامە سیاسی یا اساسنامە یا حتی نشریە، تنها با وجود فعالین و نوشتن اعلامیەها، چە برسد بە برنامەهای رادیو و تلویزیون، سال‌های ١٣۵٧و ١٣۵٨ را پشت سر گذاشت. بە نظر می‌رسد کە در این دوران پراکتیک یا عمل کومه‌لە اهمیت زیادی در جاانداختن اندیشەهای جدید ایفا کردە است. در سال ١٣۵٨، کومه‌لە کوچ مردم مریوان را سازمان داد تا از جنگ و خون‌ریزی جلوگیری شود. راەپیمایی بە مریوان را از دیگر شهرها برای دفاع از آن شهر سازمان داد؛ سپاە افراطی اسلامی رستگاری را خلع‌سلاح کرد، و در مذاکرات با رژیم شرکت کرد. این سازمان بە خاطر شعار برابری زن و مرد، کە مرتجعین آن را در خدمت “مالکیت عمومی زنان”  و کسانی دیگر “زودهنگام” تعبیر می‌کردند، مورد انتقاد قرار می‌گرفت، یا افکار چپ و کمونیستی آن “بی‌خدایی” قلمداد می‌شد. اما همان شعار و افکار طبقاتی بودند کە بە بخش جدایی‌ناپذیر از خودآگاهی جامعە کردستان تبدیل شدند. جنبش کردستان بە جنبشی فارغ از قوم‌گرایی افراطی و متعهد بە ارزش‌های جهانشمول شناختە شدە است. در این مسئلە بسیاری سازمان‌ها و احزاب و شخصیت‌ها نقش ایفا کردەاند. تاریخاً مرزهای جغرافیایی و فکری احزاب و سازمان‌های بیشتر شناختە‌شدە در کردستان همچون کومەلە و دمکرات از آن سرزمین فراتر می‌رود. همچنانکە همە یا اغلب سازمان‌های چپ ایرانی در کردستان توانستند یا توانستەاند طرفدار داشتە باشند. همراە با برسمیت‌شناختن نقش دیگر جریانات، اما نمی‌توان منکر نقش برجستە کومه‌لە در این زمینە نیز شد. بە عنوان جریانی چپ، این سازمان در حفظ هویت کُردی نقش مهمی ایفا کردە است. مثلاً بە خاطر جذب مشهورترین خوانندگان و برخی شعرا و ادیبان شناختە شدە، بە سرچشمە ده ها آواز و سرود کُردی در آمد کە هیچ سازمان دیگری در سال‌های دهه ١٣۶٠ نتوانست در این عرصه با آن رقابت کند. (این مسئلەای است کە برای بی ربط نشان‌دان چپ در جنبش ملی کردستان پنهان نگە داشتە یا نادیدە گرفتە می‌شود).

اما نکتە حائز اهمیت این است کە چنین تاریخی بدون وجود نسلی نوین و چهرەهای آشنا برای مردم و نسل‌های جوان‌تر غیر قابل تصور می‌بود. و این نسل نیز بدون تغییر و تحولات شگرف ایران در دهەهای بین جنگ جهانی دوم و انقلاب ١٣۵٧ ظهور نمی‌کرد. تودەای شدن کومه‌لە مدیون وجود بخش مهمی از آن نسل است کە همزمان آن سازمان را دگرگون ساختند. برای مثال، در رابطە با زنان، کومه‌لە بە عنوان تشکیلات تنها با وجود فشار زنان از پائین و حضور آنها در مبارزات و جنبش سال‌های دهە ١٣۶٠ بود کە از سیاست‌هایی کە جنبە محافظەکارانە داشت، دوری کرد. در غیبت نسلی تحصیلکردە و مبارز از زنان، تشکل‌های زنان دوران انقلاب نمی‌توانستند تشکیل شوند؛ و بدون فشار و مبارزە آن‌ها یک سازمان بە سازمانی زنانە نیز تبدیل نمی‌شد. سازمانی کە در سال‌های دهەی ١٣۶٠ نتوانست یک زن در رهبری‌اش داشتە باشد، فاکتی است برای اثبات این ادعا؛ اگرچە دهها زن برجستە در صفوف خود داشت. بە همین ترتیب، چهرەهای گوناگون و محبوب در شهرها نقش قطعی در تودەای‌کردن کومه‌لە بە عنوان یک تشکیلات و جریان چپ در کردستان ایفاء کردند.  بنابراین، ما با پدیدەای روبرو هستیم کە  هم در شکل یک یا چند سازمان و هم در شکل یک جنبش تجسم یافتە است.

اهمیت درک تاریخی پدیدەها

نویسندە این مطلب بە این نکتە واقف است کە مورخ در بیان روایت تاریخی بی‌طرف نیست و نمی‌تواند باشد. مثلاً در بیان سیستم زندان و شکنجە در ایران، او نمی‌تواند روی دیواری در بین دیکتاتور و مردم برای ”قضاوت” بشیند و داوری کند؛ یا هنگامیکە داستان دادگاه‌های نمایشی خلخالی را می‌نویسد، در بین زندانی و حاکم شرع قرار بگیرد و یادداشت بردارد؛ یا از استثمار بچەها در کار صحبت کند و آن پدیدە اجتماعی را بە زندگی خود بی‌ربط بداند؛ یا نسل‌کشی‌ها را بیان کند و در کنار قربانی خود را نیابد. اتفاقاً وظیفە او، بە قول والتر بنیامین، ”زندەکردن فراموش‌شدگان” است. او می‌تواند مورخ بماند و در کنار فدائیِ شکنجە‌شدە در مقابل ساواکی‌ شکنجە‌گر قرار بگیرد. اما او نمی‌تواند و نباید جانبدار باشد. در همە این تاریخ‌نویسی‌ها، هدف پژوهش‌گرِ تاریخ نباید بەدیو درآوردن کسی و فرشتە‌کردن دیگری باشد. بلکە هدف او بایستی، مثلاً در ارتباط با دهەهای بعد از جنگ دوم، توضیحِ دلیلِ ظهورِ ایدیولوژی‌‌‌های افراطی در آن دوران مشخص در کشور ما باشد. او بایستی بە دلایل افراطی‌شدن سیستم زندان بپردازد و درک ما را از آن دوران بالا ببرد. مورخ اگر لازم باشد می‌تواند و باید سمپاتی خود بە یک تاریخ، مثلاً نقش چپ در کردستان، را بە خوانندە نشان دهد. اما در نهایت، اعتبار روایت تاریخی ارائە شدە را بایستی در عمیق‌بودن تجزیە و تحلیل  و همەجانبە بودن آن جستجو کرد.

در کنار عواملی کە در این نوشتە برای درک ریشەهای فرهنگ سیاسی و خشونت‌آمیز در تنش‌های سیاسی بە آنها اشارە شد، عوامل دیگری هم هستند کە مجال پرداختن بە همە آنها نیست. اما همە با هم فقدان دمکراسی یا فرهنگ مدارا در جامعە و استبداد سیاسی را در سطح دولت تداوم بخشیدەاند. میلیتاریزەکردن جامعە کردستان (در ایران و کشورهای همسایە) و متعاقباً احزاب کە امکان فعالیت علنی و آزاد را ندارند، عامل مهم دیگری است کە بایستی بە آن توجە شود. در روایتی کە در این مطلب بە اختصار بیان شد، ما با ظهور یک پدیدە هم در قالب یک سازمان و هم یک جنبش روبرو می‌شویم کە برای درک آن بایستی بە سراغ پروراندن درکی تاریخی رفت کە درایت خود را از ریشەهای پدیدەها و عوامل متعددی می‌گیرد کە تاریخ ما را شکل بخشیدەاند. نقش افراد و احزاب در شکل‌دادن بە این تاریخ بە همان اندازە مهم است.

 در پایان، بنابراین، گسترش دیدی انتقادی و تاریخی (با تبعیت از استانداردهای آن رشتە تحقیقی) از این جریان یا جنبش ما را بە پدیدە پیچیدەتری می‌رساند. بە این خاطر است کە طیف وسیعی از کسانی کە خود را بە آن جریان یا تاریخ متعلق می‌دانند، همراە با شوک واردشدە بە آنها، در تلاش هستند تا بە همە نشان دهند کە سازمان‌هایی کە با آن نام فعالیت می‌کنند، هیچ مالکیتی بر آن جریان یا جنبش ندارند کە می‌خواهد بە باورها و ارزش‌هایی کە با آن تداعی می‌شود، وفادار بمانند. از سوی دیگر، در کنار دیگر عواملی کە در این مقالە بە آنها اشارە شد یا فرصت پرداختن بە آنها نشد، عدم درک این موضوع کە کومەلە بایستی هم بە عنوان سازمان و هم بە مثابە یک جنبش شناختە شود و مورد ارزیابی قرار بگیرد (و ظرف مناسب‌تر خود را بیابد) را بایستی یکی از دلایل وجود حس “مالکیت” بر نام و تاریخ، و علت وجود رویە‌یِ حذف و فراهم کردن شرایطی دانست کە امکان برخورد فیزیکی و مسلحانه را بە هنگام تنش‌های فکری یا تشکیلاتی بە وجود می‌آورد.

معروف کعبی (دکترای تاریخ)

منبع : اخبار روز