نگاهی از چپ به چپ! – بهروز سورن

بهروز سورن

نگاهی از چپ به چپ!

طبقه کارگر راه درازی در پیش دارد. بافت و مختصات اقتصادی و اجتماعی در کشورمان و روند پیشرفت ماجراهای سیاسی کفه ترازو را بسوی جریاناتی نشان گرفته است که اغلب میخواهند سر به تن سوسیالیست ها و طبقه کارگر متشکل و آگاه نباشد. اینرا نمیگویند اما در مخیله دارند. سر بزنگاه دخل چپ بطورکلی و رهبران کارگری را خواهند آورد. با داده های کنونی اردوی کار و چپ آرمانخواه دوباره بازنده است. چپ هنوز در بطن جامعه مقوله ای نیست و ریشه ندارد. شناخته شده نیست و راهی طولانی و پر از دست انداز در پیش دارد تا اراده اش را عینیت ببخشد. ما بسیارانیم اما کافی و هنوز شایسته نیستیم و از رشد و آگاهی مکفی برخوردار نیستیم. چپ نیازمند فرصتی است تا خود را به جامعه کشورمان و بویژه پائینی ها بشناساند

***

جمهوری اسلامی سرکوب میکند, میکشد, چپاول میکند و هنوز پابرجاست.با آرزو و شعار مخالفانش حکومت را ول نمیکند و سرنگون نمیشود.با توفانهای توئیتری و لایک زدنها و فراخوانها و نامه نگاری به سازمانها و نهادهای بین المللی اگر چه همه لازم و مفید هستند و میتوان از آنها استفاده ابزاری کرد, اما سرنگون نمیشود. سلاح بدست دارد و از لوله تفنگ با منتقدان و مخالفان خود حرف میزند و اینگونه توازن قوا را به سود خود در دست دارد. بهم زدن این توازن قوا وظیفه همه انقلابیون و از نان شب ضروری تر است. امروزه دیگر کافی است. هم اکنون رهبران و اعضای موثر تمامی سازمانها و احزابی که تصور میکنند جایگاهی در معادلات سیاسی درون چپ دارند میبایستی به این سوال پاسخ دهند که چه باید میکردند و نکرده اند و کدام وظایف سیاسی را در چهل و چند سال گذشته چه در داخل و چه در تبعید انجام نداده اند؟ این گام بسیار ضروری است. گرد و خاک را نباید زیر فرش پنهان کنند. با لایروبی کردن سوابق و تاریخچه تشکلهای چپ میتوان ضمن شفافیت بخشیدن به اب آنرا نیز در دنیای سیاست و افکار عمومی توده ها روان کرد.

سوال اینجاست که در چنین شرایطی چه در داخل و یا خارج از کشور چگونه میتوان گامهای موثرتر برداشت و چگونه میتوان معادلات سیاسی تاکنونی را بهم ریخت و نقشه راه تدارک دید؟ آیا بستری گسترده و مهیا در سطح و اعماق جامعه برای پذیرش ایده های سوسیالیستی و بتبع آن شکل یابی نطفه ها و جوانه های سوسیالیسم در کشورمان موجود است؟

شاخص آگاهی طبقاتی و هر طبقه ای, تشخیص نیاز و ضرورت تشکلهای سراسری آنهاست. آیا طبقه کارگر ایران منهای تشکلهای درون کارخانه ای و تولیدی, به این ضرورت رسیده اند که نیازمند تشکلی سراسری برای همبستگی عمومی از یکدیگر هستند؟ آیا برنامه نیروهای سوسیالیست برای گردش مناسبات سوسیالیستی پسا انقلاب اجتماعی مکتوب و زمینه اعمال آنها در سطح کشور آماده و شفاف است؟

راست این است که سوسیالیست ها در شرایط کنونی میل به برپائی اش را دارند اما فاقد بستری مناسب در حوزه سیاسی, اقتصادی و اجتماعی هستند و ارتباط ارگانیکی نیز با جنبش های اجتماعی و بویژه جنبش کارگری ندارند.چنانچه وسیله نقلیه ای داشته باشیم اما اولا سوخت نداشته باشیم. دوما نقشه راه نداشته باشیم و مسیر حرکت را ندانیم سپس میتوان گفت که ما در رویای سفر هستیم ولی این رویا رانمیتوانیم عملی کنیم.یا راه نمیرویم و یا به بیراهه خواهیم رفت.اشکال اینجاست که متاسفانه و بنابر روند تحولات سیاسی در صد ساله اخیر, چپ بلحاظ سیاسی فرصتی برای کسب تجربه نیافت و نداشت. هم از اینرو در زمینه های سیاسی با قواعد آن آشنایی ندارد. چپ کشورمان راه رفتن در بستر پیچیده سیاست را نیاموخت. میل به دویدن داشته و دارد اما از آنجا که با قانونمندی های سیاسی آشنا نیست این تمایل را در حوزه های ایدئولوژیک میجوید. حال آنکه برای یادگیری شنا کردن ابتدا بایستی بدرون آب پرید و خیس شد. خیس شدن برابر با ریسک کردن است. خیس شدن همان حوزه ای است که میتواند همراه با خطا و مورد انتقاد قرار گرفتن باشد.منزه طلبی از خصوصیات بارز چپ رادیکال کشورمان و باقی از منش ایدئولوژیک چپ بطور کلی پیش از قیام بهمن 57 بوده است.

دیالوگ با دیگران و پیمودن مسیرهای کوتاه مدت با نحله های فکری و ایدئولوژیک دیگر تابوی چپ بوده است. هراس از خیس شدن مانع از فراگیری دنیا و طبیعت سیاست شده است. مفاهیمی از قبیل بلوک سیاسی و جبهه سیاسی عدول از سنگرهای ایدئولوژیک معنا شده است.سمبلیک به آن پرداخته است اما خود از درون درپی انهدام آنها نیز به بهانه های مختلف ( تعلقات فرقه ای ) بوده است. تردیدی نیست که دخالت چپ سازمانی در مبارزات جاری درون کارخانه ای متاثر از نگاه ایدئوژیک آنها به شکافهای درونی بیشتر دامن میزند همانطور که در گذشته به برآمدهای دانشجویی دامن زد.

حقیقت این است که علیرغم ارقام نجومی اعتراضات کارگری, کشاورزان و معلمان در سالهای اخیر اما این طبقه در اوضاع کنونی مهیای بدست گیری قدرت نیست. با آرزوهای ما سوسیالیست ها و بزرگنمایی های ما و توسل به واژه ها و عبارات از کتب مارکسیستی هم در موقعیتی قرار نمیگیرد که فردای جمهوری اسلامی را رقم بزند. طبقه کارگر راه درازی در پیش دارد. بافت و مختصات اقتصادی و اجتماعی در کشورمان و روند پیشرفت ماجراهای سیاسی کفه ترازو را بسوی جریاناتی نشان گرفته است که اغلب میخواهند سر به تن سوسیالیست ها و طبقه کارگر متشکل و آگاه نباشد. اینرا نمیگویند اما در مخیله دارند. سر بزنگاه دخل چپ بطورکلی و رهبران کارگری را خواهند آورد. با داده های کنونی اردوی کار و چپ آرمانخواه دوباره بازنده است. چپ هنوز در بطن جامعه مقوله ای نیست و ریشه ندارد. شناخته شده نیست و راهی طولانی و پر از دست انداز در پیش دارد تا اراده اش را عینیت ببخشد. ما بسیارانیم اما کافی و هنوز شایسته نیستیم و از رشد و آگاهی مکفی برخوردار نیستیم. چپ نیازمند فرصتی است تا خود را به جامعه کشورمان و بویژه پائینی ها بشناساند. تکرار شعارهای استراتژیک و ایده بالنده سوسیالیسم, چپ را به بطن جامعه پرتاب نمیکند.

چپ فرصت میخواهد تا با دنیای پائینی ها در کشورمان در ارتباط قرار گیرد. آرزوی همه سوسیالیستها این است که بازیگر اصلی دنیای سیاست کشورمان باشند. مسئله این است که با داده های کنونی و رویت چشم اندازها نه تنها نمیتوانند بازیگر اصلی باشند که در شمارش آنها بعنوان یکی از بازیگران نیز تردید وجود دارد.نیروهای ضد چپ بشدت در حال پیشروی هستند و خیز بدست گیری قدرت گرفته اند و در این کورس میتوان گفت که دوباره و چند باره چپ بطور کلی قربانی اصلی این ماجرا در فردای سرنگونی نکبت اسلامی خواهد بود. عیار چپ ستیزی محمدرضا پهلوی را بخاطر داریم.سوسیالیستها کابوس ناتمام او بودند. گقتگوهای رسانه ای او را میتوان هنوز یافت. تلویزیون من و تو به توالی آنها را پخش و بلغور میکند. با پتانسیل بالا و جنون چپ ستیزی حاکمان اسلامی نیز آشنا هستیم. برای دریافت این چشم انداز نیازی به داشتن مدارک دانشگاهی تخصصی و علمی در سیاست نیست.

مسئله این است که چه باید کرد تا دوباره قربانی نشویم و سرکوب نشویم؟ و از دوران گذار به سوسیالیسم جا نمانیم و دوباره بقایای چپ را در تبعید نبینیم یا نبینند!حقیقت این است که چنانچه نیرویی غیبی! حضور پیدا کند! و قدرت را دو دستی به چپ کشورمان هدیه کند! این موجودیت کنونی نمیداند با آن چه باید کرد؟ نه پیوندی با پائینی ها دارد و نه شایسته آن است. به کسی برنخورد. حقیقت است. برای قربانی نشدن هم باید فنون آنرا داشت و هم قدرت کافی. برای دریافت این مهم راهی جز پیوند با روزمره های سرکوب شده پائینی ها نیست. برای پیوند با توده ها و شناساندن آرمانهای بالنده و انسانی سوسیالیستی نیازمند فرصت و زمان هستیم. چپ ایدئولوژیک در ادامه اینراه و این عملکرد خود تنها میتواند بدامان سکتاریسم سر بخورد. در خود بماند و آش همان آش باشد.

پیش از این هم نوشتم که چپ هنوز شکیل خارج از کشور مابازاء هیچ جنبش طبقاتی در داخل کشور نیست اما میتواند از پوسته خود خارج شده و در دنیای سیاست نقش بازی کند. این امر را بتنهایی نمیتواند انجام دهد. ضرورت این است که برای جبهه ای انقلابی تلاش شود. این جبهه نمیتواند تنها با همگرایی نیروهای سوسیالیست تحقق یابد و بارها شکست خورده است. پائین آوردن آدمخواران حاکم جز با قیامی عمومی و سراسری ممکن نیست و این شورش سراسری قهرآمیز نیازمند جبهه ای سیاسی و هدایتگر ماجراست. جبهه محصول اشتراک مساعی هدفمند بر اساس منافع مشترک طبقات و اقشار متفاوت است.نیروهایی که بدون حذف کامل حکومت موجود دستیابی به آزادی و دمکراسی را ممکن نمیدانند. ( بخوانیم سرنگونی )

چنانچه بپذیریم که اعتراضات خیابانی جنبشی بی شکل و غیر طبقاتی با پتانسیلی بسیار قدرتمند است و از نارضایتی های عمومی بسیار رنگارنگی بوقوع میپیوندد سپس میتوانیم ترکیب این جبهه راارزیابی کنیم.

سیاسیونی که خواهان تشکیل جبهه انقلابی اما متشکل از نیروهای سوسیالیست هستند شاید از بلوک چپ حرف میزنند و آنرا رنگ کرده و بجای جبهه انقلابی به خواننده و بیننده میفروشند. نفی و مزمت گفتمان نقد همه با هم امروزه مورد استفاده ابزاری بسیاری از تحلیل گران چپ قرار میگیرد تا این طیف را در سکتاریسم سیاسی ایدئولوژیک خود همچنان پایدار نگاه دارد حال آنکه تلاشی نیز برای پلاتفرم یا منشوری متفاوت با نیروهای غیر سوسیالیست و ورود به عرصه ای جدید از مبارزه سیاسی موثر صورت نمیگیرد. آزادی و دمکراسی از مقولاتی هستند که طیف های مرکب از جمله سوسیالیستها را بیکدیگر پیوند میزند و میتواند از مبانی پلاتفرم مشترک جبهه باشد.

سرکوب فاشیستی جمهوری اسلامی در اوان بدست گیری قدرت مانع از نفوذ چپ و آرمانهای سوسیالیستی در جامعه شد. علیرغم رشد و گسترش سازمانها و احزاب چپ در فاصله زمانی سال 57 تا 59 ( انتقال مکانیزم های قدرت و جا انداختن شعار حزب فقط حزب الله ) اما این گسترش پیوند و نفوذ بیشتر آنها در میان لایه های میانی جامعه و بخوانیم خرده بورژوازی بود و نه طبقه کارگری که سازمانها اعضای خودشان را هدفمند به کارخانه ها و نهادهای تولیدی میفرستادند. چپ نیرو گرفت اما نتوانست و یا فرصت نداشت که با این طبقه پیوند برقرار کند.برای رسیدن به اهداف کوتاه و بلندمدت, جبهه انقلاب به ابزار مناسب خود نیز احتیاج دارد از جمله آنها که چپ انقلابی نظر ویژه ای بدان دارد اتحاد توده ای کارگران متشکل است که اکنون نداریم.

برای رسیدن به این شرایط نیازمند دوره ای انتقالی خواهیم بود. دوره انتقالی از این زاویه که رخصت و فرصت را بعنوان یک شانس برای تبلیغات وسیع در اختیار نیروهای چپ در فضایی مناسب قرار بدهد و جلادان ضد چپ نوین در موقعیت قلع و قمع آتها نباشند. نهادینه شدن گفتمان آزادی و دمکراسی ضامنی است برای آن و این امر ممکن نیست جز با دخالت و مشارکت نیروهایی که راز بقا و موجودیت خود را در دستیابی به چنین هدفی میدانند.

٢٠ آوريل ٢٠٢٢